مهاجرت – اردلان نقشینه /fa مهندس عمران / برنامه نویس وب Sun, 28 Oct 2018 22:41:16 +0330 fa-IR hourly 1 111137978 نحوه یادگیری و تقویت زبان انگلیسی برای مهاجرت /fa/1396/03/14/%db%8c%d8%a7%d8%af%da%af%db%8c%d8%b1%db%8c-%d8%b2%d8%a8%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d9%86%da%af%d9%84%db%8c%d8%b3%db%8c-%d9%85%d9%87%d8%a7%d8%ac%d8%b1%d8%aa-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7/ /fa/1396/03/14/%db%8c%d8%a7%d8%af%da%af%db%8c%d8%b1%db%8c-%d8%b2%d8%a8%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d9%86%da%af%d9%84%db%8c%d8%b3%db%8c-%d9%85%d9%87%d8%a7%d8%ac%d8%b1%d8%aa-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7/#comments Sun, 04 Jun 2017 09:21:19 +0000 /fa/?p=1340 چند ماهی هست که در وبلاگ ننوشتم٬ ولی کلی عکس و ویدیو در صفحه اینستاگرمم گذاشتم و تعداد فالوور هاش داره به ۹۰۰ نفر می رسه. علتش اینه که به علت مشغله زیاد کمتر می رسم متون بلند بنویسم٬ اما عکس و ویدیو زیاد می گیرم و نوشته های کوتاه درباره شون می نویسم.

حالا بعد از مدت ها می خوام یه مقاله تازه واستون بنویسم٬ درباره موضوعی که بارها و بارها توی نوشته هام و پاسخ هام به سوالات به اهمیت چشمگیرش تاکید کردم:  یادگیری زبان انگلیسی.

چطور زبان انگلیسی یاد گرفتم

کلاس دوم راهنمایی که بودم٬ از راه تماشای فیلمای خارجی با زیرنویس فارسی٬ گوش دادن به موسیقی های خارجی و وب گردی و یادگیری برنامه نویسی تحت وب با خوندن و گوش کردن به زبان انگلیسی کمی آشنا شده بودم. از کلاس دوم به بعد توی مدرسه های دولتی و نمونه مردمی ای که رفتم بیشتر سال ها کلاس زبان داشتیم و برعکس خیلی از جوونا که فکر می کنن اون کلاس ها بی فایده بود٬ من فکر می کنم عمده دانش گرامریم و لغات پایه م از کلاس های انگلیسی دبیرستان اومده. البته خودم هم خیلی راجع بهش کنجکاو بودم و هم سر کلاس خوب یاد می گرفتم٬ هم بعدش می رفتم توی اینترنت جستجو می کردم و بیشتر یاد می گرفتم.

تا آخر دبیرستان خوندنم خوب شد٬ که بیشتر به خاطر خوندن منابع انگلیسی راجع به طراحی و توسعه وب بود. شنیدنم هم بهتر شد٬ که بخاطر تماشای فیلم و سریال با زیرنویس انگلیسی بود. توی دانشگاه به همین روند ادامه دادم و در کنارش سعی کردم برای درس های دانشگاه هم تا حد امکان از منابع انگلیسی اصلی استفاده کنم. اواخر دوره کارشناسی که تصمیم به اپلای و مهاجرت گرفتم٬ یک کلاس لغات آزمون TOEFL iBT در موسسه زبان آریانپور گذروندم که مفید بود و هنوز که هنوزه گاهی اون لغت هایی که یاد گرفتم به دردم می خوره. روش آموزشی کلاس هم به این شکل بود که هر جلسه مدرس یک برگه بهمون میداد که روش ۱۰-۲۰ لغت انگلیسی با معنی و مثال نوشته شده بود. بعد در طول جلسه مدرس هر لغت رو می خوند و توضیح می داد٬ و بعدش ۱۰-۲۰ کلمه تقریبا هم معنی برای اون کلمه می گفت! یعنی هر جلسه چیزی حدود ۱۰۰-۱۵۰ کلمه بهمون یاد می دادن. و در ابتدای هر جلسه هم یک امتحان از کلمات جلسه قبلی می گرفتن! اولش سخت به نظر میومد٬ ولی کم کم یاد گرفتیم چطور بخونیم تا کلمات هم معنی رو بطور گروهی به ذهن بسپاریم. در نهایت فکر کنم حدود ۱۸۰۰ کلمه رو در مدت کوتاهی یاد گرفتیم. البته یادگیریمون در همین حد بود که وقتی اون کلمه رو توی یک جمله ببینیم بفهمیم معنیش چیه٬ نه اینکه طریقه استفاده ش در نوشتن رو هم بدونیم.

نکته: اون زمان امتحان آیلتس خیلی نامنظم بود و خیلی هاش کنسل میشد٬ واسه همین تافل گزینه خیلی بهتری بود. الان رو نمی دونم. ولی می دونم بعضی جاها مثل اداره مهاجرت کانادا٬ آیلتس رو قبول دارن و تافل رو قبول ندارن.

شما هم حتی اگر نمی تونید کلاس برید٬ می تونید دقیقا با این روش لغات زیادی رو در مدت کوتاه یاد بگیرید. کتاب های زیادی هست که لغات زیادی برای یک آزمون مثل IELTS یا TOEFL بهتون یاد میدن.

بعد از اون کلاس اعتماد به نفس خوندنم خیلی بیشتر شد. اما هنوز از شنیدن و نوشتن و گفتنم خیلی مطمئن نبودم. واسه همین با چند تا از هم کلاسی ها رفتیم یک کلاس نیمه خصوصی زبان انگلیسی در کرج. ۶ نفر بودیم و فکر می کنم هرکدوم حدود ۲۵۰ هزار تومن دادیم. مدرس کلاس نیما نعمت الهی بود که اسمش رو از خیلی بچه های شریف شنیده بودیم. می گفتن تدریسش خیلی خوبه و یکی از جالبی هاش اینه که تعداد جلسات نا محدوده. انقدر می ری کلاس تا به امتیازی که می خوای در آزمون برسی! با همون ۲۵۰ هزار تومن! که همون موقع هم خیلی ارزون بود. الان که با این همه خبر گرونی که می شنوم احتمالا باهاش ۳ تا ساندیس میشه خرید.

