روزمرّگی ایرونی

در کانادا زندگی مردم را با دقت برانداز می کردم. بیشتر کسانی که دیدم صبح بیدار می شدند، دوشی می گرفتند، صبحانه می خوردند، لباس بیرون می پوشیدند، سوار ماشین می شدند، ۱۵-۳۰ دقیقه رانندگی می کردند، در پارکینگ محل کار پارک می کردند، ماشین را قفل می کردند، تا ساعت ۵ عصر در محل کار مشغول انجام کاری روتین و تقریبا تکراری بودند، ۵٫۵،۶ می رسیدند خانه، لباس عوض می کردند، غذایی می خوردند و به تماشای تلویزیون یا کار با کامپیوتر می پرداختند تا شب که بخوابند. حالا بعضی شب ها هم مثلا با دوستان به رستورانی، کافه ای جایی می رفتند برای تنوع.

و از روزمرگی کمی خسته بودند.

در ایران فردی یک روز با صدای دزدگیر ماشین همسایه بیدار می شود، روز دیگر با صدای بوق ماشینی، روز دیگر تا صبح نخوابیده و مشغول انجام کارهای معوقه بوده، گاهی هم با صدای زنگ ساعت بیدار می شود. اگر وقتش باشد دوشی می گیرد نباشد هم نه. می رود دم یخچال، یک روز صبحانه دارد، می زند تو رگ و کیف می کند، روز دیگر جز بیسکویت چیزی پیدا نمی کند، روز دیگر نان خشک هم ندارد. می خواهد لباس عوض کند، یا یادش رفته لباس ها را بشوید، یا لباس ها خشک نشده اند، یا لباسش چروک است و وقت اتو ندارد،… خلاصه بالاخره پیرهنی می پوشد و می رود بیرون. اگر ماشین داشته باشد، یکی جلوی ماشین پارک کرده و راهش را سد کرده، می رود طرف را گیر می آورد و کمی سرش داد و بیداد می کند و سوار می شود. ۱ ساعت در ترافیک لایی می کشد و بوق می زند تا می رسد به محل کار. می گردد تا بعد از مدتی جای پارک پیدا می کند. اگر هم ماشین نداشته باشد ۲ ساعت از تاکسی به اتوبوس و از مترو به تاکسی می دود تا بعد از مدتی پیاده روی برسد به محل کار. ۷-۹ ساعت می رود برای این و آن چرب زبانی می کند و سرشان را شیره می مالد، گاهی هم کار مفیدی می کند، فقط گاهی! عصر که شد بعد از التماس به مدیر برای دریافت حقوق معوقه می رود تا ۲ ساعت بعد خسته و کوفته برسد به خانه.  ساعت شده ۸ یا ۹ شب. می رود سر یخچال خودش را با هرچه شده سیر می کند و پهن می شود روی تخت. ۵،۶ دقیقه که به اجاره آخر ماه و یخچال و جیب خالی فکر کرد بیهوش می شود تا فردا.

آنوقت ایشان هم می نالند که دچار روزمرگی شده اند!

هرروزمان ۱۰۰۱ دردسر و معمای تازه دارد. فکر کنم اگر به آن کانادایی بگویی می گوید عجب زندگی پرهیجانی! حتی شاید حسرتش را هم بخورد.

خلاصه از هرچه می نالید، از روزمرّگی ننالید که آدم هوس می کند حسابی مشت و مالتان دهد!

اردلان نقشینه

من اردلان یک توسعه دهنده وب و مدیر تکنولوژی هستم که از ۸ سالگی وارد عرصه طراحی و توسعه وب شدم و تابحال بیش از یکصد وب سایت و نرم افزار تحت وب برای خودم یا برای مشتریانی از جمله شرکت های Fortune 500 ساختم. در سال ۱۳۹۲ بعد از دریافت مدرک کارشناسیم از دانشگاه صنعتی شریف تهران به شهر کلگری کانادا مهاجرت کردم. این روزها در کنار برنامه نویسی و مدیریت روی مهارت های اقتصادی و کارآفرینیم هم کار می کنم.

نوشته های مرتبط

۶ نظر

  1. اردلان نقشینه گفت:

    همانطور که می دانیم هردوی این افراد فرضی دچار نوعی روزمرگی هستند. لذا این مطلب را خیلی هم جدی نگیرید! مبحث اصلی (برخلاف تیتر) روزمرگی نیست.

  2. taheri گفت:

    واقعا ا ا ا ا ا
    روزمرگی …..
    معضل بزرگ دنیای صنعتی
    امروز نه ! فردا نه !
    بلاخره ما هم دچار روزمرگی می شیم !
    باید از حالا ب فکر چاره بود !!!

  3. علیرضا گفت:

    ممنون از نوشته هاتون
    پخته و خودمونی

  4. آرش گفت:

    به نظر من خیلی تفاوت‌هایی که گفتی بیش‌تر شخصی اند تا ربطی به کشور داشته باشند.

  5. ایوب مقدم گفت:

    سلام آقای نقشینه . خدایش ما همون شغلم گیرمون نمیاد. به کل ر…دن تو کشور