شرح حال – اردلان نقشینه /fa مهندس عمران / برنامه نویس وب Sun, 28 Oct 2018 22:41:16 +0330 fa-IR hourly 1 111137978 تجربه من از برگزاری سمینار دسترسی پذیری وب در تهران /fa/1396/09/13/%d8%b3%d9%85%db%8c%d9%86%d8%a7%d8%b1-%d8%af%d8%b3%d8%aa%d8%b1%d8%b3%db%8c-%d9%be%d8%b0%db%8c%d8%b1%db%8c-%d9%88%d8%a8-%d8%aa%d9%87%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d9%85%db%8c%d8%b1%da%a9%d8%a8%db%8c%d8%b1/ /fa/1396/09/13/%d8%b3%d9%85%db%8c%d9%86%d8%a7%d8%b1-%d8%af%d8%b3%d8%aa%d8%b1%d8%b3%db%8c-%d9%be%d8%b0%db%8c%d8%b1%db%8c-%d9%88%d8%a8-%d8%aa%d9%87%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d9%85%db%8c%d8%b1%da%a9%d8%a8%db%8c%d8%b1/#comments Mon, 04 Dec 2017 12:15:19 +0000 /fa/?p=2235

سمینار برای چی؟

یکسال پیش مقاله ای تحت عنوان «دسترسی پذیری (Accessibility) وب سایت های فارسی» منتشر کردم. توش گله کردم که سایت های ایرانی هیچ کدام دسترسی پذیر طراحی و برنامه نویسی نمیشن و استفاده از وب فارسی برای جمعیت زیادی در کشور ما که نوعی معلولیت دارند بسیار دشوار یا غیرممکن هست. بعد از اون بازخورد های خوبی از خوانندگان بلاگم داشتم. خیلی ها علاقمند بودن بیشتر درباره این موضوع اطلاعات کسب کنن ولی نمی دونستن چطور. به همین خاطر به این فکر افتادم که تلاش کنم با کمک دیگران آموزش هایی در این زمینه فراهم کنم و در کنارش تلاش کنم دسترسی پذیری به قوانین کشور وارد بشه. دو بار تغییر شغل، مشاور رسمی مهاجرت شدن، و خیلی مشغله های دیگه نذاشت چندان کاری در این زمینه کنم بجز راهنمایی یک عده در ایمیل. تا اینکه بالاخره امسال فرصتی شد بعد از ۳ سال به ایران سفری کنم. تصمیم گرفتم تلاشم رو کنم در این سفر سمیناری در این زمینه داشته باشم تا هم بازخورد بیشتر بگیرم، هم آموزش بیشتری در این زمینه داده باشم، و هم از افراد بیشتری بتونم کمک بگیرم.

برنامه ریزی

۲۵ شهریور در توییتر درخواست کمک کردم:

اواخر پاییز سفرى به ایران خواهم داشت و یکى از کارهایى که مى خوام بکنم برگزارى یک سمینار Web Accessibility هست. هدفم صرفا انتقال دانشه و چشمداشت مالى ندارم. کسى هست بتونه در برگزارى یا مارکتینگ کمکم کنه تا هم کیفیت برگزارى خوب باشه هم استقبال بشه؟

دوستان در پاسخ به من توییتر بعضی از کسانی رو دادند که قبلا در ایران همایش وب برگزار کردن. من با همه سعی کردم تماس بگیرم و اکثرا یا جواب ندادن یا گفتن بعدا خبر میدن و ندادن. از این میان مجید علوی زاده عزیز و دو نفر از خوانندگان بلاگم، از جمله رسول طباطبایی عزیز، گفتن می تونن کمک کنن. در نهایت به نظرم اومد میشه رخداد رو کوچک نگه داشت و صرفا یک ارائه مطلب باشه و پرسش و پاسخ. برای این فقط یک سالن نیاز بود با پروژکتور. وقتی تحقیق کردم دیدم اگر بخوام یک سالن اجاره کنم باید برای سمینار مجوز برگزاری بگیرم، که به نظرم کار پر دردسری اومد. مگر اینکه یک سالن دانشگاهی بگیرم. در این صورت کافیه یک انجمن دانشجویی حمایتم کنه و دانشگاه تاییدش کنه. رسول به دنبال این رفت و با کمک یکی از آشنایانش امیرحسین بدرالدینی عزیز سالنی در دانشگاه امیرکبیر تهران گرفت. در تاریخ ۱۵ آبان نامه دانشگاه رو برای من ارسال کرد که اجازه میداد در تاریخ ۹ آذر در سالن آمفی تئاتر دانشکده مهندسی معدن سمینار دسترسی پذیری وب رو برگزار کنیم. زیادی به تاریخ برگزاری نزدیک بود، ولی خبر خیلی خوبی بود! من با وجود مشغله زیاد تا ۲۱ آبان (درست دو هفته و نیم پیش از تاریخ برگزاری!)‌ پوستر ساده ای طراح کردم و در ایوند صفحه ثبت نامی ایجاد کردم و شروع کردم به نوشتن درباره سمینار در توییتر و اینستاگرم و بلاگم. به چند دلیل اصلا انتظاری نداشتم استقبالی بشه و احتمال میدادم انقدر کم ثبت نام کنن که مجبور بشم لغوش کنم:

  1. برای رخدادی مثل این مینیمم ۲ ماه و در حالت ایده آل ۳ تا ۶ ماه زمان نیاز هست که به درستی بتونید خبرش رو به گوش خیلی ها برسونید. توی این فرصت کوتاه من حتی یک landing page هم نمی رسیدم برای رخداد درست کنم.
  2. موضوع دسترسی پذیری وب انقدر ناشناخته ست (و انقدر عبارتش غیر جذاب به نظر میاد!) که گفتم هرچقدر هم به اشتراک گذاشته بشه بینندگان به محض دیدن تیترش بقیه ش رو مطالعه نمی کنن!
  3. من چندان در جامعه وب ایران فعال و شناخته شده نیستم، و با کسانی که هستن هم آشنایی و دوستی ندارم که بتونم ازشون برای promote کردن این رخداد کمک بگیرم.

با وجود همه اینها، در ۱۶ روز ۸۲ نفر برای این سمینار ثبت نام کردن که خیلی بیش از حد انتظارم بود. اکثر این افراد خوانندگان بلاگم و دوستانشون بودن، بعضی در ایوند رخداد رو پیدا کرده بودن، بعضی هم در سکان آکادمی. حدود ۱۵ نفر هم داوطلب و اعضای تیم تصویربرداری داشتیم و جمعا حدود ۱۰۰ نفر می شدیم.

وقتی دیگه خیالم راحت شد که تعداد به حد نصاب رسیده با یک تیم حرفه ای تصویر برداری هم هماهنگ کردم که فیلم برداری انجام بدن تا بتونیم بعد از سمینار ویدیوش رو در اختیار کسانی که نتونستن شرکت کنن قرار بدیم.

۵ آذر از کانادا به ایران اومدم و ۷ آذر با رسول و امیرحسین عزیز بازدیدی از سالن داشتیم. به نظر سالن معمولی و خوبی اومد. می خواستم لپتاپ مک بوکم رو با پروژکتور تست کنم ولی تبدیل VGA به Mini displayport یا HDMI نداشتم. گفتم تبدیل رو تا ۹ آذر جور می کنم و نباید مشکلی باشه…

آمادگی مطالب برای ارائه

من ۲ بار در زمینه دسترسی پذیری وب به تیم های برنامه نویسی ۵۰-۶۰ نفره و چند بار هم به گروه های کوچک ارائه مطلب داشتم. ۲ سری اسلاید مختلف داشتم که اطلاعات مفید بسیاری در این زمینه توشون آماده کرده بودم. برای این سمینار در نظر داشتم مطالب این ۲ سری رو ادغام کنم، بخش زیادیش رو ترجمه کنم، و مثال های ایرانی اضافه کنم. با خودم فکر کردم زمان زیادی نخواهد برد.

من پروازم از کانادا به تهران روز ۵ آذر بود. وقتی ۱۵ آبان خیالم راحت شد که سالن قطعیه به سرعت برنامه ریزی کلی ای انجام دادم و شروع به promote کردن رخداد کردم. ولی مشغله زیاد فرصت کار روی مطلب بهم نمی داد. از طرف دیگه درست همزمان با اینها یکهو قرار شد یکی از بستگان نزدیکم در کانادا عمل جراحی بسیار حساسی داشته باشه. ۲ هفته پیش از برگزاری من چندین روز و شب رو با استرس زیاد در بیمارستان گذروندم. هم زمان باید خودم رو برای سفر ایران هم آماده می کردم و کلی کار داشتم، از جمله اینکه باید کار شرکت رو به حدی می رسوندم که بدون من هم تیم بدون مشکل بتونه ادامه بده. در نهایت طوری شد که من وقتی ۵ روز پیش از ارائه سوار هواپیما شدم تازه فرصت شد روی اسلاید ها شروع به کار کنم. در پرواز ۱۶ ساعته و توقف ۶ ساعته در فرانکفورت تماما روی اسلاید ها کار کردم. ایران هم که رسیدم به همه دوست و فامیل گفتم من تا ۹ آذر اصلا نیستم! و بیشتر وقتم رو در دفتر اورتا روی آماده سازی اسلاید ها گذروندم. در ایران خوابم هم بهم ریخته بود و شب ها هرشب تا ۳-۴ صبح روی اسلاید ها کار می کردم،‌ می خوابیدم، و ۸ صبح بیدار میشدم.

در سه روز پیش از برگزاری، اون فرد نزدیکم در کانادا حالش خیلی بدتر شد و در ایران هم پدربزرگ ۸۴ ساله م زیر تیغ جراحی رفت. تلاش می کردم به اینها اصلا فکر نکنم تا بتونم سمینار رو برگزار کنم اما خیلی سخت بود. استرس زیاد و خواب کم هردو خیلی به آدم فشار میارن.