من فکر کنم ۹ جلسه کلاس نیما رو رفتم. توی کلاس بهمون تکنیک های خیلی خوبی برای تافل یاد داد. از نکاتی که همه جا نوشته شده بود گرفته تا نکاتی که کمتر کسی میدونه. مثلا بهمون گفت که بین دو بخش اول (خوندن و شنیدن) و دو بخش دوم (گفتن و نوشتن) یک استراحت چند دقیقه ای هست٬ ولی استراحت همه هم زمان نیست٬ استراحت هرکس زمانی شروع میشه که بخش شنیدن رو تموم می کنه٬ در نتیجه استراحت این افراد زود تر هم تموم میشه. حالا اگر شما دیرتر تموم کرده باشید٬ دیرتر هم بخش گفتن رو شروع می کنید٬ و این یک مزیت داره: قبل از اینکه شروع کنید چند ثانیه صدای حرف زدن اطرافیان رو می شنوید و حدودا می فهمید چه سوالی رو دارن پاسخ میدن. در نتیجه علاوه بر ۱۵ ثانیه اصلی٬ چند ثانیه بیشتر وقت پیدا می کنید تا به جوابتون فکر کنید و بعدش ۴۵ ثانیه راجع بهش حرف بزنید!

بجز این نکات٬ نیما خیلی هم وادارمون می کرد که حرف بزنیم٬ راجع به حرف زدن بقیه نظر بدیم و باهاشون محاوره داشته باشیم٬ و فایل صوتی گوش کنیم و بعد به سوال راجع بهش پاسخ بدیم (عینا به سبک آزمون تافل). یه تعداد هم نمونه امتحان بهمون داد. کلی هم بهمون نکته راجع به نوشتن یاد داد و نوشته هامون رو تصحیح کرد و غلط هامون رو بهمون گفت.

من نیما رو به خیلی ها معرفی کردم٬ اما متاسفانه الان دیگه سالهاست که بهم گفتن نمیشه پیداش کرد. غیب شده انگار! اگر ازش سراغ دارید بهم بگید.

بعد از این کلاسا نوبت به دادن امتحان اصلی در مرکز آزمون سنجش رسید٬ که فکر می کنم مرکز آزمون نسبتا خوبی بود.

نمونه امتحانا که خیلی به درد بخور بود هیچ٬ نکاتی هم که نیما یادمون داد خیلی به درد خورد. مثلا من باوجود اینکه دو بخش اول رو خیلی سریع تموم کردم٬ پاسخ هام رو سابمیت نکردم و صبر کردم تا دیر تموم کنم. بعد با همون روشی که بهمون گفته بود قبل از بخش بعدی چند ثانیه صدای دیگران رو که زودتر شروع کرده بودن شنیدم. شنیدم که داشتن راجع به کلاس درس و معلم و اینها حرف می زدن٬ و حدس زدم که سوال اینه که ۲ ویژگی یک معلم خوب رو بگید. منم سریع نت برداشتم که مثلا معلم باید صبور باشه و به مطلب احاطه داشته باشه. بعد با آرامش تمام منتظر پخش سوال شدم! یهو دیدم سوال گفت دو ویژگی مدرسه خوب رو بگید! اولش شوکه شدم… بعدش سریع راه حل به ذهنم رسید و شروع کردم به گفتن: یه مدرسه خوب باید اولا معلماش صبور باشن… دوما معلماش دانا باشن… !!

نکته: این تکنیک ممکنه تقلب به نظر بیاد٬ اما از اونجایی که هیچ مانعی براش تعبیه نشده و برای همه به راحتی ممکنه٬ ایراد آزمونه که میشه ازش استفاده کرد٬ نه یک شیوه تقلب. یک راه ساده مقابله باهاش هم اینه که سوالات متفاوت به شرکت کننده ها بدن٬ یا ترتیب سوال ها رو عوض کنن. (چه بسا تا الان این کار رو کرده باشن)

توی یه سوال دیگه شروع کردم به صحبت کردن٬ ولی بعد از چند ثانیه به بن بست رسیدم و نمی دونستم چطوری مطلب رو ادامه بدم. سریع معذرت خواهی کردم و گفتم دوباره امتحان می کنم! و این دفعه از راه دیگه ای به سوال پاسخ دادم و جالبه که در نهایت نمره کامل واسه اون سوال گرفتم!

وقتی با دوستام از سر جلسه اومدیم بیرون یکی می گفت خیلی خوب بود٬ اون یکی می گفت خیلی بد٬ من متوسط. در نهایت اگر درست یادم باشه اولی شد ۱۱۲ از ۱۲۰ و دومی شد ۸۹ و من شدم ۱۱۱. من می دونستم نمره بالای ۱۰۰ بیارم هردانشگاهی بخوام می تونم اپلای کنم (البته این ممکنه الان عوض شده باشه)٬ واسه همین از نتیجه م کاملا راضی بودم.

بعد همونطور که در مقالات دیگه م خوندید مسیر زندگیم عوض شد و بجای اپلای به دانشگاه های آمریکا٬ سر از کانادا در آوردم و بجای دانشگاه رفتم سر کار.

زبان انگلیسی و مهاجرت به کانادا

من آدم کمال گرایی هستم! دوست داشتم اینجا انقدر خوب صحبت کنم که مثل کانادایی ها باهام برخورد بشه٬ نه مثل یک مهاجر. واسه همین اولش دوست نداشتم چندان صحبت کنم. در حالی که کلی مهاجر می دیدم که زبانشون نزدیک به من هم نبود ولی با اعتماد به نفس کامل با کلی غلط غلوط صحبت می کردن! یک هفته ای کار پیدا کردم و سر کار رفتن باعث شد این حسم از بین بره و راحت صحبت کنم. علتش هم این بود که کم کم متوجه شدم بخصوص در محیط کاری٬ لهجه و اینها هیچ اهمیتی نداره و مهم فقط اینه که منظور دیگران رو به خوبی بفهمی و منظورت رو هم به خوبی منتقل کنی. بجز این وقتی همکارام و دیگران چشماشون گرد میشد از اینکه تازه مهاجر هستم اعتماد به نفسم بیشتر میشد! بعضا حتی پیش میومد فکر می کردن متولد اینجام (بیشتر وقتایی که راجع به موضوعاتی حرف میزدم که خیلی بهشون تسلط داشتم). یه خوش شانسی که داشتم هم این بود که تقریبا همه محیط هایی که تابحال کار کردم مهاجر یا اصلا نبوده یا خیلی کم بوده. در نتیجه فقط در معرض لهجه کانادایی قرار گرفتم٬ کمتر کسی رعایتم رو می کرد و مجبور می شدم مهارت های شنیدن و گفتن خودم رو به حد اونها برسونم.

