گاه نوشته ها – اردلان نقشینه /fa مهندس عمران / برنامه نویس وب Sun, 28 Oct 2018 22:41:16 +0330 fa-IR hourly 1 111137978 ماجرای چوب لباسی و چشم و بیمارستان /fa/1395/09/29/%d9%85%d8%a7%d8%ac%d8%b1%d8%a7%db%8c-%da%86%d9%88%d8%a8-%d9%84%d8%a8%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d9%88-%da%86%d8%b4%d9%85-%d9%88-%d8%a8%db%8c%d9%85%d8%a7%d8%b1%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86/ /fa/1395/09/29/%d9%85%d8%a7%d8%ac%d8%b1%d8%a7%db%8c-%da%86%d9%88%d8%a8-%d9%84%d8%a8%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d9%88-%da%86%d8%b4%d9%85-%d9%88-%d8%a8%db%8c%d9%85%d8%a7%d8%b1%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86/#comments Mon, 19 Dec 2016 18:33:54 +0000 /fa/?p=1358 پریروز رفته بودم یکم لباس بخرم. اومدم یه کت رو از ردیف بالا بردارم خوب آویزون نشده بود٬ چوب لباسیش افتاد رو سرم و صاف خورد به چشمم! اولش فقط یکم سوخت و من گفتم چیزى نیست. کت رو پوشیدم رفتم جلو آینه دیدم یه نقطه قرمز روى سفیدى چشمم هست که داره به سرعت بزرگتر میشه…

میگن تصویر رنگیش یک مقدار وحشتناکه! سیاه سفیدش کردم که اگر نصف شبی در وبلاگم پرسه می زنید وحشت نکنید.

فروشنده ها اومدن. یکیشون منو دید خیلی ترسید. زنگ زدیم ٩١١. پاى تلفن علائم رو گفتم و مشخصاتم رو دادم. پرونده م رو سریع کشیدن بیرون و مطمئن شدن مشکل خاصى از قبل ندارم، بعدش گفتن که اگر درد شدید پیدا کرد یا بیناییت مختل شد سریع برو دکتر. فعلا اگر فقط سوزشه و درد چندانی نیست یه قطره پالی اسپرن بگیر و مرتب بزن که ضدعفونى بشه.

من قطره رو زدم و یه راست رفتم بیمارستان که معاینه بشم. دو تا پرستار در دو مرحله معاینم کردن تا مطمئن بشن نیاز فورى به دکتر ندارم. بعدش موندم تو صف انتظار همراه کسانى از جمله یکى که برف جلوى خونه ش رو پارو مى کرده٬ رفته خونه کفشاشو در آورده دیده انگشتاى پاش سفید و بى حس و سه برابر اندازه عادى شده (بهش میگن Frost-bite یا یخ زدن اعضاى بدن که توی این مقاله راجع بهش حرف زدم).

بعد از سه ساعت نوبتم شد. دکتر با قطره چشمم رو بى حس کرد و فشار هردو چشم رو گرفت و با دستگاه معاینه کرد. گفت شانس آوردى هیچ آسیب دائمى اى ندیدى. چند روز همون قطره رو بزن و استراحت کن خوب میشه.

بعدش کلى با خودم فکر مى کردم. فکر مى کردم اگر یک چشمم نابینا شده بود و مثلا مجبور میشدن تخلیه ش کنن چى میشد. چقدر روى زندگیم تاثیر میذاشت. چقدر روى رابطه هام با آدما تاثیر میذاشت. چقدر دلسوزى و ترحم مبناى بعضی رابطه هام میشد. چقدر روی اعتماد به نفسم تاثیر میذاشت. و خیلى چیزاى دیگه.

خدا رو شکر مى کنم که چیزى نشد. ولى دوست دارم اون حس یادم بمونه. حس اینکه هرچیز که داریم در یک چشم بهم زدن مى تونیم از دست بدیم، شاید فقط به جز افکارمون. که البته افکار رو هم با یه حادثه میشه از دست داد، ولى دیگه اون موقع به نظرم من من نیستم! هویتم رو افکارم میدونم. شاید مهم همینه که عمیقا درک کنیم هویت ما چیزى جز افکارمون نیست. هرچیز دیگه که با حواس پنج گانه مون قابله حسه به راحتى مى تونه از بین بره. و شاید با هیچ ثروتی هم نشه برش گردوند.