روز برگزاری

روز برگزاری ساعت ۴ صبح خوابیده بودم و ساعت ۹ صبح بزور بیدار شدم! با همه دست اندرکاران هماهنگی هارو انجام دادم،‌ دوشی گرفتم و با آرش رفتم به محل برگزاری. خیلی ترافیک بود و حدود ساعت ۱ رسیدیم. لپ تاپ رو با تبدیل VGA به MiniDP به پروژکتور وصل کردم و اصلا کار نکرد! در کنارش باید با بقیه هم صحبت می کردم و هماهنگی هایی انجام میدادم. در نهایت ساعت ۲:۳۰ موفق شدم توی Safe Mode لپ تاپم رو به پروژکتور وصل کنم. ولی توی Safe Mode خیلی چیزها بهم می ریخت. اسلاید ها اصلا درست نشون داده نمی شد و خیلی بد بود. در نهایت ساعت ۳:۱۵ اسلاید هارو با لپ تاپ ویندوزی یکی از تصویر برداران تونستم با پروژکتور به درستی نمایش بدم. اما دیگه نمی تونستم VoiceOver و NVDA رو که روی کامپیوتر خودم نصب و آماده کرده بودم نشون بدم.

ساعت ۳:۵۰ درب هارو باز کردیم و شرکت کنندگان وارد شدن. به شرکت کنندگان ایمیل زده بودیم که لطفا تا ۳:۴۵ در محل حاضر باشید، ولی تا ۴:۰۰ فقط ۳۰ نفر حاضر بودن. تا ۴:۱۰ صبر کردیم تا تعداد به ۵۵ نفر رسید و بعد شروع کردیم. مطالبم رو در حدود ۱ ساعت و ۱۵ دقیقه ارائه دادم. بعد ۱۵ دقیقه استراحت و پذیرایی داشتیم. در این ۱۵ دقیقه من اصلا فرصت نشد استراحتی کنم یا به محل پذیرایی برم چون خیلی از عزیزان می خواستن صحبت کنن و سوال بپرسن، که البته برای من خیلی لذت بخش بود که این همه علاقه به موضوع ببینم، ولی می خواستم سوال ها در حضور همه پرسیده بشه،‌ برای همین از بعضی ها خواهش کردم سوالشون رو در بخش پرسش و پاسخ مطرح کنن. بعضی از شرکت کنندگان هم بسیار لطف داشتن و از شهرهایی مثل زنجان، اصفهان و بوشهر مسافت زیادی رو اومده بودن تا در این سمینار شرکت کنن. بعضی از خوانندگان بلاگ بودن که خیلی لطف داشتن و می گفتن سالها بوده که دوست داشتن من رو از نزدیک ملاقات کنن. از این همه محبت و نظرات مثبت خیلی انرژی مثبت گرفتم. بعد از اون، ۳۰ دقیقه پرسش و پاسخ مربوط به دسترسی پذیری وب داشتیم و بیش از یک ساعت پرسش و پاسخ متفرقه. سوال های خیلی خوبی از دسترسی پذیری تا برنامه نویسی و تکنولوژی ها و فریم ورک ها و مهاجرت به کانادا مطرح شد و گرچه زمان خیلی زیاد نبود صحبت های جالبی شد. من انتظار داشتم خیلی سوالات پرسیده بشه که به دلایل مختلف قابل پاسخ دادن نباشن،‌ اما اکثر سوالات بهتر از انتظارم بودن و گفتگوهای جالبی انجام میشد.

در نهایت همونطور که برنامه ریزی شده بود برنامه رو ساعت ۷:۳۰ به پایان رسوندیم و من نیم ساعتی با شرکت کنندگان عزیز صحبت و خداحافظی کردم و عکس گرفتیم (دوست داشتم عکس گروهی بگیریم اما موقعی یادم اومد که خیلی ها رفته بودند!). بعد همراه داوطلبان و دوستان دیگه رفتم منزل. خونه که رسیدم ظرف یکی دو ساعت بیهوش شدم!

پس از برگزاری

چند نفر از شرکت کنندگان پیشنهاد کمک دادن تا من رو به سیاست مدارانی که می تونن در زمینه دسترسی پذیری وب قدم مثبتی بردارن وصل کنن. خیلی ها هم پیغام دادن که بسیار به این موضوع علاقمند شدن و حتما می خوان بیشتر یاد بگیرن و پروژه هاشون رو دسترسی پذیر تر کنن. از چند جا هم دعوتم کردن تا سخنرانی های دیگری هم انجام بدم و ملاقات هایی داشته باشم.

بعد از برگزاری مراسم، نظرسنجی ای رو به شرکت کنندگان در ایوند ارسال کردم. نظرات نشون میده که اکثرا از مطالب و ارائه من راضی بودن، ولی بعضی از کیفیت سالن و پروژکتور ناراضی بودن. این هم تجربه ای شد برای من که شاید دفعه بعد ارزشش رو داشته باشه دنبال مجوز برم که بتونم سالن بیرون از دانشگاه بگیرم. سالن های دانشگاهی اکثرا قدیمی هستن و امکانات عالی ندارن. البته از طرف دیگه هزینه چندانی هم ندارن و باعث میشن هزینه ثبت نام پایین بیاد.

یک ایراد دیگه که وجود داشت این بود که خیلی مشکلات درست پیش از برگزاری معلوم شد: وصل نشدن لپ تاپ به پروژکتور، مشکل نویز بلندگوی سالن (که ساعت ۲:۳۰ حل شد)، مشکل نورپردازی. همه این مشکلات راحت تر قابل پیشگیری یا حل بود اگر بجای بازدید از سالن همه سیستم هارو با کمک تیم تصویربرداری ۲-۳ روز پیش از برگزاری آزمایش کرده بودم. این کوتاهی از من بود. بیشتر وقتم رو روی آمادگی ارائه مطلب گذاشتم و روی آزمایش سالن حساسیت به خرج ندادم.

به نظر میاد که هزینه های برگزاری هم (که بزرگترینش تصویربرداری بود) بیش از درآمد فروش بلیت شده. حالا بزودی حساب کتابی می کنم و گزارشش رو به این مقاله اضافه می کنم (هنوز کار تدوین انجام نشده و هزینه ش تسویه نشده).

با وجود همه اینها اینطور که از نظرات پیداست کیفیت برگزاری در حد خوب و قابل قبولی بوده و اکثر شرکت کنندگان از مطالب راضی بودن. این برای من بسیار خوشحال کننده ست و خیلی بهتر از بازخوردیه که از اولین برنامه این چنینیم در ایران انتظار داشتم. خوشحالم که استرس حال بستگان نزدیک و کم خوابی چندان روی کیفیت ارائه م تاثیر نذاشت و تونستم کنترلش کنم.

تشکر ویژه

اول از همه باید از رسول و امیرحسین عزیز تشکر کنم که اگر با کمک اونها نبود این سمینار احتمالا اصلا برگزار نمیشد. هماهنگی های سالن، پذیرایی (چای، قهوه، شیرینی،‌ آب میوه،‌ آب)، و خیلی کارهای روز برگزاری به دوش این دو دوست عزیز بود.

بعد از اون از بهزاد مرادی عزیز مدیر سکان آکادمی تشکر می کنم که لطف داشت و بدون هیچ چشمداشتی رخداد رو در سایت و رسانه های اجتماعی سکان آکادمی بطور گسترده promote کرد.

از دوستان خوبم آرش، مرتضی، پیام، ساناز، عماد، و بقیه عزیزانی که کمک کردن هم خیلی ممنونم.

از دوستانم در اورتا هم باید تشکر کنم که لطف کردن فضای کاری خوبی از دفترشون رو در اختیار من گذاشتن تا چند روز پیش از سمینار بتونم به کار و آمادگی برای ارائه مطلب بپردازم.

کمک همه این عزیزان بود که برگزاری این رخداد رو ممکن کرد. هر کم و کاستی بود کاملا از کم تجربگی من در برگزاری رویدادهای این چنینی در ایران بود و نه از این عزیزان.

برنامه آینده

چند هفته دیگه در ایران هستم و در این مدت تلاش دارم با افراد و تیم های بیشتری ملاقات کنم و در زمینه دسترسی پذیری وب کمی آگاه سازی کنم. اگر بتونم با سیاست مدارانی از جمله وزیر ارتباطات هم صحبتی داشته باشم که خیلی خوب میشه. در تلاشم که این اتفاقات بیفته و در کنارش سعی می کنم کم کم مهاجریار رو هم بطور جدی راه اندازی کنم و پاسخ درخواست ها و سوالات رو بدم. ضمنا در ادامه این سفر احتمالا به بیش از صد نفر در زمینه مهاجرت به کانادا مشاوره حضوری خواهم داد.

پس از این هم هر سفری به ایران داشته باشم سعی می کنم از ۶ ماه قبل هماهنگی کنم تا رخدادی با شرایط بسیار بهتر در ایران برگزار کنیم و موضوعات رو هم تخصصی تر کنیم. شاید بجای سمینار و همایش سمت برگزاری ورکشاپ هم برم. باید بیشتر بهش فکر کنم و ببینم چقدر تقاضا هست.

از حمایت شما دوستان خوبم بی نهایت سپاسگزارم. دست تک تک شما که از راه های دور و نزدیک تشریف آوردید تا ملاقاتی داشته باشیم و صحبت های من رو بشنوید می فشارم و امیدوارم باز هم هرچه زودتر از نزدیک ملاقاتتون کنم. برای اون دسته از شما دوستان که نتونستید در این سمینار شرکت کنید هم خبر خوبی دارم که تلاش داریم ویدیوی این رخداد رو با کیفیت خوب و با زیرنویس فارسی هر چه زودتر آماده کنیم و از طریق سایت Inclusive Iran در اختیارتون قرار بدیم.

به امید دیدار دوباره!‌ خیلی زود!

پ.ن ۱: حال پدربزرگم و اون فرد نزدیک در کانادا رو به بهبودی ست خدا رو شکر. درست روز بعد از سمینار خبرهای خوبی در مورد حالشون بهم رسید و استرسم خیلی کمتر شد.