نکته: لهجه کانادایی ۹۹ درصد مشابه آمریکایی هست. تفاوت های کمی داره مثل نحوه تلفظ About یا مثل استفاده از Bill بجای Check برای صورتحساب رستوران. البته هم در کانادا هم در آمریکا هر استانی یکم تفاوت لحن یا لهجه داره٬ ولی اون در آمریکا بیشتره.

زندگی توی محیط انگلیسی زبان و به خصوص کار کردن خیلی زبانم رو بهتر کرد. ولی به نظرم این تاثیر خیلی کمتره وقتی که با زبان ضعیف مهاجرت می کنید. اینجا خیلی هارو دیدم که ضعیف اومدن و ضعیف هم موندن. واسه همین به تمام مهاجرا توصیه م اینه که تا می تونن روی زبانشون قبل از مهاجرت کار کنن٬ چون بعد از مهاجرت خیلی وقت ها تمرکزتون روی کار پیدا کردن و چیزهای دیگه ست و کمتر می رسید روی مهارت زبانتون کار کنید.

زبان خوب توی پیشرفت کاریم هم به شدت موثر بوده. خیلی مهاجرهارو دیدم که بعد از رد شدن توی مصاحبه تلفنی یا حضوری شاکی میشن از نژادپرستی کارفرماهای کانادایی. اما تقریبا تمام این افراد که من دیدم زبان نسبتا ضعیفی داشتن٬ و یه جورایی ته دلم حق می دادم به کارفرما. چون هرچقدر هم دانش یک نفر بالا باشه٬ اگر زبانش ضعیف باشه کار کردن باهاش بسیار دردسرساز و دشواره. علاوه بر این٬ بعضی ها از پس مکالمه فنی برمیان٬ اما غیرفنی اصلا. این جور افراد خیلی منزوی میشن و نمی تونن سر کار با دیگران رابطه دوستانه خوبی برقرار کنن. من روی این مهارتم هم خیلی کار کردم تا بتونم محاوره غیر فنی هم به راحتی داشته باشم.

این روزها زبانم به حدی رسیده که خیلی راحت درباره تقریبا هرموضوعی با کانادایی ها و مهاجرین ارتباط برقرار می کنم و خیلی پیش میاد که فکر می کنن اینجا متولد شدم یا اینجا بزرگ شدم. البته هروقت به صدای مکالمه خودم از یکی دو سال پیش گوش می کنم میگم ای وای! الان چقدر بهتر شدم! در نتیجه فکر می کنم هنوز هم جای بهبود زیاد دارم. خیلی هم به ندرت پیش اومده کسی رو ببینم که فقط چهار سال اینجا بوده باشه و زبانش به حد من رسیده باشه٬ که فکر می کنم به دلایل زیر هست:

راه های یادگیری و تقویت زبان

  • تماشای سریال و فیلم زیاد: من خیلی سریال ها از جمله سریال های زیر رو با زیرنویس انگلیسی یا بدون زیرنویس تماشا کردم.
    • Friends (چندین بار – به شدت توصیه ش می کنم. اول با زیر نویس فارسی٬ بعد انگلیسی٬ و بعد بدون زیرنویس ببینید و سعی کنید همه حرف هارو متوجه بشید)
    • How I met your mother
    • Dexter
    • Game of Thrones
    • Black mirror
    • Narcos
    • Westworld
    • The Wire
    • House
    • True Detective
    • Sherlock
    • House of Cards
    • Breaking Bad
    • Prison Break
    • Mad Men
    • The Big Bang Theory
    • Silicon Valley
    • (نکته اضافی: اگر می خواید امتیاز من به بیش از ۳۰۰ فیلم و سریال و همچنین امتیاز هایی که در آینده میدم رو ببینید٬ پروفایل IMDB م رو ببینید. امتیاز های ۸ به بالا رو توصیه می کنم حتما ببینید٬ ۷ ارزش دیدن داره٬ زیر ۷ به درد نمی خوره!)
  • تسلط خوب به گرامر زبان انگلیسی به دلیل یاد گرفتن خوب انگلیسی دبیرستان٬ و یکم جستجوی آنلاین: فکر می کنم سخت ترین بخش زبان واسه مهاجر هایی که زبانشون ضعیفه گرامره. گرامرتون اگر خوب باشه خیلی سریع تر راه میفتید. (برخلاف چیزی که خیلی ها در ایران بهمون می گفتن…)
  • وادار کردن خودم به ارتباط بیشتر با خارجی ها: خیلی از مهاجرین اینجا فقط با ایرانی ها ارتباط برقرار می کنن و بعد هم گله می کنن که زبانشون خوب نمیشه… یا فکر می کنن خنگن! نکته ای که باید بهش توجه کرد اینه که توی ذهن آدم جنگی بین انگلیسی و فارسی برقراره! هرچقدر که با فارسی زبان ها در ارتباط باشید فارسی پیروز میشه و انگلیسی مغلوب! بخصوص اوایل مهاجرت. بعضی ها این رو می دونن٬ اما نمی دونن چطور آدم انگلیسی زبانی پیدا کنن که علاقه به صحبت باهاشون داشته باشه. یه راه راحتش که من اوایل خیلی امتحان کردم عضو گروه های meetup شدن و رفتن به برنامه هاشون بود. گاهی تو یه کافه جمع می شدیم٬ گاهی کوه می رفتیم٬ گاهی کلاب! خوبی meetup اینه که مجانیه٬ راجع به هر موضوع مورد علاقه تون گروه داره٬ و کلی آدم انگلیسی زبان توی اون گروه ها هست که می تونید هرهفته ملاقات کنید و کلی باهاشون گپ بزنید. من نه تنها از این راه زبانم رو بهتر کردم٬ کلی برنامه کوه و سفر چند روزه هم رفتم که خیلی خوش گذشت. تازه از یک نفر یه پروژه کاری هم گرفتم و ۳-۴ هزار دلاری اون اوایل از اون پروژه ساده در‌آوردم! خلاصه اگر مهاجرت کردید و meetup رو امتحان نکردید ۶۳ درصد عمرتون برفنا.
  • کلاس نیمه خصوصی زبان: کلاس نیمه خصوصی یا گروهی کوچیک می تونه خیلی مفید باشه٬ کلاس خصوصی کمتر. حداقلش اینه که اعتماد به نفستون رو می بره بالا.
  • خوندن یا تماشای مطالب و ویدیوهای آموزشی: من خیلی این کار رو نکردم٬ اما گاهی پیش اومده از منابعی مثل ویدیوهای آموزشی رانی استفاده کردم که به دردم خورده.
  • استفاده درست از دیکشنری های آنلاین: سریع ترین راه برای پیدا کردن معنی یک کلمه (مثلا sophisticated) جستجوی define sophisticated در گوگل هست. گوگل میاد خلاصه یکی از دیشکنری های آنلاین رو در همون صفحه نتایج نشونتون میده. اگر کافی نبود٬ می تونید روی نتایج زیرش کلیک کنید تا دیکشنری های دیگه رو هم ببینید. در نهایت اگر باز خوب معنی رو نفهمیدید برید به مترجم گوگل و معنی فارسی رو ببینید. نکته مهم اینه که دیکشنری فارسی باید آخرین منبعتون باشه٬ نه اولین منبع. سعی کنید معنی کلمات رو به انگلیسی یاد بگیرید٬ نه فارسی.
  • اولیت دادن به منابع انگلیسی هنگام جستجو
  • گوش دادن به پادکست (رادیو) های انگلیسی:‌ من شاید بطور متوسط روزی یک ساعت پشت فرمون باشم. تو این زمان فقط آهنگ گوش میدادم تا یک سال پیش. بعد خواستم استفاده مفیدتری کنم و شروع کردم به گوش دادن به پادکست. و چه کار خوبی کردم! الان همش پادکست گوش میدم (مگر اینکه دوستی تو ماشین باشه) و کلی چیز یاد می گیرم٬ هم مربوط به زبان و هم مربوط به مهارت های فنی و غیرفنی. پادکست هایی که به تقریبا تمام اپیسودهاشون گوش میدم The Mixergy و Soft Skills Engineering هست. پادکست The Changelog و چندتای دیگه هم هست که گوش دادم٬ ولی فرصت نمیکنم گوش بدم دیگه. The Mixergy خیلی اپیسود میده! و به شدتم توصیه میشه اگه دنبال کارآفرینی هستید. راستی مجریش هم یک دورگه ایرانیه (اندرو وارنر). Soft Skills Engineering هم خوبه برای مهارت های غیرفنی و ضمن اینکه یکم طنز هم هست.
  • گوش دادن به موسیقی خارجی و توجه به شعر ها (برای پیدا کردن متن شعر جستجو کنید {اسم آهنگ} lyrics)

