در این نوشته منظورم از دین باورهای نهفته در آن است و لزوما اشاره ای به دین ندارم، بلکه اشاره ام به باور های درونی هر فرد در مورد خوبی و بدی و درستی و غلطی اعمال و افکار است.
در کشور من دین با زندگی اکثر مردم عجین شده. دین عمده باور های مردم را شکل می دهد. در روزگار کنونی با گسترش ارتباطات میان قاره ای و سهولت دسترسی به آن، تفکرات ضد دین یا تضعیف کننده آن هم به سرعت وارد کشوری می شوند که مردم آن از مهارت کافی در فیلتر کردن افکار تزریق شده به ذهنشان برخوردار نیستند.
جوانانی که خود را دیندار می پندارند، اکثرا دین و باور ها را مانند فرم چهره خود از والدین به ارث برده و اُنسی که باید را با آن نگرفته اند. این چنین است که متاسفانه گرچه ظاهر برخی افراد بسیار باورمند می نماید، اما با ورود به بطن زندگی شان متوجه می شوی که ارزش های ساده انسانی را نیز (که حتی فرد بی باور و اعتقاد رعایت می کند) زیر پا می گذارند.
متاسفانه من به تازگی شاهد یکی از این موارد بودم. جوانی که به نظرم یکی از معتقد ترین جوانانی بود که می شناختم، ظرف مدت کوتاهی نظرم را در مورد خود تغییر داد.
برای من این اتفاق ضربه بزرگی بود.
یکی از آموخته های مهم من این است که به سادگی گفته ها و اعمال ظاهری افراد را باور نکنم، حتی اگر سالها شاهد آن باشم. گاهی «تنها یک اتفاق» می تواند باطن فرد را آشکار کند.
دیگر اینکه هرگز دین و باور خود را به هیچکس (حتی فرزندم) غالب نکنم. تنها می توانم راهی که می شناسم را نشان دهم و انتخاب راه با طرف مقابل است. و مطمئن هستم…باوری که با تفکر و تحلیل پیشین و با استدلال و در عین حال ندای قلبی پذیرفته شد، بی نهایت بیشتر از باورهای دیگر ارزش و ماندگاری دارد.
برای جوان دلبندی که من را به این افکار واداشت آرزوی بهترین ها را دارم.
اول:
ذات دین به شکل یک ایده آل مطرح می شود و باید بشود.پس از همان ابتدا و ذاتا بین دین و دیندار فاصله می افتد و باید بیفتد…. دیندار باید در راه باشد نه به مقصد رسیده…فاصله بین دیندار و دین پس واقعی است نه اینکه تعجب آمیز باشد. هر دین چندتا پیامبر می خواهد؟ اگر این فاصله نباشد دین دین نیست..
دوم:
عرق خور روزه گیر دروغ گو نمازخون یا هزار دوگانه دیگر تنها شکل دین داری است…پندار معصوم نگری در میان مخالفان این قضیه میراث دینی است…. ولی مهم آن است که هیچگاه دروغ گویی و عرق خوری درست نیست همان دین آرمانی این را می گوید. هیچ دیندار غیر دروغگو هم یافت نمی شود این را هم همان آرمان دین می گوید.
نتیجه:
دین آرمان ماست برای همیشه نه فعلیت ما که اگر شود دین ته کشیده است. دین همواره خود را از دسترس دیندار به تاخیر می اندازد چون همواره درست تر وجود دارد…
اول:
دین و واجبات آن اگر عملی نباشد به نظر من پذیرفته نیست. دین قرار نیست برای ما یک ایده آل و حالت آرمانی باشد، قرار است که برنامه ای باشد برای زندگی همه، که همه می توانند آنرا رعایت کنند و تمام و کمال واجباتش را اجرا کنند.
دوم:
من اگر عملی خلاف دینی که پذیرفته ام انجام دهم، در درون خود خرد می شوم. زجر می کشم. به راحتی با توبه (و تکرار چند باره) کنار نمی آیم.
اگر قرار باشد نتوانم کاملا مطابق دینم زندگی کنم، و از این موضوع هم زجر نکشم، یا باید دینم را عوض کنم که با اعتقاداتم بخواند، یا اعتقاداتم را. چون باورها و اعتقادات نهفته در این دین در جان من جای نگرفته است.