پ.ن ۲: اگر می تونید در زیرنویس کردن ویدیوی مراسم کمک کنید ممنون میشم با من تماس بگیرید.

]]>
/fa/1396/09/13/%d8%b3%d9%85%db%8c%d9%86%d8%a7%d8%b1-%d8%af%d8%b3%d8%aa%d8%b1%d8%b3%db%8c-%d9%be%d8%b0%db%8c%d8%b1%db%8c-%d9%88%d8%a8-%d8%aa%d9%87%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d9%85%db%8c%d8%b1%da%a9%d8%a8%db%8c%d8%b1/feed/ 2 2235
نحوه یادگیری و تقویت زبان انگلیسی برای مهاجرت /fa/1396/03/14/%db%8c%d8%a7%d8%af%da%af%db%8c%d8%b1%db%8c-%d8%b2%d8%a8%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d9%86%da%af%d9%84%db%8c%d8%b3%db%8c-%d9%85%d9%87%d8%a7%d8%ac%d8%b1%d8%aa-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7/ /fa/1396/03/14/%db%8c%d8%a7%d8%af%da%af%db%8c%d8%b1%db%8c-%d8%b2%d8%a8%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d9%86%da%af%d9%84%db%8c%d8%b3%db%8c-%d9%85%d9%87%d8%a7%d8%ac%d8%b1%d8%aa-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7/#comments Sun, 04 Jun 2017 09:21:19 +0000 /fa/?p=1340 چند ماهی هست که در وبلاگ ننوشتم٬ ولی کلی عکس و ویدیو در صفحه اینستاگرمم گذاشتم و تعداد فالوور هاش داره به ۹۰۰ نفر می رسه. علتش اینه که به علت مشغله زیاد کمتر می رسم متون بلند بنویسم٬ اما عکس و ویدیو زیاد می گیرم و نوشته های کوتاه درباره شون می نویسم.

حالا بعد از مدت ها می خوام یه مقاله تازه واستون بنویسم٬ درباره موضوعی که بارها و بارها توی نوشته هام و پاسخ هام به سوالات به اهمیت چشمگیرش تاکید کردم:  یادگیری زبان انگلیسی.

چطور زبان انگلیسی یاد گرفتم

کلاس دوم راهنمایی که بودم٬ از راه تماشای فیلمای خارجی با زیرنویس فارسی٬ گوش دادن به موسیقی های خارجی و وب گردی و یادگیری برنامه نویسی تحت وب با خوندن و گوش کردن به زبان انگلیسی کمی آشنا شده بودم. از کلاس دوم به بعد توی مدرسه های دولتی و نمونه مردمی ای که رفتم بیشتر سال ها کلاس زبان داشتیم و برعکس خیلی از جوونا که فکر می کنن اون کلاس ها بی فایده بود٬ من فکر می کنم عمده دانش گرامریم و لغات پایه م از کلاس های انگلیسی دبیرستان اومده. البته خودم هم خیلی راجع بهش کنجکاو بودم و هم سر کلاس خوب یاد می گرفتم٬ هم بعدش می رفتم توی اینترنت جستجو می کردم و بیشتر یاد می گرفتم.

تا آخر دبیرستان خوندنم خوب شد٬ که بیشتر به خاطر خوندن منابع انگلیسی راجع به طراحی و توسعه وب بود. شنیدنم هم بهتر شد٬ که بخاطر تماشای فیلم و سریال با زیرنویس انگلیسی بود. توی دانشگاه به همین روند ادامه دادم و در کنارش سعی کردم برای درس های دانشگاه هم تا حد امکان از منابع انگلیسی اصلی استفاده کنم. اواخر دوره کارشناسی که تصمیم به اپلای و مهاجرت گرفتم٬ یک کلاس لغات آزمون TOEFL iBT در موسسه زبان آریانپور گذروندم که مفید بود و هنوز که هنوزه گاهی اون لغت هایی که یاد گرفتم به دردم می خوره. روش آموزشی کلاس هم به این شکل بود که هر جلسه مدرس یک برگه بهمون میداد که روش ۱۰-۲۰ لغت انگلیسی با معنی و مثال نوشته شده بود. بعد در طول جلسه مدرس هر لغت رو می خوند و توضیح می داد٬ و بعدش ۱۰-۲۰ کلمه تقریبا هم معنی برای اون کلمه می گفت! یعنی هر جلسه چیزی حدود ۱۰۰-۱۵۰ کلمه بهمون یاد می دادن. و در ابتدای هر جلسه هم یک امتحان از کلمات جلسه قبلی می گرفتن! اولش سخت به نظر میومد٬ ولی کم کم یاد گرفتیم چطور بخونیم تا کلمات هم معنی رو بطور گروهی به ذهن بسپاریم. در نهایت فکر کنم حدود ۱۸۰۰ کلمه رو در مدت کوتاهی یاد گرفتیم. البته یادگیریمون در همین حد بود که وقتی اون کلمه رو توی یک جمله ببینیم بفهمیم معنیش چیه٬ نه اینکه طریقه استفاده ش در نوشتن رو هم بدونیم.

نکته: اون زمان امتحان آیلتس خیلی نامنظم بود و خیلی هاش کنسل میشد٬ واسه همین تافل گزینه خیلی بهتری بود. الان رو نمی دونم. ولی می دونم بعضی جاها مثل اداره مهاجرت کانادا٬ آیلتس رو قبول دارن و تافل رو قبول ندارن.

شما هم حتی اگر نمی تونید کلاس برید٬ می تونید دقیقا با این روش لغات زیادی رو در مدت کوتاه یاد بگیرید. کتاب های زیادی هست که لغات زیادی برای یک آزمون مثل IELTS یا TOEFL بهتون یاد میدن.

بعد از اون کلاس اعتماد به نفس خوندنم خیلی بیشتر شد. اما هنوز از شنیدن و نوشتن و گفتنم خیلی مطمئن نبودم. واسه همین با چند تا از هم کلاسی ها رفتیم یک کلاس نیمه خصوصی زبان انگلیسی در کرج. ۶ نفر بودیم و فکر می کنم هرکدوم حدود ۲۵۰ هزار تومن دادیم. مدرس کلاس نیما نعمت الهی بود که اسمش رو از خیلی بچه های شریف شنیده بودیم. می گفتن تدریسش خیلی خوبه و یکی از جالبی هاش اینه که تعداد جلسات نا محدوده. انقدر می ری کلاس تا به امتیازی که می خوای در آزمون برسی! با همون ۲۵۰ هزار تومن! که همون موقع هم خیلی ارزون بود. الان که با این همه خبر گرونی که می شنوم احتمالا باهاش ۳ تا ساندیس میشه خرید.

من فکر کنم ۹ جلسه کلاس نیما رو رفتم. توی کلاس بهمون تکنیک های خیلی خوبی برای تافل یاد داد. از نکاتی که همه جا نوشته شده بود گرفته تا نکاتی که کمتر کسی میدونه. مثلا بهمون گفت که بین دو بخش اول (خوندن و شنیدن) و دو بخش دوم (گفتن و نوشتن) یک استراحت چند دقیقه ای هست٬ ولی استراحت همه هم زمان نیست٬ استراحت هرکس زمانی شروع میشه که بخش شنیدن رو تموم می کنه٬ در نتیجه استراحت این افراد زود تر هم تموم میشه. حالا اگر شما دیرتر تموم کرده باشید٬ دیرتر هم بخش گفتن رو شروع می کنید٬ و این یک مزیت داره: قبل از اینکه شروع کنید چند ثانیه صدای حرف زدن اطرافیان رو می شنوید و حدودا می فهمید چه سوالی رو دارن پاسخ میدن. در نتیجه علاوه بر ۱۵ ثانیه اصلی٬ چند ثانیه بیشتر وقت پیدا می کنید تا به جوابتون فکر کنید و بعدش ۴۵ ثانیه راجع بهش حرف بزنید!

بجز این نکات٬ نیما خیلی هم وادارمون می کرد که حرف بزنیم٬ راجع به حرف زدن بقیه نظر بدیم و باهاشون محاوره داشته باشیم٬ و فایل صوتی گوش کنیم و بعد به سوال راجع بهش پاسخ بدیم (عینا به سبک آزمون تافل). یه تعداد هم نمونه امتحان بهمون داد. کلی هم بهمون نکته راجع به نوشتن یاد داد و نوشته هامون رو تصحیح کرد و غلط هامون رو بهمون گفت.

من نیما رو به خیلی ها معرفی کردم٬ اما متاسفانه الان دیگه سالهاست که بهم گفتن نمیشه پیداش کرد. غیب شده انگار! اگر ازش سراغ دارید بهم بگید.

بعد از این کلاسا نوبت به دادن امتحان اصلی در مرکز آزمون سنجش رسید٬ که فکر می کنم مرکز آزمون نسبتا خوبی بود.

نمونه امتحانا که خیلی به درد بخور بود هیچ٬ نکاتی هم که نیما یادمون داد خیلی به درد خورد. مثلا من باوجود اینکه دو بخش اول رو خیلی سریع تموم کردم٬ پاسخ هام رو سابمیت نکردم و صبر کردم تا دیر تموم کنم. بعد با همون روشی که بهمون گفته بود قبل از بخش بعدی چند ثانیه صدای دیگران رو که زودتر شروع کرده بودن شنیدم. شنیدم که داشتن راجع به کلاس درس و معلم و اینها حرف می زدن٬ و حدس زدم که سوال اینه که ۲ ویژگی یک معلم خوب رو بگید. منم سریع نت برداشتم که مثلا معلم باید صبور باشه و به مطلب احاطه داشته باشه. بعد با آرامش تمام منتظر پخش سوال شدم! یهو دیدم سوال گفت دو ویژگی مدرسه خوب رو بگید! اولش شوکه شدم… بعدش سریع راه حل به ذهنم رسید و شروع کردم به گفتن: یه مدرسه خوب باید اولا معلماش صبور باشن… دوما معلماش دانا باشن… !!

