بی پیرایه

هنگام نوشتن شنیدن صدای باران و رعد و برق برایم دل نشین است. البته ترانه ای آرام هم گوش می دهم.

این چند روز وبلاگ هایی را از اول تا آخر خواندم. هرکدام نویسنده خوش ذوقی داشتند که از قضای روزگار در مورد “موضوع مورد جستجو”ی من می نوشتند.

این “موضوع مورد جستجو” موضوعی ست که این اواخر خیلی فکر من را درگیر خودش کرده. زندگی ام را دگرگون خواهد کرد. یعنی اگر بگذارم که دگرگون کند.

خیلی بد است که این “موضوع” و خیلی موضوعات دیگر را که دوست دارم درباره شان بنویسم، نمی توانم. نه این که نتوانم، یک جور خودسانسوری جلویم را می گیرد.

خیلی از این خودسانسوری ها به خاطر شرایط بد فرهنگی و سیاسی جامعه است. دومی که بر من و شما واضح است؛ اولی را هم اینطور بگویم، خیلی حرف ها را اگر الان بزنم بعضی ها ناراحت می شوند. ترجیح می دهم فعلا پیش خودم نگه شان دارم.

پس مجبورم خیلی حرف هایم را بخورم! در نتیجه شما می آیید و می بینید جز ناصر عبدالهی و سعادت آباد و … اینجا مطلبی پیدا نمی شود. یعنی هیچ مطلبی نمی بینید که حرف دلم باشد و رک و روراست و پوست کنده حرفم را زده باشم. شاید هم اصلا من را نشناسید و ندانید که چه حرف هایی در سینه دارم.

حالا برای اینکه وقتتان را بیش از این هدر ندهم یک کلام حرف دل هم می زنم.

مدت هاست که…خسته شده ام

از زندگی در اینجا.

نه فقط به خاطر آلودگی طبیعت و شهر و هوایش،

نه فقط به خاطر ترافیک و ساعاتی از عمرم که در خیابان ها در دود اگزوز ماشین ها تلف می شود،

نه فقط به خاطر دانشگاهی که آنچه که شاید، نیست،

نه فقط به خاطر اینکه جو همه جا در پس خنده های تصنعی، متشنج و عصبی و بی حوصله و شاکیست،

نه حتی به خاطر اینکه هرروز بدبخت تر می شویم و خبرهای بدتری می شنویم،

نه…

فقط

فقط بخاطر اینکه

آن آینده ساده و بی پیرایه و آرام را

خانه و طبیعت و محیط زندگی آرمانی ام را

نمی توانم

نمی توانم اینجا ببینم.

نهایتش ۶۰،۷۰ سال که بیشتر فرصت ندارم،

فکر می کنم می توانم رویایم را در همین ۵ قاره بیایم.

متاسفانه نه اینجا…

اما جایی دیگر کیلومتر ها آنطرف تر، بهشت آرام من جای گرفته

و صدایم می زند!

Heaven

اردلان نقشینه

من اردلان یک توسعه دهنده وب و مدیر تکنولوژی هستم که از ۸ سالگی وارد عرصه طراحی و توسعه وب شدم و تابحال بیش از یکصد وب سایت و نرم افزار تحت وب برای خودم یا برای مشتریانی از جمله شرکت های Fortune 500 ساختم. در سال ۱۳۹۲ بعد از دریافت مدرک کارشناسیم از دانشگاه صنعتی شریف تهران به شهر کلگری کانادا مهاجرت کردم. این روزها در کنار برنامه نویسی و مدیریت روی مهارت های اقتصادی و کارآفرینیم هم کار می کنم.

نوشته های مرتبط

۳ نظر

  1. حامد گفت:

    خوش به حالت، به بهشتت رسیدی…

    • حامد جان اینجا هم آن محیط زندگی آرمانی ام نیست! اما اینجا بودن قدمیه برای رسیدن به اون جای آرمانی! الان پاییزه و دمای هوا -۳۰…

      • soudabe گفت:

        انشاالله هر چه زودتر به آن بهشت آرمانی برسید!
        من براتون دعا خواهم کرد آقای مهندس باحوصله و خوش قلب …