به دو نکته مرتبط هم اشاره ای بکنم:

۱. خیلی از ما آدما سودای ثروتمند شدن رو در سر می پرورونیم. و همین باعث میشه قدر خیلی چیزها رو که داریم ندونیم و هیچ وقت هم راضی و خوشحال نشیم. مقاله «روزی که میلیونر شدم» از سازنده Ruby on Rails و Basecamp خیلی مشابه دیدگاه من به این موضوعه. حتما مطالعه ش کنید.

۲. بین ما و افرادی که ناتوانایی های جسمی دارن فاصله خیلی ناچیزه. ولی اونها به اندازه ما توان حمایت از خودشون رو ندارن. به فکرشون باشید. و اگر زندگیشون رو بهتر نمی کنید حداقل بدتر نکنید.

]]>
/fa/1395/09/29/%d9%85%d8%a7%d8%ac%d8%b1%d8%a7%db%8c-%da%86%d9%88%d8%a8-%d9%84%d8%a8%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d9%88-%da%86%d8%b4%d9%85-%d9%88-%d8%a8%db%8c%d9%85%d8%a7%d8%b1%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86/feed/ 33 1358
بی صدا بگو /fa/1393/12/06/%d9%82%d8%a7%d9%86%d9%88%d9%86-%d9%82%d8%a7%d9%86%d9%88%d9%86-%d8%ac%d9%86%da%af%d9%84-%d8%a7%d8%b3%d8%aa-%d8%aa%d8%a7-%d8%a7%d8%a8%d8%af/ /fa/1393/12/06/%d9%82%d8%a7%d9%86%d9%88%d9%86-%d9%82%d8%a7%d9%86%d9%88%d9%86-%d8%ac%d9%86%da%af%d9%84-%d8%a7%d8%b3%d8%aa-%d8%aa%d8%a7-%d8%a7%d8%a8%d8%af/#comments Wed, 25 Feb 2015 23:12:26 +0000 /fa/?p=1032 نوشته کوتاه زیر رو مدتی پیش هنگام سفر به ایران در هواپیما نوشتم.

وقتى به کشورى سفر مى کنى که زبان اصلیش زبان مادریت نیست، سعى مى کنى زبان جدید رو یاد بگیرى. بعد از مدتى مى فهمى باید موقع صحبت به زبان جدید طرز تفکر قدیمى رو بذارى کنار و به شیوه اى فکر کنى که با زبان جدید تطابق داشته باشه. اینجاست که مى فهمى “زبان”، وسیله اى که در تئورى تنها براى انتقال افکار ساخته شده، افکار رو شکل دهى هم مى کنه.
کسانى که من رو مى شناسن مى دونن آدم کم حرفى ام. یکى از علت هاش که الان بهتر درک مى کنم اینه که من دوست دارم تا حد امکان بى حد و مرز فکر کنم. زبان به فکر جهت و حد میده.

نوشته زیر رو خرداد ١٣٨٧ نوشتم:

 

قانون قانون جنگل است، تا ابد!…

 

همه چیز از زمانی خراب شد که انسان ها ‘حرف زدن’ یاد گرفتند!

یادشان رفت چگونه با نگاه منظور یکدیگر را بفهمند…

یادشان رفت چگونه احساسشان را بدون زبان به یکدیگر منتقل کنند…

یادشان رفت برای هرچیز بزرگ و کوچکی نیازمند دیگری نباشند…

یادشان رفت چگونه با خدای خود گفتگو کنند…

یادشان رفت فکر کنند!…

خیلی چیز ها یادشان رفت!

ولی از همه مهم تر

یادشان رفت که همه جا،

حتی بین انسان های متمدن،

با وجود ‘گفتگوی تمدن ها’!،

قانون قانون جنگل است، تا ابد!…

ardalan-eye

]]>
/fa/1393/12/06/%d9%82%d8%a7%d9%86%d9%88%d9%86-%d9%82%d8%a7%d9%86%d9%88%d9%86-%d8%ac%d9%86%da%af%d9%84-%d8%a7%d8%b3%d8%aa-%d8%aa%d8%a7-%d8%a7%d8%a8%d8%af/feed/ 37 1032
دین و دیندار /fa/1392/02/17/%d8%af%db%8c%d9%86-%d9%88-%d8%af%db%8c%d9%86%d8%af%d8%a7%d8%b1/ /fa/1392/02/17/%d8%af%db%8c%d9%86-%d9%88-%d8%af%db%8c%d9%86%d8%af%d8%a7%d8%b1/#comments Mon, 06 May 2013 22:27:20 +0000 /fa/?p=514 در این نوشته منظورم از دین باورهای نهفته در آن است و لزوما اشاره ای به دین ندارم، بلکه اشاره ام به باور های درونی هر فرد در مورد خوبی و بدی و درستی و غلطی اعمال و افکار است.

