بنزین و دلار و پاییز

سوت اول: بنزین لیتری ۵۰۰۰ تومان!

قیمت امروز بنزین در تمام کشورهای دنیا را می توانید در اینجا ملاحظه کنید. همانطور که می بینید ایران ارزان ترین سوخت را به شهروندان (و احتمالا قاچاقچیان) عرضه می کند. البته بعد از کشور هایی که انقدر مصرفشان پایین است که قیمت بنزین چندان تفاوتی برایشان ایجاد نمی کند. خب تا اینجای کار شاید شما را خوشحال کند و بگویید که لااقل در یک چیز خوب هم اولیم! گرچه اینهایی که کل عمرشان را در دانشگاه های داخل و خارج تلف کرده اند و یک الی چند مدرک دکترای غیرجعلی گرفته اند مدام تاکید می کنند که این یارانه زیاد سوخت اثرات مخربی روی اقتصاد ما دارد (و البته تلاش برای توقف ناگهانی آن اثرات مخرب تر). خلاصه همین یک عامل خوشحالی مان را هم این کارشناسان می خواهند از ما بگیرند.

ما گفتیم، حالا که هیچ کس به حرف های این کارشناسان گوش نمی دهد، لااقل ما یکم گوش دهیم که این بنده خدا ها هم سرخورده نشوند. می خواهیم اندکی تصور کنیم اگر یارانه بنزین در ایران را بردارند و قیمت آن را آزاد کنند چه می شود. اول باید قیمت ریالی واقعی بنزین را حساب کنیم. میانگین قیمت بنزین در کشورهای دنیا چیزی در حدود ۱٫۵ دلار است. قیمت دلار هم فعلا در هیچ منبع و سایتی در دسترس نیست، اما از برخی منابع دانشگاهی (دوستانی که قصد دادن تافل و آیلتس و GRE و اپلای و دُم را روی کول انداختن و دِ در رو دارند) شنیده ایم الان زیر ۳۵۰۰ تومان جایی دلار نمی فروشند. حالا ما به پایین قیمت را رند می کنیم و می شود از قرار لیتری ۵۰۰۰ تومان ناقابل. برای نوادگان ما که سالها بعد اینجا را میخوانند بگویم، الان قیمت ۶۰ لیتر بنزین ماهانه لیتری ۴۰۰ تومان است و باقی اش ۷۰۰ تومان.

منِ نوعی با استفاده نسبتا کمی که از ماشین کم مصرفم می کنم به طور میانگین ماهی ۸۰ لیتر مصرف دارم. که می شود ۴۰۰ هزار تومان. لذا ماشین را می بوسیم می گذاریم در هوای آزاد بچرد. می روم سراغ تاکسی. دیری نمی پاید که کرایه از اینجا تا مترو هم از ۴۰۰ تومان می شود ۵۰۰۰ تومان. لذا ما بیش از پیش نیاز به ورزش را در خود حس می کنیم و صبح ها تا مترو می دویم. اگر خدا بخواهد مترو دیگر گران نمی شود و در نهایت بدون نیاز به فروختن ساعت و موبایل و کیف و کفش و لباس و کتاب هایم به دانشگاه می رسم. اما با این کرایه تاکسی احتمالا کسانی که مسیرشان نه مترو خور است و نه قابل پیاده روی به مشکل بر می خورند. بسیاری به دوچرخه رو می آورند. اتوبان های سربالایی را می بینی که عده زیادی با دوچرخه کل اتوبان را بسته اند و با سرعت ۵-۱۰ کیلومتر در ساعت با حالتی که جان صاحبشان از دماغش دارد درمی آید در حال حرکت اند و راه را بر ماشین های پشتی هم بسته اند. آن ماشین های پشتی ام که اکثرا نماینده و کارخانه دار و فلان و فلان هستند زود دادشان در می آید، دیده اید که، جوشی اند بنده خداها. در لاین مخالف هم که سرپایینی ست، در هر ثانیه چند دوچرخه با سرعت بالا می روند اندرون صندوق عقب ماشین جلویی. بالاخره سرازیری ست و دوچرخه سواران میخواهند به سبک رانندگی سابق خود با لایی کشی و سرعت زیاد و بدون استفاده از ترمز به خانه برسند. در اتوبان های بدون شیب وضعیت مثل حالاست، فقط اکثر وسایل نقلیه به دوچرخه تبدیل شده اند. سنت لایی کشی و بوق بوق و غیره هم با دوچرخه ها ادامه پیدا می کند. این وسط هم عده ای پیدا می شوند که باتری و ضبط و باندی دوبرابر دوچرخه شان نصب کرده اند و صدای ضبط را بلند می کنند و با عینک آفتابی روی پیشانی برمی گردند با لبخند ملیحی ما را نگاه می کنند. البته منِ سیبیل کلفت نوعی را نه، بقیه را.