سطح فعلی زبان من

همونطور که بعضی از شما می دونید٬ من یک سال و نیم درس خوندم تا مشاور رسمی مهاجرت به کانادا بشم. حدود ۲ ماه دیگه امتحان کشوریم رو هم میدم و مجوزم رو می گیرم. یکی از پیش نیاز های این دوره داشتن مدرک زبان بود. با توجه به اینکه تافلم منقضی شده بود٬ یک سال و نیم پیش مجبور شدم یه امتحان دیگه بدم و این دفعه آیلتس رو امتحان کردم. ۵ روز قبل امتحان ثبت نام کردم و فکر کنم جمعا ۲-۳ ساعت واسش خوندم! اونم فقط به خوندن راجع به مدل آزمون رسید. آیلتس نمره ۸.۵ از ۹ آوردم٬ که بیشتر از سطح انتظارم بود! چون انگلیسی زبان هایی که می شناسم اکثرشون این نمره رو نیاوردن. علتش علاوه بر خوب شدن زبانم٬ اون آمادگی واسه امتحان تاقل بود و آمادگی خوبی که از کنکور و دانشگاه برای امتحان دادن کسب کرده بودم.

اگر بپرسید زبانم الان چطوره٬ پاسخ میدم تقریبا هرمکالمه ای می تونم داشته باشم٬ گاهی لهجه م بارزتر میشه (مثل وقتی که خیلی خسته م یا تازه فارسی صحبت کردم)٬ گاهی اصلا بارز نیست٬ هنوز وقتی از اصطلاحات خاص و تکه کلام های قدیمی یا خیلی جدید تین ایجرها استفاده میشه ممکنه متوجه نشم٬ و اینکه دوست دارم کتاب غیرفنی انگلیسی خیلی بیشتر بخونم تا دایره لغاتم بهتر بشه.

نکات مهاجرتی دیگه

وقتی اقامت دائم کانادا رو می گیرید و مهاجرت می کنید٬ می تونید آزمون تعیین سطح بدید و بطور رایگان توی کلاس های انگلیسی یا فرانسه شرکت کنید. اگر سطح زیانتون خیلی پایین باشه ممکنه یه کمک هزینه زندگی کم هم از دولت بگیرید. منم مهاجرت که کردم این امتحان رو دادم. امتحانش نسبتا آسونه و سطحم خیلی بالا دراومد٬ واسه همین کلاسی نرفتم. از دوستانی که رفتن پرسیدم٬ بعضی ها خیلی تعریف میدن٬ بعضی ها می گن خیلی کند پیش میره.

اگر به داستان زندگی من آشنا باشید احتمالا می دونید که من کلا عادت دارم خودم همه چیز رو یاد بگیرم! انگلیسی رو هم تا حد زیادی اینطوری یاد گرفتم. بقیه اما متفاوتن و ممکنه کلاس واسشون بهتر باشه.