سلام اقا اردلان
والا من کاملا مخالف این نظر شما هستم چون قطعا دانش خدا به ما انسان ها نسبت به خودمون خیلی بیشتره.و دانش ما ناقصه کاملا.
ضمن اینکه خدا توی قرآن میگه :لا یکلف الله نفسا الا وسعها
ضمنا بابت مطالب مفیدت ممنونم
به نظر من اردلان درست میگه:
اگه قرار باشه ما قرآن رو بزاریم تو طاقچه و بگیم به به عجب دینی داریم ، حیف که معصومیت دست یافتنی نیست! یا ظاهر موجه برا خودمون درست کنیم و در عمل کار دیگری کنیم ، که درست نیست!
اصولا من فکر میکنم خالق سخت افزار ما (خدا) سخت افزار مارو طوری طراحی کرده که توانایی پردازش دین(نرم افزار) رو داشته باشه…
به نظر من انجام واجبات دین برای همه انسان ها قابل اجراست و چیزی خارج از توان نیست.
اتفاقا با استناد به همین آیه (لا یکلف…) من میگم خدا توانایی انجام امور دینی رو در ما دیده که اسم یک سری اعمال رو واجب و یکسری رو حرام گذاشته!
اگر ما توانایی دوری از حرام و انجام واجب رو نداشته باشیم عدالته که خدا مارو در قیامت مواخذه کنه؟
از اصول دینه که خدا عادل است پس ما تواناییشو داریم.
سلام، با نظرت موافقم. ولی خوب دین مقوله ای هستش که خیلی زیاد به بحث و گفت و گو نیاز داره.
اکثریت دین رو می پذیرن ولی ایمان ندارند. برای مثال تو قرآن هم داریم که عده ای میگن ایمان آوردند درحالی که این چنین نیست بلکه صرفا اسلام آوردند.
جای گفت و گو زیاد داره واقعا. دین راه رسیدن به سعادته، راه رو هم باید دید و وقتی خوب دیده میشه که با چشم دل دیده بشه، چشمان دل وقتی بیناتر می شه که خارو خاشاک گناه توش نره..
متاسفانه خیلی کم در مورد دینمون تحقیق می کنیم. اون قدر که وقت میذاریم فرمول ریاضی و … میخونیم یه بار درباره ی یه عمل دینی تحقیق نمی کنیم.
این حرف درسته که باید در مورد اعمال دینی تحقیق کرد.
اما واقعیت اینه که مهمترین چیزایی که مارو به دین میرسونه اولی روحیه حق پذیری و دومی داشتن اطلاعات و منطق قوی….
من بین بچه هایی که با علوم مختلف از جمله ریاضی و فیزیک سرو کار داشتن آدمای زیادی دیدم که ذهن های پرورش یافته و دارای قدرت استدلال صحیح دارن و در مورد مسائل با رویکرد صحیح برخورد میکنن.
ولی منکر تحقیقات با رویکرد دینی هم نیستم اما علوم به هم پیوسته هستن و نمیشه گفت با ریاضی و فیزیک نمیشه به خدارسید.
بزرگترین مشکلی که ماها الآن داریم همین نبود پیوند بین علوم تجربی و علوم دینی است ، ذات علم به هم پیوسته است ، اگر ما نتونیم در تحقیق و پژوهش و فعالیت هامون با دیدباز وارد بشیم و بالاجبار حوزه های مختلف علوم رو تفکیک کنیم قطعا ضربه خواهیم خورد…
مثلا نمونش همین نظریه داروین و بعضی نظریات کیهانی و فیزیکی که ما توش خلا داریم!
دوتا دلیل داره:
۱-کلا تو علوم تجربی ما عقبیم و دیر استارت زدیم.
۲-ریاضیدان ما فقط ریاضی میدونه و فیزیکدان ما فقط فیزیک و همه تک بعدی هستن! و بدتر از همه روحیه همکاری تیمی هم که…..
برید تصاویر کتابخونه مندلیف رو ببنید ، پر کتابای مختلفه که درصد کمی از اونها مربوط به شیمیه…
جداسازی علوم ظلمیه که ماها به جوونیمون میکنیم:))
به تمام دوستان پیشنهاد می کنم با صبر و حوصله عرفان کیهانی (حلقه) و نظرات موسس آن را مطالعه کنید . حتما به نتایج خوبی خواهید رسید .