نکته: این تکنیک ممکنه تقلب به نظر بیاد٬ اما از اونجایی که هیچ مانعی براش تعبیه نشده و برای همه به راحتی ممکنه٬ ایراد آزمونه که میشه ازش استفاده کرد٬ نه یک شیوه تقلب. یک راه ساده مقابله باهاش هم اینه که سوالات متفاوت به شرکت کننده ها بدن٬ یا ترتیب سوال ها رو عوض کنن. (چه بسا تا الان این کار رو کرده باشن)

توی یه سوال دیگه شروع کردم به صحبت کردن٬ ولی بعد از چند ثانیه به بن بست رسیدم و نمی دونستم چطوری مطلب رو ادامه بدم. سریع معذرت خواهی کردم و گفتم دوباره امتحان می کنم! و این دفعه از راه دیگه ای به سوال پاسخ دادم و جالبه که در نهایت نمره کامل واسه اون سوال گرفتم!

وقتی با دوستام از سر جلسه اومدیم بیرون یکی می گفت خیلی خوب بود٬ اون یکی می گفت خیلی بد٬ من متوسط. در نهایت اگر درست یادم باشه اولی شد ۱۱۲ از ۱۲۰ و دومی شد ۸۹ و من شدم ۱۱۱. من می دونستم نمره بالای ۱۰۰ بیارم هردانشگاهی بخوام می تونم اپلای کنم (البته این ممکنه الان عوض شده باشه)٬ واسه همین از نتیجه م کاملا راضی بودم.

بعد همونطور که در مقالات دیگه م خوندید مسیر زندگیم عوض شد و بجای اپلای به دانشگاه های آمریکا٬ سر از کانادا در آوردم و بجای دانشگاه رفتم سر کار.

زبان انگلیسی و مهاجرت به کانادا

من آدم کمال گرایی هستم! دوست داشتم اینجا انقدر خوب صحبت کنم که مثل کانادایی ها باهام برخورد بشه٬ نه مثل یک مهاجر. واسه همین اولش دوست نداشتم چندان صحبت کنم. در حالی که کلی مهاجر می دیدم که زبانشون نزدیک به من هم نبود ولی با اعتماد به نفس کامل با کلی غلط غلوط صحبت می کردن! یک هفته ای کار پیدا کردم و سر کار رفتن باعث شد این حسم از بین بره و راحت صحبت کنم. علتش هم این بود که کم کم متوجه شدم بخصوص در محیط کاری٬ لهجه و اینها هیچ اهمیتی نداره و مهم فقط اینه که منظور دیگران رو به خوبی بفهمی و منظورت رو هم به خوبی منتقل کنی. بجز این وقتی همکارام و دیگران چشماشون گرد میشد از اینکه تازه مهاجر هستم اعتماد به نفسم بیشتر میشد! بعضا حتی پیش میومد فکر می کردن متولد اینجام (بیشتر وقتایی که راجع به موضوعاتی حرف میزدم که خیلی بهشون تسلط داشتم). یه خوش شانسی که داشتم هم این بود که تقریبا همه محیط هایی که تابحال کار کردم مهاجر یا اصلا نبوده یا خیلی کم بوده. در نتیجه فقط در معرض لهجه کانادایی قرار گرفتم٬ کمتر کسی رعایتم رو می کرد و مجبور می شدم مهارت های شنیدن و گفتن خودم رو به حد اونها برسونم.

نکته: لهجه کانادایی ۹۹ درصد مشابه آمریکایی هست. تفاوت های کمی داره مثل نحوه تلفظ About یا مثل استفاده از Bill بجای Check برای صورتحساب رستوران. البته هم در کانادا هم در آمریکا هر استانی یکم تفاوت لحن یا لهجه داره٬ ولی اون در آمریکا بیشتره.

زندگی توی محیط انگلیسی زبان و به خصوص کار کردن خیلی زبانم رو بهتر کرد. ولی به نظرم این تاثیر خیلی کمتره وقتی که با زبان ضعیف مهاجرت می کنید. اینجا خیلی هارو دیدم که ضعیف اومدن و ضعیف هم موندن. واسه همین به تمام مهاجرا توصیه م اینه که تا می تونن روی زبانشون قبل از مهاجرت کار کنن٬ چون بعد از مهاجرت خیلی وقت ها تمرکزتون روی کار پیدا کردن و چیزهای دیگه ست و کمتر می رسید روی مهارت زبانتون کار کنید.

زبان خوب توی پیشرفت کاریم هم به شدت موثر بوده. خیلی مهاجرهارو دیدم که بعد از رد شدن توی مصاحبه تلفنی یا حضوری شاکی میشن از نژادپرستی کارفرماهای کانادایی. اما تقریبا تمام این افراد که من دیدم زبان نسبتا ضعیفی داشتن٬ و یه جورایی ته دلم حق می دادم به کارفرما. چون هرچقدر هم دانش یک نفر بالا باشه٬ اگر زبانش ضعیف باشه کار کردن باهاش بسیار دردسرساز و دشواره. علاوه بر این٬ بعضی ها از پس مکالمه فنی برمیان٬ اما غیرفنی اصلا. این جور افراد خیلی منزوی میشن و نمی تونن سر کار با دیگران رابطه دوستانه خوبی برقرار کنن. من روی این مهارتم هم خیلی کار کردم تا بتونم محاوره غیر فنی هم به راحتی داشته باشم.

این روزها زبانم به حدی رسیده که خیلی راحت درباره تقریبا هرموضوعی با کانادایی ها و مهاجرین ارتباط برقرار می کنم و خیلی پیش میاد که فکر می کنن اینجا متولد شدم یا اینجا بزرگ شدم. البته هروقت به صدای مکالمه خودم از یکی دو سال پیش گوش می کنم میگم ای وای! الان چقدر بهتر شدم! در نتیجه فکر می کنم هنوز هم جای بهبود زیاد دارم. خیلی هم به ندرت پیش اومده کسی رو ببینم که فقط چهار سال اینجا بوده باشه و زبانش به حد من رسیده باشه٬ که فکر می کنم به دلایل زیر هست:

راه های یادگیری و تقویت زبان

  • تماشای سریال و فیلم زیاد: من خیلی سریال ها از جمله سریال های زیر رو با زیرنویس انگلیسی یا بدون زیرنویس تماشا کردم.
    • Friends (چندین بار – به شدت توصیه ش می کنم. اول با زیر نویس فارسی٬ بعد انگلیسی٬ و بعد بدون زیرنویس ببینید و سعی کنید همه حرف هارو متوجه بشید)
    • How I met your mother
    • Dexter
    • Game of Thrones
    • Black mirror
    • Narcos
    • Westworld
    • The Wire
    • House
    • True Detective
    • Sherlock
    • House of Cards
    • Breaking Bad
    • Prison Break
    • Mad Men
    • The Big Bang Theory
    • Silicon Valley
    • (نکته اضافی: اگر می خواید امتیاز من به بیش از ۳۰۰ فیلم و سریال و همچنین امتیاز هایی که در آینده میدم رو ببینید٬ پروفایل IMDB م رو ببینید. امتیاز های ۸ به بالا رو توصیه می کنم حتما ببینید٬ ۷ ارزش دیدن داره٬ زیر ۷ به درد نمی خوره!)
  • تسلط خوب به گرامر زبان انگلیسی به دلیل یاد گرفتن خوب انگلیسی دبیرستان٬ و یکم جستجوی آنلاین: فکر می کنم سخت ترین بخش زبان واسه مهاجر هایی که زبانشون ضعیفه گرامره. گرامرتون اگر خوب باشه خیلی سریع تر راه میفتید. (برخلاف چیزی که خیلی ها در ایران بهمون می گفتن…)
  • وادار کردن خودم به ارتباط بیشتر با خارجی ها: خیلی از مهاجرین اینجا فقط با ایرانی ها ارتباط برقرار می کنن و بعد هم گله می کنن که زبانشون خوب نمیشه… یا فکر می کنن خنگن! نکته ای که باید بهش توجه کرد اینه که توی ذهن آدم جنگی بین انگلیسی و فارسی برقراره! هرچقدر که با فارسی زبان ها در ارتباط باشید فارسی پیروز میشه و انگلیسی مغلوب! بخصوص اوایل مهاجرت. بعضی ها این رو می دونن٬ اما نمی دونن چطور آدم انگلیسی زبانی پیدا کنن که علاقه به صحبت باهاشون داشته باشه. یه راه راحتش که من اوایل خیلی امتحان کردم عضو گروه های meetup شدن و رفتن به برنامه هاشون بود. گاهی تو یه کافه جمع می شدیم٬ گاهی کوه می رفتیم٬ گاهی کلاب! خوبی meetup اینه که مجانیه٬ راجع به هر موضوع مورد علاقه تون گروه داره٬ و کلی آدم انگلیسی زبان توی اون گروه ها هست که می تونید هرهفته ملاقات کنید و کلی باهاشون گپ بزنید. من نه تنها از این راه زبانم رو بهتر کردم٬ کلی برنامه کوه و سفر چند روزه هم رفتم که خیلی خوش گذشت. تازه از یک نفر یه پروژه کاری هم گرفتم و ۳-۴ هزار دلاری اون اوایل از اون پروژه ساده در‌آوردم! خلاصه اگر مهاجرت کردید و meetup رو امتحان نکردید ۶۳ درصد عمرتون برفنا.
  • کلاس نیمه خصوصی زبان: کلاس نیمه خصوصی یا گروهی کوچیک می تونه خیلی مفید باشه٬ کلاس خصوصی کمتر. حداقلش اینه که اعتماد به نفستون رو می بره بالا.
  • خوندن یا تماشای مطالب و ویدیوهای آموزشی: من خیلی این کار رو نکردم٬ اما گاهی پیش اومده از منابعی مثل ویدیوهای آموزشی رانی استفاده کردم که به دردم خورده.
  • استفاده درست از دیکشنری های آنلاین: سریع ترین راه برای پیدا کردن معنی یک کلمه (مثلا sophisticated) جستجوی define sophisticated در گوگل هست. گوگل میاد خلاصه یکی از دیشکنری های آنلاین رو در همون صفحه نتایج نشونتون میده. اگر کافی نبود٬ می تونید روی نتایج زیرش کلیک کنید تا دیکشنری های دیگه رو هم ببینید. در نهایت اگر باز خوب معنی رو نفهمیدید برید به مترجم گوگل و معنی فارسی رو ببینید. نکته مهم اینه که دیکشنری فارسی باید آخرین منبعتون باشه٬ نه اولین منبع. سعی کنید معنی کلمات رو به انگلیسی یاد بگیرید٬ نه فارسی.
  • اولیت دادن به منابع انگلیسی هنگام جستجو
  • گوش دادن به پادکست (رادیو) های انگلیسی:‌ من شاید بطور متوسط روزی یک ساعت پشت فرمون باشم. تو این زمان فقط آهنگ گوش میدادم تا یک سال پیش. بعد خواستم استفاده مفیدتری کنم و شروع کردم به گوش دادن به پادکست. و چه کار خوبی کردم! الان همش پادکست گوش میدم (مگر اینکه دوستی تو ماشین باشه) و کلی چیز یاد می گیرم٬ هم مربوط به زبان و هم مربوط به مهارت های فنی و غیرفنی. پادکست هایی که به تقریبا تمام اپیسودهاشون گوش میدم The Mixergy و Soft Skills Engineering هست. پادکست The Changelog و چندتای دیگه هم هست که گوش دادم٬ ولی فرصت نمیکنم گوش بدم دیگه. The Mixergy خیلی اپیسود میده! و به شدتم توصیه میشه اگه دنبال کارآفرینی هستید. راستی مجریش هم یک دورگه ایرانیه (اندرو وارنر). Soft Skills Engineering هم خوبه برای مهارت های غیرفنی و ضمن اینکه یکم طنز هم هست.
  • گوش دادن به موسیقی خارجی و توجه به شعر ها (برای پیدا کردن متن شعر جستجو کنید {اسم آهنگ} lyrics)