Belief

در کشور من دین با زندگی اکثر مردم عجین شده. دین عمده باور های مردم را شکل می دهد. در روزگار کنونی با گسترش ارتباطات میان قاره ای و سهولت دسترسی به آن، تفکرات ضد دین یا تضعیف کننده آن هم به سرعت وارد کشوری می شوند که مردم آن از مهارت کافی در فیلتر کردن افکار تزریق شده به ذهنشان برخوردار نیستند.
جوانانی که خود را دیندار می پندارند، اکثرا دین و باور ها را مانند فرم چهره خود از والدین به ارث برده و اُنسی که باید را با آن نگرفته اند. این چنین است که متاسفانه گرچه ظاهر برخی افراد بسیار باورمند می نماید، اما با ورود به بطن زندگی شان متوجه می شوی که ارزش های ساده انسانی را نیز (که حتی فرد بی باور و اعتقاد رعایت می کند) زیر پا می گذارند.
متاسفانه من به تازگی شاهد یکی از این موارد بودم. جوانی که به نظرم یکی از معتقد ترین جوانانی بود که می شناختم، ظرف مدت کوتاهی نظرم را در مورد خود تغییر داد.
برای من این اتفاق ضربه بزرگی بود.
یکی از آموخته های مهم من این است که به سادگی گفته ها و اعمال ظاهری افراد را باور نکنم، حتی اگر سالها شاهد آن باشم. گاهی «تنها یک اتفاق» می تواند باطن فرد را آشکار کند.
دیگر اینکه هرگز دین و باور خود را به هیچکس (حتی فرزندم) غالب نکنم. تنها می توانم راهی که می شناسم را نشان دهم و انتخاب راه با طرف مقابل است. و مطمئن هستم…باوری که با تفکر و تحلیل پیشین و با استدلال و در عین حال ندای قلبی پذیرفته شد، بی نهایت بیشتر از باورهای دیگر ارزش و ماندگاری دارد.

برای جوان دلبندی که من را به این افکار واداشت آرزوی بهترین ها را دارم.

]]>
/fa/1392/02/17/%d8%af%db%8c%d9%86-%d9%88-%d8%af%db%8c%d9%86%d8%af%d8%a7%d8%b1/feed/ 7 514
به بهانه زلزله های پی در پی /fa/1392/02/02/%d8%a8%d9%87-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%b2%d9%84%d8%b2%d9%84%d9%87-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%be%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d9%be%db%8c/ Mon, 22 Apr 2013 14:54:34 +0000 /fa/?p=498 از خرداد سال قبل خبری از “گاه نوشته هایم” نیست! نه که نوشته ای نیست. نوشته ها بوده و هست. بعضی نیمه کاره، بعضی هم پس از اتمام پاک شده.

این روزها در درس مشغول اتمام دوره کارشناسی ام هستم. در کار کم کار. در مطالعه فعال. در نوشتن هم فعال…اما در خفا.

– – –

Tehran(تصویر برگرفته از صفحه فیس بوک یک دوست – Humans of Tehran)

مدتی ست زیاد حرف از زلزله می شود و هر از چندی گوشه ای از ایران و جاهای دیگر کره خاکی می لرزد.

خبری می رسد که قرار است زلزله ۱۰ ریشتری در خاورمیانه بیاید و جاهایی تکذیب می کنند. اما بهرحال مردم از خیر این هیجانات نمی گذرند و با آب و تاب خبر را دهان به دهان می گردانند.

طنزپردازی به نام فرورتیش رضوانیه [درباره او] داستانی نوشته درباره رخداد های بعد از زلزله در تهران. فضاپردازی او باورپذیر است و خواندن داستانش را توصیه می کنم. البته خودتان با خواندنش متوجه می شوید که این تازه بسیار خوشبینانه است! بخصوص برای راوی آن.

اگر این داستان برایتان ناراحت کننده بود، می توانید این نوشته کوتاه من را بخوانید که زلزله در آن تنها یک “اتفاق” و اصل ماجرا، “احساس” بعد آن است. این نوشته پایان خوشایندتری دارد.

 

امیدوارم هرگز در تهران شاهد بلایای طبیعی نباشیم.

]]>
498
بدبیاری /fa/1391/03/23/%d8%a8%d8%af%d8%a8%db%8c%d8%a7%d8%b1%db%8c/ Tue, 12 Jun 2012 19:18:41 +0000 /fa/?p=429 این روزها مشغول Babyامتحانات پایان ترمم. تاریخ امتحانات بسیار فشرده افتاده و بدجوری من رو پای میز نشونده. ۹ ساعت دیگه هم امتحان بتن ۲ دارم. ماجرایی واقعی رو اومدم برای شما نقل کنم و برم.