حمل و نقل عمومی مان که همین حالا هم از اشباع گذشته. آن موقع احتمالا صف اینور خط BRT تا آنور خط رفته است. از طرف دیگر بس که تقاضا برای دوچرخه بالا رفته احتمالا دوچرخه نایاب و بسیار گران می شود. لذا مردم به پیاده روی روی می آورند. مغازه ها جنس ها را از بازار بار می کنند می آورند که بخاطر قیمت بنزین در نتیجه این روند قیمت کالاها چند برابر می شود؛ کم کم مردم تصمیم می گیرند خودشان به بازار بروند و اقلام ضروری خود را تامین کنند. البته کم کم تا کارخانه های تولید کننده هم خواهند رفت. نتیجتن به حمدلله چاقی از تهران ریشه کن خواهد شد و همه خوش هیکل و مُدل می شوند. البته اگر فیس بوک را بگردیم می بینیم که همه مدل هستند، اینطور که به نظر می آید همین حالا هم چاقی ریشه کن شده.

بس که استفاده از ماشین کم شده هوای تهران پاک و تمیز شده و تلویزیون و شبکه خبر روزی هزار بار این خبر میمون را به مردم تهران مژده می دهند. علاوه بر این بخاطر برداشته شدن یارانه بنزین سالانه حدود ۳ هزار میلیارد تومان از مخارج کشور کم شده که جای بسی خوشحالی ست. لذا اگر سالی یک رئیس بانک ملی به غرب صادر کنیم یر به یر می شود و هیچ مشکلی پیش نمی آید.

می توانم حالا حالا ها برایتان تعریف کنم اما مجالش نیست. ضمنا اینهایی که گفتم همانطور که میدانید فقط محض شوخی بود، وگرنه تاثیرات چنین تغییری آنقدر زیاد است که اینهایی که گفتم هرگز رخ نخواهد داد. خواستیم در اوضاع قمر در عقرب فعلی یک شوخی ای کرده باشیم، گفتیم الان تا در چیزی کلمه “دلار” نباشد کسی گوش نمی کند، لذا یک “دلار”ی هم در آن چپاندیم.

سوت دوم: “به کجا چنین شتابان؟ … ریال از دلار پرسید!”

ابتدا سوت دوم این پست را ببینید. آن زمان که آنرا نوشتم دلار حدود ۱۳۰۰ تومان بود. خداوکیلی اگر آن زمان حس پیشگویی ام می گفت که این تازه شروعش است و ۹ ماه دیگر ماحصلش زاده می شود به حس و عقل و همه چی ام شک می کردم.

سوت سوم: پاییز

پادشاه فصل ها بالاخره از راه رسید و الان که تایپ می کنم قطرات اولین باران پاییزی به لبه پنجره اتاقم می خورد و عطر و صدایش را حس می کنم. رعد و برق های شدیدی هم گاهی می زند که دیدنی است. این تابستان با همه تابستان های عمرم فرق داشت. پاییز و زمستان و بهار آتی هم همینگونه خواهند بود. سال بعد اتفاقات مهمی می افتد و مسیر زندگی ام حتما تغییر خواهد کرد. هیجان زده ام. سه ماه پیش آخرین پست را در وبلاگم زدم و وقفه ای طولانی داشتم تا این پست. علتش هنوز هم -همانطور که در پست های اولم گفته بودم- این است که بسیاری از حرف هایم را فعلا نمی توانم بزنم. علاوه بر این وقت اضافه ای هم برای نوشتن گیرم نمی آید و مدام درگیر درس و کارهای دیگرم هستم. بیش از این سرتان را درد نیاورم. فعلا بدرود
autumn-tehran

اردلان نقشینه

من اردلان یک توسعه دهنده وب و مدیر تکنولوژی هستم که از ۸ سالگی وارد عرصه طراحی و توسعه وب شدم و تابحال بیش از یکصد وب سایت و نرم افزار تحت وب برای خودم یا برای مشتریانی از جمله شرکت های Fortune 500 ساختم. در سال ۱۳۹۲ بعد از دریافت مدرک کارشناسیم از دانشگاه صنعتی شریف تهران به شهر کلگری کانادا مهاجرت کردم. این روزها در کنار برنامه نویسی و مدیریت روی مهارت های اقتصادی و کارآفرینیم هم کار می کنم.

نوشته های مرتبط

۳ نظر

  1. خشایار گفت:

    متن زیبا و بسیار واقعی بود. چیزی که داره اتفاق می افته خیلی فراتر از انتظار ماست…

  2. شقایق گفت:

    قوه ی تخیلم نسبتا قویه… چه کردی با این تصویر سازیت مهندس جان…

  3. نادر از کلگری گفت:

    خوندن این پست ، بسیار من رو یاد تهران در اون ایام انداخت. قلم گیرایی دارید.به امید دیدار