من مهارت زبان انگلیسی بعد مهاجرت رو به ترتیب دشواری یادگیری به سه دسته تقسیم می کنم:

  • زبان گرفتن خدمات:‌ ۹۰ درصد مهاجر های ایرانی از پس گرفتن خدمات برمیان. و این به بعضی این باور رو میده که زبانشون خوبه. اما تا زمانی که دارید بابت گوش دادن به حرف هاتون و فهمیدن منظورتون به طرف مقابلتون پول می دید (مثلا برای خرید لباس) این چندان نشونه زبان بلد بودنتون نیست!
  • زبان کاری و فنی: زبان کاری رو معمولا ۲۰-۳۰ درصد مهاجرهای ایرانی در حد رفع نیاز بلدن. وقتی هم می رن سر کار خیلی بهتر میشن. بقیه یکم سخت تر کار گیر میارن ولی با پشتکار و تقویت زبانشون کم کم موفق میشن. ضعف زبان کاری یکی از علت های اصلی سخت کار پیدا کردن خیلی ایرانی هاست.
  • زبان گفتگوهای دوستانه و غیرفنی: زبان گفتگوهای دوستانه شاید کلماتش از زبان کاری خیلی ساده تر باشه٬ اما اصطلاحات و نکاتی که توی کتاب های آموزشی ما نیست خیلی توش بیشتره. علاوه بر این مهاجرین سریع دنبال کار میرن٬ اما دیرتر به فکر دوست خارجی پیدا کردن میفتن (یا هیچوقت نمی افتن!)٬ در نتیجه روی این مهارتشون خیلی کمتر کار می کنن. به نظرم شاید ۵ درصد مهاجرین ایرانی هنگام مهاجرت این مهارت رو داشته باشن٬ و شاید ۲۵ درصد ۵ سال بعد از مهاجرت این مهارت رو پیدا کرده باشن در حدی که دوست کانادایی داشته باشن.

برای اینکه مهاجر موفقی باشید و خوشحال باشید٬ باید هم روی زبان کاری و هم روی گفتگوی دوستانه تون کلی کار کنید. با تمرین زیاد و صبوری به تدریج حتما می تونید به نتیجه دلخواهتون برسید.

ساعت شد ۴ بامداد…عزت زیاد!

]]>
/fa/1396/03/14/%db%8c%d8%a7%d8%af%da%af%db%8c%d8%b1%db%8c-%d8%b2%d8%a8%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d9%86%da%af%d9%84%db%8c%d8%b3%db%8c-%d9%85%d9%87%d8%a7%d8%ac%d8%b1%d8%aa-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7/feed/ 34 1340
مصاحبه با سکان آکادمی /fa/1395/08/22/%d9%85%d8%b5%d8%a7%d8%ad%d8%a8%d9%87-%d8%a8%d8%a7-%d8%b3%da%a9%d8%a7%d9%86-%d8%a2%da%a9%d8%a7%d8%af%d9%85%db%8c-%d9%be%d8%a7%d8%af%da%a9%d8%b3%d8%aa/ /fa/1395/08/22/%d9%85%d8%b5%d8%a7%d8%ad%d8%a8%d9%87-%d8%a8%d8%a7-%d8%b3%da%a9%d8%a7%d9%86-%d8%a2%da%a9%d8%a7%d8%af%d9%85%db%8c-%d9%be%d8%a7%d8%af%da%a9%d8%b3%d8%aa/#comments Sat, 12 Nov 2016 19:14:39 +0000 /fa/?p=1347 خبر خوب!
چند نفر از شما عزیزان ابراز علاقه کرده بودید که من پادکستی ضبط کنم. علاقه داشتم این کار رو بکنم ولى فرصت نمیشد. تا اینکه از قضا جناب آقای بهزاد مرادى از سکان آکادمى با من تماس گرفتن و ازم براى یک مصاحبه صوتى در پادکستشون و پاسخ به سوالات شنوندگان دعوت کردن.
مختصرى از تجربیات اخیر من روى وب سایت سکان آکادمى منتشر شده و شما عزیزان مى تونید این متن، وبلاگم و LinkedIn ام رو بخونید و اگر سوالى در رابطه با حیطه هاى تخصصى من یا تجربیاتم دارین در همون سایت سکان آکادمى بنویسین تا هرزمان سوالات به حد نصاب رسید پادکست رو ضبط و منتشر کنیم.
برای ارسال سوالات و دانلود پادکست بعد از انتشار لطفا از این لینک بازدید کنید.

با توجه به اینکه تکنولوژى هایى که در متن ذکر شده اکثرا جدید و پرطرفدار هستن حدس مى زنم تعداد سوالات به سرعت زیاد بشه. امیدوارم این پادکست برای شنوندگان مفید باشه و برسیم توش راجع به همه سوالات صحبت کنیم.

بروزرسانی ۷ آذر ۱۳۹۵: پادکست امروز روی سایت سکان آکادمی منتشر شد. منتظر شنیدم نظرتون هستم!

مصاحبه با سکان آکادمی

مصاحبه با سکان آکادمی

]]>
/fa/1395/08/22/%d9%85%d8%b5%d8%a7%d8%ad%d8%a8%d9%87-%d8%a8%d8%a7-%d8%b3%da%a9%d8%a7%d9%86-%d8%a2%da%a9%d8%a7%d8%af%d9%85%db%8c-%d9%be%d8%a7%d8%af%da%a9%d8%b3%d8%aa/feed/ 40 1347
کار، محیط کاری و قوانین نانوشته IT در ایران و کانادا (قسمت دوم) /fa/1395/06/01/%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%ad%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d9%86%d9%88%db%8c%d8%b3%db%8c-%d9%88%d8%a8-%d9%86%d8%b1%d9%85-%d8%a7%d9%81%d8%b2%d8%a7%d8%b1-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7/ /fa/1395/06/01/%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%ad%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d9%86%d9%88%db%8c%d8%b3%db%8c-%d9%88%d8%a8-%d9%86%d8%b1%d9%85-%d8%a7%d9%81%d8%b2%d8%a7%d8%b1-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7/#comments Tue, 23 Aug 2016 04:02:05 +0000 /fa/?p=1134 مدتها بود می خواستم این نوشته رو منتشر کنم. اما هم سرم شلوغ بود، هم اینکه ۶ ماه پیش کارم رو عوض کردم و از یه شرکت ۶-۷ نفری رفتم به یه شرکت ۹۰۰ نفری با ۱۲ دفتر در چند کشور. به همین خاطر گفتم کمی صبر کنم تا این شرایط تازه رو هم تجربه کنم و بعد قسمت دوم رو منتشر کنم. بعلاوه، هرچی واسه این مطلب نوشتم دیدم کلی چیز مرتبط دیگه هست که نمی خوام اونهارو از قلم بندازم و دیدم همینطوری پیش برم هم پستم اندازه یه کتاب میشه هم هیچوقت تموم نمیشه! خلاصه وسواس رو گذاشتم کنار و هرچه دل تنگم خواست بسیار مختصرا گفتم! این وسط خیلی مطالب هست که راجع بهشون توضیح ندادم و گفتم اگر کسی واسش سوال بود و پرسید اضافه می کنم. این شما و این قسمت دوم از مجموعه نوشته درباره تجربیات کاری من در زمینه IT در ایران و کانادا!