زن و شوهر جوانی بودن که بچه دار نمی شدن. میرن آمریکا واسه معالجه، دکترا میگن این آقا امکانش رو نداره. اما امکان استفاده از بانک اسپرم و لقاح مصنوعی هست. خانواده زن و مرد همه تعصبی بودن و این زن و شوهر اینطور بهشون میگن که ما معالجه شدیم و دیگه بچه دار میشیم! خلاصه خانم حامله میشه و بر می گردن ایران، به همه فک و فامیل و دوست و آشنا هم میگن که ما در آمریکا درمان شدیم و خانم بالاخره حامله شد.
مدتی که می گذره دکتر از آمریکا باهاشون تماس می گیره. اظهار تاسف می کنه می گه متاسفانه بدلیل یک ناهماهنگی اون اسپرمی که انتظار داشتید استفاده نشده. اگر هم خانم الان بخوان بچه رو سقط کنن دیگه خیلی دیره و دیگه این خانم امکان بچه دار شدن نخواهند داشت. میگن خب مال کی استفاده شده؟ میگه یک سیاه پوست!

]]>
429
پرداخت آنلاین /fa/1390/11/22/%d9%be%d8%b1%d8%af%d8%a7%d8%ae%d8%aa-%d8%a2%d9%86%d9%84%d8%a7%db%8c%d9%86/ /fa/1390/11/22/%d9%be%d8%b1%d8%af%d8%a7%d8%ae%d8%aa-%d8%a2%d9%86%d9%84%d8%a7%db%8c%d9%86/#comments Sat, 11 Feb 2012 17:12:48 +0000 /fa/?p=380 Online Paymentقبول دارم که آنلاین شدن سیستم های بانکی بسیار خوب و به نفع مردم بوده، اما گاهی هم بسیار آزار دهنده می شود؛ مثل حالا.

در چند هفته اخیر این بار دوم است که قصد دارم پرداخت آنلاینی انجام دهم و به مشکل برمی خورم. اطلاعات کارتم را وارد می کنم و دکمه پرداخت را فشار می دهم. اینترنتم هیچ مشکلی ندارد، اما صفحه عوض نمی شود و در Loading می ماند. مدتی می گذرد تا اینکه بیخیال می شوم و پنجره را می بندم تا دوباره پرداخت کنم. سری پیش دوباره پرداخت کردم و مبلغ دوبار از حسابم کسر شد اما در سایت مقصد یکبار ثبت شد. خوشبختانه پشتیبانی شرکتی که پول را می گرفت قوی بود و ظرف دوروز پرداخت دومم هم در سیستم ثبت شد (برگشت داده نشد). این بار گیرنده وزارت علوم است. یکبار پرداخت کردم، از حسابم کسر شد اما در سایت وزارت علوم ثبت نشد. حال در سایت وزارت علوم که پیگیری می کنم با این پیغام مواجه می شوم: “پرداخت شما ناموفق بوده است. مجددا پرداخت نمایید.”

یعنی وزارت علوم با این همه برو بیا یک نفر ندارد بگذارد پشت خط به عنوان پشتیبان این سیستم. فقط امر می فرمایند “مجددا پرداخت نمایید.”. یعنی شما انقدر پرداخت کن تا یکبارش ثبت شود.

از طرف دیگر بانک سامان سه خط تلفن برای پشتیبانی سیستم درگاه آنلاین دارد که هرگاه هوس موسیقی سنتی کردید با این شماره ها تماس بگیرید. هرچند ساعت که تلفن را روشن بگذارید برایتان می خواند.

خلاصه که همین ۲ ماجرا کل تجربیات خوب استفاده از سیستم بانکی آنلاین ما را از دماغمان کشید بیرون. امیدوارم عمر من قد دهد به زمانی که بالاخره سازمان ها، بانک ها و بقیه نهاد های بزرگ کشورمان ذره ای درباره احترام به حقوق مشتری بیاموزند و در عمل به کار گیرند.

آمین

 

پیوست: این پست را که آمدم بفرستم بالاخره پس از چند ساعت پولم اتوماتیک برگشت خورد. باز خدا را شکر! آنقدر ها هم سیستمشان بد نیست! من کمی از شدت حرف هایم را پس می گیرم.

