ماجرای چوب لباسی و چشم و بیمارستان
پریروز رفته بودم یکم لباس بخرم. اومدم یه کت رو از ردیف بالا بردارم خوب آویزون نشده بود٬ چوب لباسیش افتاد رو سرم و صاف خورد به چشمم! اولش فقط یکم سوخت و من...
۲۹ آذر, ۱۳۹۵
پریروز رفته بودم یکم لباس بخرم. اومدم یه کت رو از ردیف بالا بردارم خوب آویزون نشده بود٬ چوب لباسیش افتاد رو سرم و صاف خورد به چشمم! اولش فقط یکم سوخت و من...
۶ اسفند, ۱۳۹۳
وقتى به کشورى سفر مى کنى که زبان اصلیش زبان مادریت نیست، سعى مى کنى زبان جدید رو یاد بگیرى. بعد از مدتى مى فهمى باید موقع صحبت به زبان جدید طرز تفکر قدیمى رو بذارى کنار و به شیوه اى فکر کنى که با زبان جدید تطابق داشته باشه. اینجاست که مى فهمى “زبان”، وسیله اى که در تئورى تنها براى انتقال افکار ساخته شده، افکار رو شکل دهى هم مى کنه.
۱۷ اردیبهشت, ۱۳۹۲
در این نوشته منظورم از دین باورهای نهفته در آن است و لزوما اشاره ای به دین ندارم، بلکه اشاره ام به باور های درونی هر فرد در مورد خوبی و بدی و درستی...
۲ اردیبهشت, ۱۳۹۲
از خرداد سال قبل خبری از “گاه نوشته هایم” نیست! نه که نوشته ای نیست. نوشته ها بوده و هست. بعضی نیمه کاره، بعضی هم پس از اتمام پاک شده. این روزها در درس...
۲۳ خرداد, ۱۳۹۱
این روزها مشغول امتحانات پایان ترمم. تاریخ امتحانات بسیار فشرده افتاده و بدجوری من رو پای میز نشونده. ۹ ساعت دیگه هم امتحان بتن ۲ دارم. ماجرایی واقعی رو اومدم برای شما نقل کنم...
۲۲ بهمن, ۱۳۹۰
قبول دارم که آنلاین شدن سیستم های بانکی بسیار خوب و به نفع مردم بوده، اما گاهی هم بسیار آزار دهنده می شود؛ مثل حالا. در چند هفته اخیر این بار دوم است که...
۲۲ دی, ۱۳۹۰
هر چهار فصل زیباست. اما نمی دونم چه در فصل سرما و باران و رعد هست که قلبم رو به سخن وا می داره؛ از داشته ها و از، نداشته…
۱۳ دی, ۱۳۹۰
شهر مرا مه گرفته آدم ها مثل نابینایان از کنار هم می گذرند و هم را نمی بینند درختی پیدا نیست آسمان ناپیداست پایم به سنگی می گیرد و می افتم چشمم به اطراف...
۲۱ آذر, ۱۳۹۰
این روزها خیلی سریع می گذرند و من هنوز باورم نمی شود که به هفته های انتهایی کلاس های این ترم دانشگاهم رسیدم. ۲ امتحان میان ترم باقی مانده اند که وقتی تمام شوند...
۸ آذر, ۱۳۹۰
طی سه روز گذشته سه امتحان دشوار میان ترم داشتم. هرچند نتیجه خیلی خوب نبود، اما الان احساس سبکی و راحتی می کنم! خیلی موضوعات در ذهنم هست که می خواهم درباره شان بنویسم؛...