میز من در محل کار فعلیم

میز کار من در حال حاضر – این روزها مشغول کار روی یک پروژه هلولنز هستم و مجبورم هم زمان از مک و ویندوز استفاده کنم (۲ مانیتور راست به مک بوک وصل هستن و ۲ مانیتور چپ به یک کیس)

تجربیات و توصیه های من در زمینه IT از ایران تا کانادا

  1. ورود و پیشرفت در زمینه طراحی و توسعه وب (قسمت اول)
  2. کار، محیط کاری و قوانین نانوشته IT در ایران و کانادا (قسمت دوم)
  3. بهترین راه های کسب درآمد IT در ایران و کانادا (قسمت سوم) – بزودی

کار، محیط کاری و قوانین نانوشته IT در ایران و کانادا

در ایران رشد IT و میزان فراگیر شدن استفاده از کامپیوتر و اینترنت در سالهای اخیر خیلی زیاد بوده. به طوری که الان طبق برخی آمارها نصف جمعیت از اینترنت استفاده می کنن که ایران رو کشور هجدهم دنیا از لحاظ تعداد کاربر اینترنت کرده. به طبع این موضوع تعداد ایرانی هایی که به توسعه نرم افزار و مشاغل دیگه مربوط به IT روی آوردن هم زیاد شده. از طرف دیگه، سالهاست که ارزش واحد پولی ایران (ریال) خیلی کمتر شده و خیلی جوانان ایرانی می خوان درآمد دلاری پیدا کنن تا زندگی مرفهی داشته باشن. یکی از کم دردسر ترین و ساده ترین راه های صادرات هم صادرات خدماته. مثل خدمات IT. همین شده که حالا بازار IT ایران با رفع تحریم ها داره کم کم نسخه کوچکی از بازار IT هند میشه. من خوشبینم که اگر روابط بین المللی ایران خوب بمونه و بهتر بشه بازار IT در ایران بسیار پر رونق میشه و افرادی که در این صنعت فعالیت می کنن جزو قشر متوسط رو به مرفه یا مرفه میشن، برعکس یکی دو دهه پیش.

تجربه کاری من

مطالبی که اینجا می خونید نظرات آدمیه که ۳ ساله در بازار ایران فعالیتی نکرده و فقط از ۱۵ هزار کیلومتر اون ور تر تماشا و دنبال کرده. توی قسمت اول از اینکه چجور وارد این عرصه شدم زیاد گفتم. حالا بذارین یکم از تاریخچه کاری خودم واستون بگم. بعلاوه تجربیات دیگه ای که تو قسمت اول بهشون اشاره نکردم. حدود ۱۱ سال پیش اولین پروژه پولیم رو گرفتم. با دوستم مرتضی روش کار کردیم و وسطش مشتری جا زد. فکر می کنم چون شریکش گفته بود چرا کار رو دادیم به دو تا بچه فسقلی دبیرستانی؟! بعدش رفتم ۳ ماه تابستون تو یه شرکت برای یکی از کسانی که در بازار IT ایران خیلی فعاله کار کردم. ۳ ماه توی اون گرما هرروز ۸ صبح اونجا بودم و تا ۵ سخت کار کردم، وب سایت هایی ساختم که بعضی هاشون الان خیلی پربیننده هستن، اما تهش یک ریال هم بهم پرداخت نشد. بعدش با امیرعلی یه ایده نیازمندیهای آنلاین به سرمون اومد (قبل از اینکه همه شروع کنن به زدن نیازمندیهای آنلاین!) و روش کار کردیم و سایت خوبی از آب دراومد، اما بلد نبودیم چطور بازاریابی کنیم و راحت شکست خورد. بعدش با مرتضی و بعدا با حسام تیم شدیم و شروع کردیم به کار برای مشتری های مختلف. بعدا اسم تیممون رو گذاشتیم اورتا. در کنار این آموزش برنامه نویسی وب رو هم شروع کردم و کلا فکر می کنم به حدود ۱۰ نفر برنامه نویسی وب آموزش دادم. یکی از اون ۱۰ نفر تینای عزیز بود که دختر بسیار زرنگ و باپشتکاریه و این روزها در یاهو مشغول به کاره. همه این کار ها در کنار تحصیل در رشته مهندسی عمران دانشگاه شریف. اون تجربیات منفی اولیه بعلاوه درآمد کم نسبت به میزان زحمت بعلاوه درآمد زیاد اطرافیان فعال در رشته های دیگه و خیلی چیزهای دیگه که خودتون می دونید بهم می گفت من که در ایران زندگی می کنم نباید روی زمینه ‌توسعه وب و برنامه نویسی زیاد حساب کنم. واسه همین مهندسی عمران واسم یه جورایی Plan B بود. البته در عمران هم از مهارت های برنامه نویسیم خیلی استفاده می کردم. به همین خاطر به مهندسی حمل و نقل علاقمند شدم که نوع کارش خیلی با برنامه نویسی و مدل سازی ریاضی جور در میومد و در عین حال خیلی کاربردی بود. ۲ سال از تحصیل گذشت مصمم شدم از راه ادامه تحصیل به آمریکا برم و شروع کردم به تلاش برای اپلای. آخرای راه بودم که پرونده مهاجرتی پدرم به کانادا بعد از ۵ سال پذیرفته شد. چیزی که اصلا انتظارشو نداشتیم! من هم تصمیم گرفتم بجای ادامه تحصیل در زمینه ارشد مهندسی حمل و نقل برم کانادا وارد بازار کار بشم و بعد از آشنایی با بازار اینجا تصمیم بگیرم در چه زمینه ای پیش برم. بخاطر رفتن از ایران و دلایل دیگه از تیم اورتا جدا شدم و دیگه شاگرد برنامه نویسی تازه هم نگرفتم. مدرک مهندسیمو گرفتم و بالافاصله اومدم کانادا. کلگری شهر تمیز و مرتبی بود با کوه های قشنگ و بازار کاریش بهتر بود، به همین خاطر اومدم کلگری. از روز دوم شروع کردم به اپلای واسه شغل ها. هم در زمینه مهندسی عمران (با سابقه خیلی کم) هم در زمینه توسعه وب (با سابقه زیاد). یه هفته بعد در یه شرکت تبلیغاتی نیم ساعته کلگری به عنوان Web Developer استخدام شدم. ۶ ماه روی توسعه وردپرس و سایت های استاتیک برای بیش از ۲۰ مشتری کار کردم و بعدش دنبال کار جدید و بهتر گشتم. از دو جا پیشنهاد خوب گرفتم. یکی از یه شرکت ۶-۷ نفره و دیگری از یه شرکت ۲۰-۳۰ نفره. هر دو به نسبت تعداد کارمندشون بسیار موفق. اولی بیشتر تبلیغاتی و دومی بیشتر نرم افزاری و نفتی. آینده اولی رو بهتر دیدم و اون رو انتخاب کردم. ۲ سال اونجا روی پروژه های خوبی از جمله وب سایت H&R Block کانادا کار کردم تا ۶ ماه پیش یک recruiter از شرکت Critical Mass که از شناخته شده ترین Digital Marketing Agency های کاناداست توی LinkedIn پیدام کرد، باهام تماس گرفت و به مصاحبه دعوتم کرد. منم دیگه می خواستم کارم رو عوض کنم و پیشرفتی کنم واسه همین به مصاحبه رفتم. بعد از یک مصاحبه تلفنی و دو مصاحبه حضوری پیشنهاد کاری گرفتم و بعنوان توسعه دهنده ارشد (Senior Developer) استخدام شدم. الان ۶ ماهی میشه اینجا هستم و در این مدت چند بخش مهم سایت های نیسان و Infiniti آمریکا، یک پروژه مهم Angular برای نیسان، یک موبایل اپ Ionic برای ۲۰ سالگی شرکتمون، یک Chatbot هوشمند با استفاده از Facebook Messenger API و Wit AI، یک پرزنتیشن آموزشی Web Accessibility و یک پرزنتیشن آشنایی و معرفی Chatbots  برای عده ای از توسعه دهندگان وب و مدیران فنی شرکت، یک وب و موبایل اپ با Meteor، و یک سری کار خرده ریز دیگه انجام دادم. در حال حاضر هم روی یک اپ هلولنز با Unity کار می کنم. در کنار این ۳ شغل تمام وقتی که تابحال در کانادا داشتم با چند شرکت هم بعنوان Freelancer به صورت پروژه ای و ساعتی کار کردم. ضمنا در event ها و مسابقات مختلفی هم شرکت کردم که باعث شده با خیلی ها آشنا بشم و نتورک خوبی بسازم.