سطح فعلی زبان من

همونطور که بعضی از شما می دونید٬ من یک سال و نیم درس خوندم تا مشاور رسمی مهاجرت به کانادا بشم. حدود ۲ ماه دیگه امتحان کشوریم رو هم میدم و مجوزم رو می گیرم. یکی از پیش نیاز های این دوره داشتن مدرک زبان بود. با توجه به اینکه تافلم منقضی شده بود٬ یک سال و نیم پیش مجبور شدم یه امتحان دیگه بدم و این دفعه آیلتس رو امتحان کردم. ۵ روز قبل امتحان ثبت نام کردم و فکر کنم جمعا ۲-۳ ساعت واسش خوندم! اونم فقط به خوندن راجع به مدل آزمون رسید. آیلتس نمره ۸.۵ از ۹ آوردم٬ که بیشتر از سطح انتظارم بود! چون انگلیسی زبان هایی که می شناسم اکثرشون این نمره رو نیاوردن. علتش علاوه بر خوب شدن زبانم٬ اون آمادگی واسه امتحان تاقل بود و آمادگی خوبی که از کنکور و دانشگاه برای امتحان دادن کسب کرده بودم.

اگر بپرسید زبانم الان چطوره٬ پاسخ میدم تقریبا هرمکالمه ای می تونم داشته باشم٬ گاهی لهجه م بارزتر میشه (مثل وقتی که خیلی خسته م یا تازه فارسی صحبت کردم)٬ گاهی اصلا بارز نیست٬ هنوز وقتی از اصطلاحات خاص و تکه کلام های قدیمی یا خیلی جدید تین ایجرها استفاده میشه ممکنه متوجه نشم٬ و اینکه دوست دارم کتاب غیرفنی انگلیسی خیلی بیشتر بخونم تا دایره لغاتم بهتر بشه.

نکات مهاجرتی دیگه

وقتی اقامت دائم کانادا رو می گیرید و مهاجرت می کنید٬ می تونید آزمون تعیین سطح بدید و بطور رایگان توی کلاس های انگلیسی یا فرانسه شرکت کنید. اگر سطح زیانتون خیلی پایین باشه ممکنه یه کمک هزینه زندگی کم هم از دولت بگیرید. منم مهاجرت که کردم این امتحان رو دادم. امتحانش نسبتا آسونه و سطحم خیلی بالا دراومد٬ واسه همین کلاسی نرفتم. از دوستانی که رفتن پرسیدم٬ بعضی ها خیلی تعریف میدن٬ بعضی ها می گن خیلی کند پیش میره.

اگر به داستان زندگی من آشنا باشید احتمالا می دونید که من کلا عادت دارم خودم همه چیز رو یاد بگیرم! انگلیسی رو هم تا حد زیادی اینطوری یاد گرفتم. بقیه اما متفاوتن و ممکنه کلاس واسشون بهتر باشه.

من مهارت زبان انگلیسی بعد مهاجرت رو به ترتیب دشواری یادگیری به سه دسته تقسیم می کنم:

  • زبان گرفتن خدمات:‌ ۹۰ درصد مهاجر های ایرانی از پس گرفتن خدمات برمیان. و این به بعضی این باور رو میده که زبانشون خوبه. اما تا زمانی که دارید بابت گوش دادن به حرف هاتون و فهمیدن منظورتون به طرف مقابلتون پول می دید (مثلا برای خرید لباس) این چندان نشونه زبان بلد بودنتون نیست!
  • زبان کاری و فنی: زبان کاری رو معمولا ۲۰-۳۰ درصد مهاجرهای ایرانی در حد رفع نیاز بلدن. وقتی هم می رن سر کار خیلی بهتر میشن. بقیه یکم سخت تر کار گیر میارن ولی با پشتکار و تقویت زبانشون کم کم موفق میشن. ضعف زبان کاری یکی از علت های اصلی سخت کار پیدا کردن خیلی ایرانی هاست.
  • زبان گفتگوهای دوستانه و غیرفنی: زبان گفتگوهای دوستانه شاید کلماتش از زبان کاری خیلی ساده تر باشه٬ اما اصطلاحات و نکاتی که توی کتاب های آموزشی ما نیست خیلی توش بیشتره. علاوه بر این مهاجرین سریع دنبال کار میرن٬ اما دیرتر به فکر دوست خارجی پیدا کردن میفتن (یا هیچوقت نمی افتن!)٬ در نتیجه روی این مهارتشون خیلی کمتر کار می کنن. به نظرم شاید ۵ درصد مهاجرین ایرانی هنگام مهاجرت این مهارت رو داشته باشن٬ و شاید ۲۵ درصد ۵ سال بعد از مهاجرت این مهارت رو پیدا کرده باشن در حدی که دوست کانادایی داشته باشن.

برای اینکه مهاجر موفقی باشید و خوشحال باشید٬ باید هم روی زبان کاری و هم روی گفتگوی دوستانه تون کلی کار کنید. با تمرین زیاد و صبوری به تدریج حتما می تونید به نتیجه دلخواهتون برسید.

ساعت شد ۴ بامداد…عزت زیاد!

]]>
/fa/1396/03/14/%db%8c%d8%a7%d8%af%da%af%db%8c%d8%b1%db%8c-%d8%b2%d8%a8%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d9%86%da%af%d9%84%db%8c%d8%b3%db%8c-%d9%85%d9%87%d8%a7%d8%ac%d8%b1%d8%aa-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7/feed/ 34 1340
ماجرای چوب لباسی و چشم و بیمارستان /fa/1395/09/29/%d9%85%d8%a7%d8%ac%d8%b1%d8%a7%db%8c-%da%86%d9%88%d8%a8-%d9%84%d8%a8%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d9%88-%da%86%d8%b4%d9%85-%d9%88-%d8%a8%db%8c%d9%85%d8%a7%d8%b1%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86/ /fa/1395/09/29/%d9%85%d8%a7%d8%ac%d8%b1%d8%a7%db%8c-%da%86%d9%88%d8%a8-%d9%84%d8%a8%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d9%88-%da%86%d8%b4%d9%85-%d9%88-%d8%a8%db%8c%d9%85%d8%a7%d8%b1%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86/#comments Mon, 19 Dec 2016 18:33:54 +0000 /fa/?p=1358 پریروز رفته بودم یکم لباس بخرم. اومدم یه کت رو از ردیف بالا بردارم خوب آویزون نشده بود٬ چوب لباسیش افتاد رو سرم و صاف خورد به چشمم! اولش فقط یکم سوخت و من گفتم چیزى نیست. کت رو پوشیدم رفتم جلو آینه دیدم یه نقطه قرمز روى سفیدى چشمم هست که داره به سرعت بزرگتر میشه…

میگن تصویر رنگیش یک مقدار وحشتناکه! سیاه سفیدش کردم که اگر نصف شبی در وبلاگم پرسه می زنید وحشت نکنید.

فروشنده ها اومدن. یکیشون منو دید خیلی ترسید. زنگ زدیم ٩١١. پاى تلفن علائم رو گفتم و مشخصاتم رو دادم. پرونده م رو سریع کشیدن بیرون و مطمئن شدن مشکل خاصى از قبل ندارم، بعدش گفتن که اگر درد شدید پیدا کرد یا بیناییت مختل شد سریع برو دکتر. فعلا اگر فقط سوزشه و درد چندانی نیست یه قطره پالی اسپرن بگیر و مرتب بزن که ضدعفونى بشه.

من قطره رو زدم و یه راست رفتم بیمارستان که معاینه بشم. دو تا پرستار در دو مرحله معاینم کردن تا مطمئن بشن نیاز فورى به دکتر ندارم. بعدش موندم تو صف انتظار همراه کسانى از جمله یکى که برف جلوى خونه ش رو پارو مى کرده٬ رفته خونه کفشاشو در آورده دیده انگشتاى پاش سفید و بى حس و سه برابر اندازه عادى شده (بهش میگن Frost-bite یا یخ زدن اعضاى بدن که توی این مقاله راجع بهش حرف زدم).