]]>
/fa/1390/11/22/%d9%be%d8%b1%d8%af%d8%a7%d8%ae%d8%aa-%d8%a2%d9%86%d9%84%d8%a7%db%8c%d9%86/feed/ 1 380
زمستون /fa/1390/10/22/%d8%b2%d9%85%d8%b3%d8%aa%d9%88%d9%86/ /fa/1390/10/22/%d8%b2%d9%85%d8%b3%d8%aa%d9%88%d9%86/#comments Thu, 12 Jan 2012 00:23:29 +0000 /fa/?p=316 Water Rain
هر چهار فصل زیباست.
اما نمی دونم چه در فصل سرما و باران و رعد هست
که قلبم رو به سخن وا می داره؛
از داشته ها و از، نداشته…

]]>
/fa/1390/10/22/%d8%b2%d9%85%d8%b3%d8%aa%d9%88%d9%86/feed/ 1 316
شهر مه گرفته /fa/1390/10/13/fog/ /fa/1390/10/13/fog/#comments Mon, 02 Jan 2012 20:48:04 +0000 /fa/?p=312 شهر مرا مه گرفته

آدم ها مثل نابینایان

از کنار هم می گذرند و هم را نمی بینند

درختی پیدا نیست

آسمان ناپیداست

پایم به سنگی می گیرد و می افتم

چشمم به اطراف می افتد

از این پایین همه جا پیداست!

پاهایی که می روند و می آیند

و کودکی

که هنوز زیر مه است

لبخندی بر لب دارد، از ته دل

نادیده ها را می بیند

می گوید. دیگران حرف هایش را نمی فهمند

منتظرند او هم قد بکشد و مثل خودشان غرق مه شود

از زمین بلند می شوم

باز در مه فرو می روم

این بار با لبخندی از ته دل

همه جا را دیده ام

در مه قدم بر می دارم

آهسته و بی پروا

خیالم مه را کنار زده

در شهر آرزوها قدم برمی دارم، نه شهر مه گرفته

موسیقی احساسم را می شنوم

با گوش هایی که دیگر نیاز به شنیدن ندارند

و چشمانی که نیاز به دیدن ندارند

و قلبی که تازه به تپش افتاده

. . .

Baby Laughing

]]>
/fa/1390/10/13/fog/feed/ 1 312
آمار به روز جهان /fa/1390/09/21/real-time-world-statistics/ /fa/1390/09/21/real-time-world-statistics/#comments Mon, 12 Dec 2011 18:58:06 +0000 /fa/?p=276 این روزها خیلی سریع می گذرند و من هنوز باورم نمی شود که به هفته های انتهایی کلاس های این ترم دانشگاهم رسیدم. ۲ امتحان میان ترم باقی مانده اند که وقتی تمام شوند ۴ روز بعد، اولین امتحان پایان ترم مان است و تا اوایل بهمن درگیر امتحاناتم. همه اساتید هم هرهفته چند کیلو Homework می دهند و کلی وقتمان را می گیرند! ضمنا با عجله هم درس می دهند تا برسند فصل ها را تمام کنند.

بگذریم.

هرروز در گوشه و کنار روزنامه و مجله و اینترنت آماری از این قبیل می بینیم: تولد ۷ میلیاردمین نوزاد جهان! کاهش تعداد افراد مبتلا به ایدز به ۳۵ میلیون، تولید ۵۰ میلیون خودرو در سال جاری و …

وب سایت جالبی در این زمینه وجود دارد که پیشنهاد می کنم سری به آن بزنید: worldometers.info

این سایت ۳۴ زبانه آمار به روز جهان را با استفاده از داده های میانگین روزانه یا سالانه روایت می کند. چیزی که به این آمار جذابیت خاصی می بخشد به روز شدن آن است که در هر لحظه صورت می گیرد. گرچه این تغییر اعداد دقیق نیست اما با تقریب بسیار خوبی نزدیک به واقعیت است. ضمنا کنار هر عدد دکمه info وجود دارد که وقتی روی آن کلیک کنید منبع آمار و فرضیات آن را می بینید. اگر با دقت این آمار را بخوانید، تک تک اعداد شما را به فکر فرو می برد. مثلا اگر نرخ مصرف نفت ثابت بماند، ۴۱ سال دیگر ذخایر نفت جهان تمام خواهد شد. به عبارتی احتمالا خیلی از بازدیدکنندگان وبلاگ من پایان ذخایر نفت جهان را خواهند دید! و شاید برای نوه های خود تعریف کنند که نفت چه بود و چه استفاده هایی داشت، و مثلا کشور محل تولد من تمام اقتصادش وابسته به آن بود! تعداد مبتلایان به ایدز و HIV با تبلیغات خوبی که برای جلوگیری از گسترش آن شد، تقریبا ثابت مانده و رشد آهسته ای دارد. این رشد آهسته هم با تعداد مرگ و میر ناشی از آن جبران می شود و تقریبا تعداد مبتلایان ثابت مانده! تعداد مرگ و میر ناشی از مصرف الکل بیش از دو برابر مرگ براثر خودکشی است و نصف مرگ و میر ناشی از مصرف سیگار! بیش از یک سوم مردم جهان از اضافه وزن یا چاقی رنج می برند. در این بین بعضی اعداد امیدوار کننده اند، مثلا تعداد افراد بدون دسترسی به آب آشامیدنی سالم و افراد دچار سوء تغزیه که در حال کاهش است، هرچند بسیار آهسته. هردقیقه ۲ میلیون جستجوی جدید در گوگل صورت می گیرد که نشان از دسترسی آسان بسیاری، به اطلاعات گوناگون و مارکت های آنلاین دارد. و بسیاری دیگر که اگر بخواهم درباره همه بگویم برای خودش کتابی می شود.