این هم مختصری از تجربیات کاری من. حالا برم سر اصل مطلب: مقایسه ایران و کانادا. بیشتر گفته هام مستقیما مربوط به وب و اینترنت هستن ولی وضعیت زیرشاخه های دیگه IT هم تقریبا مشابه بوده و هست.

تاریخچه وب در ایران و کانادا

در کشورهای توسعه یافته اینترنت از دهه ۹۰ کم کم همه گیر شد. بطوری که در حدود سال ۲۰۰۰ خیلی ها که در وب فعالیت می کردن و بیزینسی راه انداخته بودن ثروتمند شدن. در این زمان خیلی ها سعی کردن وارد این صنعت بشن و از موقعیت استفاده کنن. سرمایه گذار ها هم بدون دانش کافی و بیشتر به پشتوانه موفقیت شرکتهای دیگه کلی سرمایه می ریختن روی استارتاپ های جدید. به همین خاطر اوایل قرن بیست و یکم حباب .com ترکید و خیلی ها ورشکست شدن و خیلی بیزینس ها از بین رفتن. بعد از اون رشد دنیای نرم افزار و وب آهسته تر ادامه پیدا کرد ولی هیچ وقت متوقف نشد و نیاز به متخصصین این رشته و درآمد این متخصصین هی بیشتر شد.

در ایران هم از اواسط دهه ۷۰ تا دهه ۸۰ کم کم اینترنت همه گیر شد. ولی باوجود تعداد کاربر زیاد، بیزینس های ایرانی سودده زیادی در وب ایجاد نشد. علتش هم خیلی چیزا بود که فکر می کنم چندتاش اینها باشه:

  • قانون گذاران کشور ما هنوز که هنوزه نتونستن قوانین روشن و خوبی که از حقوق بیزینس های آنلاین دفاع کنن و محدودشون نکنن وضع کنن. حتی اگر هم چنین قوانینی وضع بشه (یا شده باشه و من خبر نداشته باشم)، دادگاه های ما در بیشتر مواقع توان قضاوت در این زمینه رو به دلیل پیچیدگی های بی سابقه ش ندارن.
  • قانون کپی رایت در ایران فقط برای اثر هایی که از وزارت ارشاد و وزارت های مربوطه دیگه مجوز گرفتن وجود داره. مجوز گرفتن هم که خیلی دشواری و کاغذبازی داره و زمان بره. همین انگیزه خیلی آدم ها و بیزینس هایی که می تونن محتوای جدید (و قابل کپی) خلق کنن رو کم کرده.
  • سرویس های خارجی خوبی هست که می تونن خیلی به یه بیزینس تازه ایرانی کمک کنن. اما به دلایل مختلف نمیشه ازشون استفاده کرد (تحریم ها، ارزش پایین ریال، سرعت پایین اینترنت).
  • فیلترهایی که به اینترنت ایران از داخل اعمال میشه جلوی استفاده از خیلی پلتفرم های مفید رو می گیره. یه نمونه ش YouTubeه که انقدر ویدیوی آموزشی روش داره که میشه تقریبا هرچیزی رو با ویدیوهاش یاد گرفت.
  • از اونجایی که مشابه credit card های کشورهای توسعه یافته در ایران وجود نداره پرداخت و خرید آنلاین هنوز کار سختیه و نیاز داره که هربار کلی عدد و رقم و پسورد و captcha وارد کنی.
  • به همین دلایلی که گفتم، سرمایه گذاران تمایل چندانی به سرمایه گذاری روی بیزینس های آنلاین ایرانی نشون نمیدن.