بعد از سه ساعت نوبتم شد. دکتر با قطره چشمم رو بى حس کرد و فشار هردو چشم رو گرفت و با دستگاه معاینه کرد. گفت شانس آوردى هیچ آسیب دائمى اى ندیدى. چند روز همون قطره رو بزن و استراحت کن خوب میشه.

بعدش کلى با خودم فکر مى کردم. فکر مى کردم اگر یک چشمم نابینا شده بود و مثلا مجبور میشدن تخلیه ش کنن چى میشد. چقدر روى زندگیم تاثیر میذاشت. چقدر روى رابطه هام با آدما تاثیر میذاشت. چقدر دلسوزى و ترحم مبناى بعضی رابطه هام میشد. چقدر روی اعتماد به نفسم تاثیر میذاشت. و خیلى چیزاى دیگه.

خدا رو شکر مى کنم که چیزى نشد. ولى دوست دارم اون حس یادم بمونه. حس اینکه هرچیز که داریم در یک چشم بهم زدن مى تونیم از دست بدیم، شاید فقط به جز افکارمون. که البته افکار رو هم با یه حادثه میشه از دست داد، ولى دیگه اون موقع به نظرم من من نیستم! هویتم رو افکارم میدونم. شاید مهم همینه که عمیقا درک کنیم هویت ما چیزى جز افکارمون نیست. هرچیز دیگه که با حواس پنج گانه مون قابله حسه به راحتى مى تونه از بین بره. و شاید با هیچ ثروتی هم نشه برش گردوند.

به دو نکته مرتبط هم اشاره ای بکنم:

۱. خیلی از ما آدما سودای ثروتمند شدن رو در سر می پرورونیم. و همین باعث میشه قدر خیلی چیزها رو که داریم ندونیم و هیچ وقت هم راضی و خوشحال نشیم. مقاله «روزی که میلیونر شدم» از سازنده Ruby on Rails و Basecamp خیلی مشابه دیدگاه من به این موضوعه. حتما مطالعه ش کنید.

۲. بین ما و افرادی که ناتوانایی های جسمی دارن فاصله خیلی ناچیزه. ولی اونها به اندازه ما توان حمایت از خودشون رو ندارن. به فکرشون باشید. و اگر زندگیشون رو بهتر نمی کنید حداقل بدتر نکنید.

]]>
/fa/1395/09/29/%d9%85%d8%a7%d8%ac%d8%b1%d8%a7%db%8c-%da%86%d9%88%d8%a8-%d9%84%d8%a8%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d9%88-%da%86%d8%b4%d9%85-%d9%88-%d8%a8%db%8c%d9%85%d8%a7%d8%b1%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86/feed/ 33 1358
مصاحبه با سکان آکادمی /fa/1395/08/22/%d9%85%d8%b5%d8%a7%d8%ad%d8%a8%d9%87-%d8%a8%d8%a7-%d8%b3%da%a9%d8%a7%d9%86-%d8%a2%da%a9%d8%a7%d8%af%d9%85%db%8c-%d9%be%d8%a7%d8%af%da%a9%d8%b3%d8%aa/ /fa/1395/08/22/%d9%85%d8%b5%d8%a7%d8%ad%d8%a8%d9%87-%d8%a8%d8%a7-%d8%b3%da%a9%d8%a7%d9%86-%d8%a2%da%a9%d8%a7%d8%af%d9%85%db%8c-%d9%be%d8%a7%d8%af%da%a9%d8%b3%d8%aa/#comments Sat, 12 Nov 2016 19:14:39 +0000 /fa/?p=1347 خبر خوب!
چند نفر از شما عزیزان ابراز علاقه کرده بودید که من پادکستی ضبط کنم. علاقه داشتم این کار رو بکنم ولى فرصت نمیشد. تا اینکه از قضا جناب آقای بهزاد مرادى از سکان آکادمى با من تماس گرفتن و ازم براى یک مصاحبه صوتى در پادکستشون و پاسخ به سوالات شنوندگان دعوت کردن.
مختصرى از تجربیات اخیر من روى وب سایت سکان آکادمى منتشر شده و شما عزیزان مى تونید این متن، وبلاگم و LinkedIn ام رو بخونید و اگر سوالى در رابطه با حیطه هاى تخصصى من یا تجربیاتم دارین در همون سایت سکان آکادمى بنویسین تا هرزمان سوالات به حد نصاب رسید پادکست رو ضبط و منتشر کنیم.
برای ارسال سوالات و دانلود پادکست بعد از انتشار لطفا از این لینک بازدید کنید.

با توجه به اینکه تکنولوژى هایى که در متن ذکر شده اکثرا جدید و پرطرفدار هستن حدس مى زنم تعداد سوالات به سرعت زیاد بشه. امیدوارم این پادکست برای شنوندگان مفید باشه و برسیم توش راجع به همه سوالات صحبت کنیم.

بروزرسانی ۷ آذر ۱۳۹۵: پادکست امروز روی سایت سکان آکادمی منتشر شد. منتظر شنیدم نظرتون هستم!

مصاحبه با سکان آکادمی

مصاحبه با سکان آکادمی

]]>
/fa/1395/08/22/%d9%85%d8%b5%d8%a7%d8%ad%d8%a8%d9%87-%d8%a8%d8%a7-%d8%b3%da%a9%d8%a7%d9%86-%d8%a2%da%a9%d8%a7%d8%af%d9%85%db%8c-%d9%be%d8%a7%d8%af%da%a9%d8%b3%d8%aa/feed/ 40 1347
صفحه فیس بوک جدید /fa/1394/04/02/%d8%b5%d9%81%d8%ad%d9%87-%d9%81%db%8c%d8%b3-%d8%a8%d9%88%da%a9-%d8%ac%d8%af%db%8c%d8%af/ /fa/1394/04/02/%d8%b5%d9%81%d8%ad%d9%87-%d9%81%db%8c%d8%b3-%d8%a8%d9%88%da%a9-%d8%ac%d8%af%db%8c%d8%af/#comments Tue, 23 Jun 2015 21:35:56 +0000 /fa/?p=1105 خیلی از خوانندگان این وبلاگ صفحه فیس بوک شخصیم رو Add می کردن و متاسفانه نمی تونستم Accept کنم.

حالا یک صفحه جدید فیس بوک درست کردم که می تونید دنبال کنید. هروقت مطلبی در وبلاگ منتشر بشه اونجا می نویسم و مطالبی هم که برای وبلاگ زیادی کوتاهن و یک سری نظرسنجی هارو اونجا منتشر می کنم.

https://www.facebook.com/ardalan.me

facebook-ardalanme

ممنون از همراهی و لطفتون!

]]>
/fa/1394/04/02/%d8%b5%d9%81%d8%ad%d9%87-%d9%81%db%8c%d8%b3-%d8%a8%d9%88%da%a9-%d8%ac%d8%af%db%8c%d8%af/feed/ 2 1105
بزودی راه اندازی وب سایت جدید /fa/1392/08/13/%d8%a8%d8%b2%d9%88%d8%af%db%8c-%d8%b1%d8%a7%d9%87-%d8%a7%d9%86%d8%af%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d9%88%d8%a8-%d8%b3%d8%a7%db%8c%d8%aa-%d8%ac%d8%af%db%8c%d8%af/ /fa/1392/08/13/%d8%a8%d8%b2%d9%88%d8%af%db%8c-%d8%b1%d8%a7%d9%87-%d8%a7%d9%86%d8%af%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d9%88%d8%a8-%d8%b3%d8%a7%db%8c%d8%aa-%d8%ac%d8%af%db%8c%d8%af/#comments Sun, 03 Nov 2013 20:32:35 +0000 /fa/?p=609 طی این ۳، ۴ هفته ای که تابحال در این شرکت کانادایی کار کرده ام، چند قالب وردپرس از صفر طراحی کردم. تمام این قالب ها Responsive و Cross-Browser بودند و با چیزهایی که در پروسه ساخت این قالب ها یاد گرفتم، الان دیگه ساخت هیچ وب سایتی رو با استفاده از هسته قدرتمند و مطمئن وردپرس غیر ممکن نمی دونم.

Wordpress Development

با توجه به این موضوع، و اینکه الان شغلم توسعه وب هست، بیش از هرچیز نیاز به یک وب سایت متفاوت و بهتر رو حس می کنم.

خیلی ایده ها در سر دارم ولی فعلا کارهای مهم تری دارم که اول باید به اونها رسیدگی کنم. بزودی کار روی وب سایت جدید رو شروع خواهم کرد. در این وب سایت حتما تمام قسمت های فارسی، انگلیسی و گالری تحت یک هسته وردپرس راه اندازی خواهد شد و قالب این وب سایت رو خودم از صفر خواهم ساخت. نمونه کارهایم رو هم در این وب سایت قرار خواهم داد و به قسمت انگلیسی هم بیشتر می رسم.

امیدوارم هرچه زودتر فرصتش رو پیدا کنم.

]]>
/fa/1392/08/13/%d8%a8%d8%b2%d9%88%d8%af%db%8c-%d8%b1%d8%a7%d9%87-%d8%a7%d9%86%d8%af%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d9%88%d8%a8-%d8%b3%d8%a7%db%8c%d8%aa-%d8%ac%d8%af%db%8c%d8%af/feed/ 14 609
اولین اتومبیل من در کانادا + هزینه خرید و نگهداری و بیمه اتومبیل در آلبرتا /fa/1392/08/03/%d8%a7%d9%88%d9%84%db%8c%d9%86-%d8%a7%d8%aa%d9%88%d9%85%d8%a8%db%8c%d9%84-%d9%85%d9%86-%d8%af%d8%b1-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7/ /fa/1392/08/03/%d8%a7%d9%88%d9%84%db%8c%d9%86-%d8%a7%d8%aa%d9%88%d9%85%d8%a8%db%8c%d9%84-%d9%85%d9%86-%d8%af%d8%b1-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7/#comments Fri, 25 Oct 2013 06:09:05 +0000 /fa/?p=597 بله. داشتم می گفتم.