بد نیست شما هم بعد از اینکه نگاهی به این آمار انداختید، نکته ای را که به نظرتان جالب تر است اینجا بنویسید.

من هرچند ماه یکبار سری به این وب سایت می زنم و بعضی چیزها را به خودم یادآوری می کنم. ضمنا از خودخواهی و کوته فکری هم در می آیم و کمی به باقی مردم جهان فکر می کنم!

وب سایت مشابه دیگری که توسط شرکت خصوصی سازنده این وب سایت طراحی شده stopthehunger.com است که همانطور که از اسمش پیداست هدفش مبارزه با گرسنگی است.

]]>
/fa/1390/09/21/real-time-world-statistics/feed/ 1 276
دانشگاه و دانشجویان شریف: از شایعه تا واقعیت /fa/1390/09/08/sharif-university-of-technology/ /fa/1390/09/08/sharif-university-of-technology/#comments Mon, 28 Nov 2011 21:42:10 +0000 /fa/?p=249 طی سه روز گذشته سه امتحان دشوار میان ترم داشتم. هرچند نتیجه خیلی خوب نبود، اما الان احساس سبکی و راحتی می کنم!دانشگاه صنعتی شریف

خیلی موضوعات در ذهنم هست که می خواهم درباره شان بنویسم؛ اگر وقت کنم.

الان برای فردا خیلی کار دارم، اما می خواهم اندکی درباره یکی از این موضوعات (دانشگاهم) برایتان بگویم.

– – –

مردم ما استعداد خاصی در اعمال “یک کلاغ چهل کلاغ” هنگام تعریف موضوعات دارند. از طرف دیگر متاسفانه سطح ارائه و دسترسی به اطلاعات در کشور ما بسیار پایین است و هنوز اطلاع رسانی «دهان به دهان» نقش عمده را ایفا می کند. لذا تعاریفی که از دانشگاه شریف و دانشجوی شریف در ذهن مردم جا خوش کرده در مواردی بسیار دور از واقعیت است. من تقصیر را بیشتر به گردن وب سایت دانشگاه می اندازم که بسیار ضعیف است و بار محتوایی مناسبی ندارد. حال می خواهم کمی دیده های خودم طی ۳ سال اخیر را برایتان شرح دهم.

زمانی که کنکوری شدم زیاد در مورد دانشگاه ها تحقیق نکردم. تحقیق را گذاشتم برای بعد از کنکور که رتبه ام مشخص باشد. ولی از این و آن شنیدم که برای رشته دلخواه من (مهندسی عمران) در بهترین دانشگاه فنی – مهندسی ایران (می گفتند شریف) رتبه ۳۰۰ کافیست. من هم تلاشم را کردم و رتبه ای بهتر از این آوردم تا قبولی ام در انتخاب اولم تضمینی باشد.

هنگام اولین ورود به دانشگاه جشنی برایمان گرفتند و سخنرانان سعی کردند ما را با دانشگاه شریف بیشتر آشنا کنند. از افتخارات علمی و سطح کیفی بالای آموزش، بهداشت، رسیدگی به امور دانشجویی و … در دانشگاه برایمان گفتند. پیش از این شنیده بودم وقتی رتبه های برتر به شریف می آیند، شوکه می شوند که پاسخ تلاش زیادشان برای کنکور چنین دانشگاهی ست! یعنی وضعیت موجود در دانشگاه از سطح توقع شان بسیار پایین تر است. اما من آن روز های اول هنوز چیز بدی از دانشگاه ندیده بودم. البته توقعم هم آن چنان بالا نبود! کهنگی ساختمان ها و مدرن نبودن فضاها و امکانات با گرمی ای که در فضای دانشگاه حس می کردم جبران می شد.