این محل کار ما دوره. لذا این رفت و آمد هم معضلی شده بود واسه ما.

این ۲ هفته همکارجان که وسط راهش از نزدیکای ایستگاه قطاری رد میشد منو می رسوند. صبح ساعت ۷:۲۰ می زدم بیرون، با اتوبوس می رفتم ایستگاه قطار، با قطار چند تا ایستگاه می رفتم، ته خط پیاده می شدم و تا ساعت ۸ منتظر می موندم تا همکارجان بیاد دنبالم. ساعت ۸:۳۰ هم باید سر کار می بودم. این چند روز اخیرم همکارجان هی برنامه ش قر و قاطی می شد و از اونور برنامه منم بهم می خورد. طوری که چند بار یکی از بستگانم مجبور شد برسونتم و دنبالم بیاد.

خلاصه عزممو جزم کردم که ماشین بگیرم. چند روزی در اینترنت پرس و جو کردم و با دیگران مشورت کردم. شنبه با پدر رفتیم چند تا نمایشگاه رو گشتیم. دنبال ماشین دست دوم بودم.

چند تا ماشین Test-Drive کردم. یه Kia Sportage امتحان کردم که مزخرف بود. یه Dodge Caliber که بد نبود، ولی فروشندش از اون شارلاتانا بود. و یه تویوتا کرولای ۲۰۱۳ نو. که خوب بود.

از قبل با تحقیقاتم به این نتیجه رسیدم بودم که تویوتا و هوندا خیلی خوبن. سه تا از ماشین های پدرم تابحال تویوتا بوده و من همه رو دوست داشتم. نیسانم خوبه. بقیه هم اکثرا خوبن، اینجا پراید و پیکان نداره که! ولی این مدل تویوتا به نظرم ماشین بسیار خوبی اومد به نسبت قیمت و شرایطش.

این فروشنده پدرسوخته هم هی اومد واسه ما از وام های دراز مدت با سود صفر درصد گفت و کیفیت بالای ماشین و خدمات پس از فروشش و …

خلاصه همون شنبه مقداری گرو گذاشتم که این یه دونه تویوتا کرولای ۲۰۱۳ که در اون نمایندگی باقی مونده بود رو برام نگه دارن. و امشب (پنج شنبه شب) ماشین رو تحویل گرفتم.

(شرح تمام هزینه ها و قیمت ها در انتهای متن اومده)

Toyota Corolla 2013

با این خرید خیلی از دغدغه هام حل میشه. از یک ماه قبل سفرم تا حالا ورزش رو کنار گذاشتم، که حالا می تونم دوباره شروع کنم (یعنی فکر کردین تو این سرما پیاده پا میشم میرم باشگاه و ورزش؟). حتی میتونم بعد از کار مستقیم برم باشگاه و بعد بیام منزل.

روزی حدود ۱٫۵ ساعت کمتر وقتم در راه محل کار تلف میشه.

با انرژی بیشتری به محل کارم می رسم و به خونه بر می گردم.

و از همه مهم تر اینکه، زندگی در تهران از وقتی برای من واقعا شیرین شد که شروع به رانندگی کردم. خیلی از جاهای دیدنی رو گشتم و خیلی جاهای خوبش پاتوق من و دوستانم شد. فکر می کنم که اینجا هم همینطور خواهد شد.

البته اینجا رانندگی ها خیلی با ایران فرق می کنه و باید بهش عادت کنم. ضمنا گواهینامه اینجا رو هم باید هرچه زودتر بگیرم. برای زمستون و برف و یخبندان هم باید آماده شم!

خلاصه که من اولین اتومبیلم رو کمتر از یک ماه پس از مهاجرت به شهر کلگری کانادا خریدم! این هم از این.

بروزرسانی شنبه ۴ آبان ۹۲: دیروز دیگه واسه اولین بار خودم رفتم سر کار. بجای ۱-۱٫۵ ساعت، نیم ساعت تو راه بودم! تازه سرعتمم خیلی زیاد نمی کردم چون ماشین نو بود آب بندی نشده بود. دست خانم Google Maps هم درد نکنه. بدون هیچ چشم داشتی به ما Voice Navigation داد و براحتی، بدون نیاز به دست زدن به موبایل، هم برای رفت و هم برای برگشت از محل کار کل مسیر رو بهم نشون داد.

بروزرسانی دوشنبه ۲۰ آبان ۹۲: خیلی از دوستان درباره قیمت و هزینه نگهداری ماشین سوال کردن.
اگر در سایت کانادای تویوتا این مدل رو ببینید، قیمت خالصش رو زده ۱۷۹۹۰ دلار.
۲۶۰ دلار Block Heater در آلبرتا اجباریه (یه دوشاخه از کاپوت ماشین درمیاد میزنید به برق شب های خیلی سرد، موتور رو گرم نگه می داره تا روغن یخ نزنه و صبح هم راحت روشنش کنید)
اگر قسطی بخواید ماشین رو بگیرید ۲۰۰۰ تا اضافه میشه.
من یک ست لاستیک زمستونی و یک Two-way Remote Starter (از دور ماشین رو روشن می کنید تا گرم شه، نوع Two-way بهتون میگه آیا موفق شد ماشین رو روشن کنه یا نه) هم سفارش دادم برام نصب کنن، که شد حدود ۱۳۰۰ دلار.

در نهایت با مالیات و اینها شد حدود ۲۳۵۰۰ دلار. ۲۰۰۰ دلار پیش پرداخت دادم. یک ضامن (co-signer) هم خواستن که یکی از بستگان لطف کردن و کمکم کردن. باقیش قسط بندی شد با سود صفر درصد برای ۸۴ ماه. میشه حدود ماهی ۲۵۵ دلار.

تا اینجاش خیلی خوب بود! اما بیمه…

اگر از ایران میاید، خوبه که بیمه ماشین به نام خودتون باشه و بتونید سابقه بیمه رو بگیرید با خودتون بیارید. در غیراین صورت مثل من سابقه بیمه ندارید و شرکت های بیمه گوش می بُرن! من یک جورهایی بدترین کیس بیمه بودم. سابقه بیمه ندارم، سنم زیر ۲۵ ساله، ماشینم هم نو ه! ضمنا قسطی خریدم و وقتی ماشین رو قسطی می خرید مجبورید بیمه کاملش کنید، نه فقط شخص ثالث. بیمه شخص ثالث من میشد حدود سالی ۱۵۰۰ دلار، ولی بیمه کاملم شد سالی ۴۶۵۰ دلار! چون قسطی میدم ۳ درصد هم سود کشیدن روش و شد ۴۸۰۰ دلار. ۸۰۰ دلار بعنوان پیش پرداخت گرفتن (تا جایی که متوجه شدم این ۸۰۰ دلار بابت دوماه آخره…هنوز قسط اولم رو ندادم که مطمئن شم. پای تلفن هم این مسئول بیمه خوب توضیح نمیداد. البته الان حدود ۳ هفته شده و هنوز ۸۰۰ دلار رو از حسابم برنداشتن)
خلاصه بیمه شد ماهی ۴۰۰ دلار!

و اما خرج بنزین. من در ۱۵ روز ۱۲۰۰ کیلومتر رانندگی کردم. مصرف ماشینم خیلی مناسبه و اندازه گرفتم، در هر صد کیلومتر بین ۷٫۶ تا ۸٫۳ می سوزونه.
پس خرج بنزینم هم میشه حدود ماهی ۲۳۰ دلار.

پس خرج کل ماشین شد حدود ماهی ۹۰۰ دلار. یک ماشین سدان راحت و کم مصرف. ولی در جاده ها باید خیلی مراقب بود، چون خیلی ها با ماشین های SUV و وانت بزرگ میان و خیلی بی احتیاط رانندگی می کنن. این ماشین ۶ ایربگ داره ولی این چیزا جلوی اون وانت هارو نمی گیره!

]]>
/fa/1392/08/03/%d8%a7%d9%88%d9%84%db%8c%d9%86-%d8%a7%d8%aa%d9%88%d9%85%d8%a8%db%8c%d9%84-%d9%85%d9%86-%d8%af%d8%b1-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7/feed/ 89 597
پیدا کردن کار بعد از ۲ هفته /fa/1392/07/20/%d9%be%db%8c%d8%af%d8%a7-%da%a9%d8%b1%d8%af%d9%86-%da%a9%d8%a7%d8%b1-%d8%a8%d8%b9%d8%af-%d8%a7%d8%b2-2-%d9%87%d9%81%d8%aa%d9%87/ /fa/1392/07/20/%d9%be%db%8c%d8%af%d8%a7-%da%a9%d8%b1%d8%af%d9%86-%da%a9%d8%a7%d8%b1-%d8%a8%d8%b9%d8%af-%d8%a7%d8%b2-2-%d9%87%d9%81%d8%aa%d9%87/#comments Sat, 12 Oct 2013 05:44:27 +0000 /fa/?p=586 برای خودم هم جالبه. انتظارش رو نداشتم.

وقتی خودم رو میذاشتم جای کارفرمای کانادایی، میدیدم سخته اعتماد به تازه مهاجری که سابقه کار در کانادا نداره. قوانین کار اینجارو اگر بدونید می فهمید منظورم رو.

با این همه، بعد از دو هفته اقامت در کلگری با چند گفتگوی ایمیلی و بعد یک مصاحبه در یک شرکت کوچک و موفق بعنوان برنامه نویس و توسعه دهنده وب مشغول به کار شدم.

فعلا حقوقی که می گیرم کمه. هزینه حمل و نقلم هم زیاده، چون مسیرم دوره. کارش هم کار آسونی نیست.

با این حال محل کارم و آدم هاش رو دوست دارم.

یادمه ایران که بودم، پیش خودم حساب می کردم اگه بین ۳ تا ۶ ماه بعد مهاجرت کار گیر بیارم، خیلی خوبه!

اینطور که میگن این موقع سال (سپتامبر و اکتبر) برای کار پیدا کردن بهتره.

توصیه ای که به مهاجرین دارم اینه که به این حرفها که کار گیر نمیاد و اینها گوش ندین. با انرژی مثبت بیاین و حاضر باشین که اگر لازم بود مدت طولانی دنبال کار بگردین. مهارت های کاریتون رو بسنجید. تحقیق کنید اینجا میزان عرضه و تقاضای این مهارت ها چقدره. اگر اوضاعش واستون مساعد نیست مهارتهاتون رو حتما افزایش بدید.
روی انگلیسیتون هرچقدر کار کنید به نفعتونه. در کامپیوتر هم حتما اطلاعاتتون رو به حد کافی برسونید.

ضمنا، سعی کنید کارهای پزشکیتون رو ایران انجام بدید. اینجا که میاید ماه های اول انقدر درگیر میشید که شاید نرسید پیگیر اینجور کارها بشید، و ممکنه سلامتیتون آسیب ببینه. ورزش هم یادتون نره!

]]>
/fa/1392/07/20/%d9%be%db%8c%d8%af%d8%a7-%da%a9%d8%b1%d8%af%d9%86-%da%a9%d8%a7%d8%b1-%d8%a8%d8%b9%d8%af-%d8%a7%d8%b2-2-%d9%87%d9%81%d8%aa%d9%87/feed/ 180 586
دو هفته تا خداحافظی با تهران /fa/1392/06/05/%d8%af%d9%88-%d9%87%d9%81%d8%aa%d9%87-%d8%aa%d8%a7-%d8%ae%d8%af%d8%a7%d8%ad%d8%a7%d9%81%d8%b8%db%8c-%d8%a8%d8%a7-%d8%aa%d9%87%d8%b1%d8%a7%d9%86/ /fa/1392/06/05/%d8%af%d9%88-%d9%87%d9%81%d8%aa%d9%87-%d8%aa%d8%a7-%d8%ae%d8%af%d8%a7%d8%ad%d8%a7%d9%81%d8%b8%db%8c-%d8%a8%d8%a7-%d8%aa%d9%87%d8%b1%d8%a7%d9%86/#comments Tue, 27 Aug 2013 15:15:46 +0000 /fa/?p=533 صفحه درباره من تغییر کوچکی کرد:
“مهندسی عمران می خوانم” ویرایش شد به “مهندسی عمران خوانده ام”!

تغییر دیگری هم در راه هست.
دو هفته دیگر ایران را به مقصد کانادا ترک می کنم و می شوم “ساکن کلگری”.

sky-from-plane-window

۴ سال پیش که وارد دانشگاه شریف شدم، بیشتر تمایل به ماندن و تلاش برای بهبود اوضاع فعلی کشورم داشتم. اما حالا ۲ سالی هست که وضعیت کنونی بیش از حد آزارم داده و فعلا لااقل برای مدتی می خواهم به محیط جدیدی مهاجرت کنم و با آرامش و روحیه بهتر به زندگی و پیشبرد اهدافم ادامه بدهم. به ادامه تحصیل علاقمندم اما هنوز رشته های مورد علاقه ام زیادند و تصمیم گرفته ام که وارد بازار کار بشوم تا کم کم به سمت یکی از رشته های مورد علاقه ام متمایل تر شوم.

از ۲ سال پیش که تصمیم گرفتم بروم، پرس و جو و مطالعه زیادی در زمینه مهاجرت داشته ام. وبلاگ بسیاری از مهاجران و دانشجویان در آمریکای شمالی را کامل خوانده ام و حرف های خیلی ها را شنیده ام. از قدیم هم که فیلم و سریال زیاد می دیدم و زبانم تقویت می شد. پارسال در آزمون تافل هم شرکت کردم و نمره خوبی گرفتم. حدود یک ماه هم به کانادا رفتم و دو شهر کلگری و ونکوور را از نزدیک دیدم. خلاصه پیش از مهاجرت خوب درباره آن تحقیق کردم تا از پس آن خوب بربیایم.

از قدیم الایام ایرانی های بسیاری ایران را به مقصد “فرنگ” ترک می کردند و بعضی بعدها با کوله باری از تجربه و دانش بر می گشتند. آمار بی طرفی وجود ندارد که بتوان با آن فهمید میزان مهاجرت امروزه کمتر شده یا بیشتر، اما چیزی که من در اطرافم می بینم نشان می دهد که تعداد کسانی که امروز علاقمند به مهاجرت از ایران هستند کم نیست. بسیاری از این افراد با سوالاتی از جنس سوالات من روبرو هستند و مثل من سعی می کنند به سختی با اینترنت و هر ابزار دیگری که دراختیارشان هست در این زمینه تحقیق کنند.

با وجود اینکه منابع مفید در اینترنت زیاد هست، اما این اطلاعات در یکجا جمع نشده و حوصله زیاد، زبان انگلیسی قوی و آشنایی کافی با کامپیوتر و اینترنت می طلبد. از آنجاییکه بعضی مهاجران از تمام اینها برخوردار نیستند، تصمیم گرفتم برخی از تجربیات خودم که ممکن است برای هر ایرانی مفید واقع شود، از طریق این وبلاگ منتشر کنم.

سعی می کنم عقاید و تفکرات شخصی خودم را به هیچ وجه در این نوشته ها دخیل نکنم. از جایی هم کپی نمی کنم.

این روزهای قبل سفر درگیر کارهایی هستم از جمله: فارغ التحصیلی و دریافت دانشنامه، دریافت گواهی سوابق کاری، دریافت گواهینامه بین المللی، ترجمه مدارک تحصیلی و کاری، معاینه های کلی از جمله دندان و جمع آوری مدارک پزشکی، دیدار با دوستان و فامیل، تمدید مدارک مدت دار مثل کارت بانکی و غیره. حدود ۲ ماه هم هست که یکی از ورزش های مورد علاقه ام -تنیس- را آموزش می بینم.

خرید بلیت را هم که پیش تر انجام داده ام. نکات مفیدی در زمینه خرید بلیت را بعنوان اولین نوشته مهاجرتی ام منتشر کرده ام که می توانید در اینجا بخوانید.

مطالبی که در این زمینه می نویسم در دسته “مهاجرت” منتشر خواهد شد.

از نظرات شما استقبال می کنم 🙂

]]>
/fa/1392/06/05/%d8%af%d9%88-%d9%87%d9%81%d8%aa%d9%87-%d8%aa%d8%a7-%d8%ae%d8%af%d8%a7%d8%ad%d8%a7%d9%81%d8%b8%db%8c-%d8%a8%d8%a7-%d8%aa%d9%87%d8%b1%d8%a7%d9%86/feed/ 17 533
شلوغی سرور دانشگاه شریف و عدم دسترسی به سایت آموزش /fa/1391/11/02/sharif-university-education-system-busy-server/ /fa/1391/11/02/sharif-university-education-system-busy-server/#comments Mon, 21 Jan 2013 09:46:11 +0000 /fa/?p=477 Sharif University Education Website Loading Error

دیروز روز انتخاب واحدم بود. ورودی های ۱۳۸۸ دانشگاه از ساعتی بین ۹ تا ۱۲ ظهر ثبت نامشان آغاز می شد و اگر زود نمی جنبیدند همه کلاس های دلخواهشان پر می شد و باید درگیر کاغذبازی های طاقت فرسای اداری می شدند تا تعدادی درس بردارند.

ثبت نام من به طور Random افتاده بود ساعت ۱۰ . بدلیل اینکه سابقه ترم های گذشته نشان داده اگر بجای اینترانت با اینترنت بخواهی ثبت نام کنی سیستم بسیار کند پاسخ میدهد ساعت ۹٫۵ رفتم دانشگاه که در سایت کامپیوتر دانشکده عمران ثبت نامم را انجام دهم. در راه دانشکده که بودم دوستی تماس گرفت که رندم ۹ بود و گفت که از منزل نمی تواند وارد سایت آموزش شود، وقتی رسیدم به سایت کامپیوتر دانشکده دیدم همه با این مشکل مواجه هستند. فهمیدیم از ساعت اول آغاز ثبت نام (که چند روز به طول می انجامد) از ترافیک زیاد سرور سیستم آموزش از کار افتاده است و چند ده دقیقه یک بار صفحه ای را باز می کند.

ساعت ۱۰ که شد من با تلاش بسیار و به مدد تایپ سریعم توانستم واحدهایم را ظرف چند دقیقه بردارم. اما بسیاری نتوانستند و سروصدایشان در آمده بود. حتی ساعت ۱۲ هم که در حال حرکت به سمت خانه بودم دوست دیگری را دیدم که مثل من رندم ۱۰ بود، اما هنوز موفق به ثبت نام نشده بود!

با مدیر دفتر خدمات آموزشی دانشگاه که صحبت کردم می گفت هرترم این مشکلات را داریم و کسی به فکر حلش نیست. البته ترم های پیش که من ثبت نام می کردم مشکل به این حادی نبود.

حدس من این بود که شاید کسی (احتمالا از دانشجوهای کامپیوتر) برای نشان دادن ناکارآمد بودن Web Application و سیستم سرورها و شبکه فعلی دست به یک DDoS Attack زده. چون اگر بدون چنین کاری سایت Down شده نشان دهنده ضعف بسیار زیاد وب سایت آموزش و سرورهای دانشگاست، که برای یکی از بهترین دانشگاه های فنی-مهندسی ایران با این همه ادعا شاید بعید به نظر برسد.

صبح امروز هم ثبت نام ورودی های ۸۹ بود و وب سایت آموزش هنوز به آسانی باز نمی شد.

امیدوارم مسئولین دانشگاه فکری به حال این مشکل -که در حال بهم ریختن اعصاب و آرامش عده کثیری از ۱۰ هزار دانشجوی دانشگاه است- بکنند.

اگر شما هم با این مشکل هنگام ثبت نام روبرو شدید در پایین (قسمت نظرات) بنویسید.

]]>
/fa/1391/11/02/sharif-university-education-system-busy-server/feed/ 9 477