پس از جشن ورودی ها، رفتیم به اردوی ورودی های جدید؛ به شهر مشهد. آنجا محل اقامت و خواب بچه ها اصلا مناسب نبود و همه مجبور بودیم همچون سیخ های کبابِ روی منقل در کنار هم به زور جا شویم! باز هم به آشنایی با بچه های دیگر -که هرکدام از مبدا و فرهنگ متفاوتی آمده بودند- می ارزید. البته بعد ها فهمیدم دانشجویان بزرگتری که همراهمان به اردو آمده بودند (“لیدر”ها به اصطلاح) اکثرا عضو «تشکلی خاص» بودند… توضیح بیشتری نمی دهم.

از اردو که آمدیم کلاس های درس شروع شد. ترم اول ذوق و شوق همه زیاد بود! در چند اردو ثبت نام کردم و با بچه های بیشتری آشنا شدم. سعی کردم گروهی از ورودی های جدید دانشکده عمران تشکیل دهم. حتی خودم به تنهایی اردویی را برگزار کردم به ایستگاه ۵ توچال. در ابتدا همه چیز خوب بود. اما کم کم آن شوق اولیه کنار رفت و چشم هایم حقایق تازه ای را دید.

اکثر بچه ها در روابط اجتماعی بسیار ضعیف بودند. بعضی اصلا علاقه ای به برقراری ارتباط نشان نمی دادند، برخی هم که نشان می دادند گاهی بسیار ناشیانه رفتار می کردند. انگار در محیط های خانوادگی بسیار بسته ای بزرگ شده اند و زندگی شان محدود به خانواده و درس و مدرسه می شده. بخصوص به دلیل اینکه اولین بار بود که در محیطی چنین نزدیک به جنس مخالف قرار می گرفتند. و به آن عادت نداشتند! این برای من که از دوره دبیرستان کار کردن و شغل و درآمد داشتن را (نه به دلیل نیاز مالی، که برای کسب تجربه) امتحان کرده بودم، دوستان زیادی داشتم و با روابط اجتماعی گوناگون آشنا بودم کمی عجیب بود. کم کم متوجه شدم بیشتر بچه ها دوست دارند سرشان تو کار خودشان باشد و علاقه ای به معاشرت با بقیه ندارند، مگر اینکه فایده باارزشی برایشان داشته باشد.

بعضی ها وقتی به دانشجویان شریف فکر می کنند موجودی در ذهنشان می آید با عینک ته استکانی که غذا و خوراکش تنها کتاب است و بس! و یا موجوداتی شبیه موجودات فضایی که از هوشی فرازمینی برخوردارند! البته آمار عینکی ها در شریف شاید کمی بیش از حد معمول باشد! اما دانشجویان شریف آن چنان هم عجیب و غریب نیستند.

بعضی از بچه ها فقط “خرخوان”اند. این از زمان مدرسه در وجودشان حک شده که درس را باید خواند! و باید نمرات خوب گرفت! و این عالیست و انسان از این راه عاقبت بخیر می شود و همه او را ستایش می کنند و … و همین و بس! علاقه بخصوصی که به رشته شان ندارند هیچ، هیچ برنامه یا انگیزه ای برای کار کردن یا ورود به بازار کار هم ندارند. وقتی با آنها درباره کار صحبت می کنی طفره می روند و بعضی هم می گویند می خواهند استاد دانشگاه شوند. البته خیلی ها فکر دانشمند و پژوهشگر شدن در سرشان هست که به زبان نمی آورند.

آنهایی هم که با میزان مطالعه معقول نمره های خوب و عالی می آورند، کسانی هستند که از پایه درس ها را خوب آموخته اند و با علاقه درس می خوانند. معمولا هوش عجیب و غریبی ندارند، اما به دلیل اینکه فکر خود را بسته و محدود نگه نداشته اند و مطالعه دارند، وقتی با مردم جامعه برخورد می کنند شاید انسان های عجیبی به نظر بیایند. این عده اندک اند، ولی آینده درخشانی می توانند داشته باشند.

اما دلیل اینکه شریفی ها انقدر به نظر مردم عجیب می آیند چیست؟

دلیل اصلی، تمایل شریفی ها به عجیب و متفاوت بودن است! عده کثیری از دانشجویان به دلیل اینکه در دانشگاهی قبول شده اند که رتبه های برتر کشور را در خود جای داده احساس متفاوت بودن می کنند و سعی می کنند آنرا نشان دهند. با حرف هایشان، با تیپ و قیافه و لباسشان و …

البته ضعف در برقراری روابط اجتماعی و دچار انزوا شدن هم گاهی شریفی ها را انسان های عجیبی نشان می دهد.

سوال دیگری که برای خیلی ها پیش می آید این است که وضعیت کلاس ها، اساتید و امکانات آموزشی و آزمایشگاه ها چگونه است؟

اساتید دانشگاه (بجز تعداد اندکی که از راه های نامعلوم(!) استخدام شده اند) سطح علمی بالایی دارند. اما از نظر شیوه تدریس و ارائه مطلب بسیاری از اساتید ضعیف عمل می کنند. فکر نمی کنم دانشگاه هیچ دوره آموزشی برای اساتید گذاشته باشد و احتمالا دلیل این ضعف هم همین است. با این حال، دانشجویان معمولا عادت می کنند به اینکه با مطالعه منابع مختلف درس را متوجه شوند و یاد بگیرند.

یکی از معایب کلاس ها (و یا شاید مزیت! برای برخی) تمرکز بیش از حد بر بحث های تئوریک است که با مشاهده و تجربه عملی همراه نیست. من واحدهای درسی لیسانس یکی از دانشگاه های مطرح دنیا را که بررسی می کردم، متوجه شدم بسیار کمتر از ما در بحث های تئوریک مختلف پیش می روند. بجای آن وقت خود را روی آزمایشگاه، پروژه های عملی، کار در خارج دانشگاه و دوره های مدیریتی صرف می کنند.

کلاس های دروسی مثل ریاضی و فیزیک عمومی که جمعیت بالایی دارند در تالارها برگزار می شوند که اگر در ردیف های جلو بشینید خوب است، در غیر اینصورت تخته را نمی بینید و اذیت می شوید. کلاس های عادی و کوچک دیگر معمولی هستند. صندلی های چوبی یا پلاستیکی که معمولا چندان راحت نیستند، ارتفاع یکسان تمام ردیف ها که گاهی دیدن تخته را برای ردیف های عقب مشکل می کند و …
بیشتر کلاس ها ویدئو پروژکتور دارند که اگر استاد از آن استفاده کند وسیله بسیار خوبی برای تسریع روند تدریس و تفهیم بهتر مطلب است.

آزمایشگاه ها هم بد نیستند. اساتید که معمولا به کلاس های آزمایشگاه نمی آیند و دستیار خود را می فرستند، اگر دستیار استاد (Teacher Assistant – TA) وارد باشد کلاس های آزمایشگاهی مفید خواهند بود.
اگر هم پروژه تحقیقاتی یا آزمایشی داشته باشید می توانید با هماهنگی قبلی از آزمایشگاه ها استفاده کنید.

در شریف گروه های دانشجویی خوبی در زمینه تئاتر، موسیقی، کوهنوردی و … است که برنامه های متنوعی در طول ترم برای عموم دانشجویان برگزار می کنند و از این بابت اوضاع دانشگاه بد نیست.

 

الان اگر کسی از من بپرسد شریف چطور است؟ می گویم خوب نیست. بعنوان دانشگاه اول فنی-مهندسی کشوری با این همه نابغه و پتانسیل نهفته بسیار کم است. حتی امکانات و اساتید دانشگاه های دیگر شاید از شریف بهتر باشد. اما بدلیل اینکه گلچینی از دانش آموزان قوی وارد آن شده اند توانسته در جامعه علمی خودی نشان دهد. (البته این شیوه گلچین کردن هم خالی از عیب و ایراد و خطا نیست). متاسفانه من هم مثل آنهایی که تعریفشان را پیش از ورود به دانشگاه شنیده بودم، حالا سرخورده شده ام و آنچنان جای پیشرفتی در اینجا نمی بینم. یعنی در آن حد که انتظار دارم نمی بینم!

البته فقط دانشگاه نیست، شرایط جامعه هم وقتی با نگاهی ژرف به آن می نگرید، امیدوار کننده نیست.

به همین دلیل من هم مثل عده کثیری از دانشجویان شریف فکر ادامه تحصیل در دانشگاه های خارجی افتادم.
امیدوارم هرچه زودتر شرایط جامعه و دانشگاه های ما به نحوی بهبود یابد که دیگر دانشجویان فکر رفتن نباشند و به تلاش برای توسعه و بالندگی کشور ترغیب شوند.

 

من بروم بخوابم که ساعت ۴:۳۰ بامداد است! شب خوش

]]>
/fa/1390/09/08/sharif-university-of-technology/feed/ 224 249