البته در چند سال اخیر با ظهور بیزینس های موفقی مثل دیجی کالا می بینیم که این شرایط در حال بهبوده و روز به روز بیزینس های خوب دیگری در حال شکل گیری هستن.

کار در زمینه وب در ایران

زمانی که من در ایران در زمینه توسعه وب کار می کردم و بیزینس های خودم رو راه انداختم هنوز این بازار در ایران جنینی بیش نبود! منابع آموزشی خوبی گیر نمیومد. کمتر کسی می تونست یه بیزینس پلن درست حسابی برای یک بیزینس آنلاین تعریف کنه. از اونجایی که دست زیاد نبود اولش فکر می کردی هرکاری کنی موفق میشی. ولی معمولا یا فقط به بحث فنی موضوع اهمیت میدادی یا کلا به هیچیش اهمیت نمی دادی و فقط یه کار بی کیفیت به درد نخور انجام میدادی به امید اینکه شانسی موفق بشی! یا برای دیگران طراحی و توسعه وب می کردی و از سر و کله زدن با مشتری کم اطلاع و کسانی که برای همه چیز حاضر بودن خرج کنن بجز وب سایت کچل می شدی! شایدم یه شرکتی راه می انداختی که همه جور خدمات وب و کامپیوتر از طراحی و برنامه نویسی وب و هاستینگ و دومین گرفته تا فروش و نصب ویندوز ارائه بده (همون از شیر مرغ تا جون آدمی زاد). اگرم نمی خواستی بیزینس خودت رو بزنی و می خواستی بری کارمندی کنی شرکت درست حسابی خیلی به ندرت پیدا میشد. شرکت های موفق تو این زمینه معمولا اون هایی بودن که می تونستن پروژه های دولتی بگیرن و رقم هنگفتی بابت پروژه های نسبتا کوچک دریافت کنن. بهترین راه برای کار پیدا کردن توسعه نرم افزار تحت ویندوز بود که خیلی موسسات و شرکت ها بهش نیاز داشتن. به همین خاطر اون زمان زبان های برنامه نویسی مایکروسافت خیلی محبوب شدن و متخصصینشون زیاد شدن.

طی ۵ سال اخیر کم کم ایرانیان راه تجارت آنلاین در ایران رو دارن می فهمن و شرکت هایی در این زمینه راه افتادن که سودده هستن. تو این وضعیت کار خوب و آموزنده در این زمینه پیدا کردن خیلی راحت تر شده، درآمدها بهتر شده و نمونه های بهتری هست که ازشون میشه یاد گرفت چطور یک بیزینس آنلاین موفق در ایران داشت. البته رقیب هم بیشتر شده ولی من فکر می کنم خوبی های این وضعیت به بدی هاش خیلی خیلی می چربه و هنوز هم خیلی ایده های خوب هست که کسی پیاده سازیشون نکرده. حقوق های متخصصین این زمینه هم بالاتر رفته و اینطور که من شنیدم این روزها برنامه نویسان خوب وب درآمدشون چیزی بین ماهی ۳ تا ۸ میلیون تومان در ماهه.

کار در زمینه وب در کانادا

اینجا من در شرکت کوچک با مشتری های کوچک تا شرکت بین المللی با مشتری های بزرگ کار کردم و تونستم با ساختارشون و تفاوت هاشون با ایران خوب آشنا بشم. اولین تفاوتی که با ایران حس کردم دانش بیشتر صاحبین بیزینس و مردم در زمینه وب و اینترنت و کامپیوتر بود. در ایران هنوز که هنوزه خیلی ها پیدا میشن که هیچ اطلاعی از نحوه ساخت مثلا یک وب سایت ندارن. خیلی افراد و شرکت های کوچکم که کار طراحی و توسعه وب سایت انجام میدن یا حوصله ندارن به این مشتریان آموزش بدن یا خودشون هم دانش کافی ندارن یا ترجیح میدن مشتری نادان بمونه تا زیاد تو کارشون دخالت نکنه و راحت تر خرج کنه. اینجا هم مشابه اینها پیدا میشه، اما مشتری متوسط یه جستجویی در اینترنت می کنه و خیلی اطلاعات خوب بدست میاره. مثلا میاد میگه من یه وب سایت می خوام که با وردپرس ساخته باشه واسه اینکه بتونم خودم به راحتی مدیریتش کنم و نیازی به شما برای نگهداریش نداشته باشم. (سه سال پیش که من اومدم خیلی مشتری های اون شرکت کوچک این خواسته رو داشتن)

دومین تفاوت بزرگ کار تیمی بود. من در ایران در تیم خودمون کار تیمی خوبی رو تجربه کردم ولی در بیزینس های ایرانی کار تیمی خوب خیلی کم دیدم. اینجا اما همه از بچگی در مدرسه کلی روی مهارت های ارتباطی و تیمیشون کار شده و خیلی راحت تر میشه باهاشون کار کرد. اکثر آدم ها بلدن در کار چطور باید مذاکره و بحث و همکاری کنن و نظر بدن و اینجور چیزها. اصطلاحا Soft skills خیلی خوبی دارن. اما در ایران ما در این زمینه خیلی ضعیفیم و به نظرم برای موفقیت و بهره وری و کیفیت خروجی بیشترمون باید بیش از هرچیز روی این نقصمون کار کنیم.

سومین تفاوتی که توجهم رو جلب کرد تکنولوژی ها و ابزارهایی بود که استفاده میشد. در ایران خیلی آهسته تر تکنولوژی ها و ابزارهای جدید وارد پروژه های واقعی میشه. اینجا ولی تکنولوژی های جدید زودتر جا می افتن و میشه ازشون استفاده کرد که بعضا خیلی کار رو راحت تر و سریع تر می کنه یا کیفیت کار رو بالاتر می بره. مثلا همون شرکت کوچک اولی که توش کار می کردم از کلی ابزار و نرم افزار برای مدیریت پروژه و زمان بندی و مدیریت فایل و امنیت و چیزهای دیگه استفاده می کرد که خیلی هاش اصلا در ایران استفاده نمیشد یا کم می شد. تازه اون شرکت کوچک و متوسط بود. شرکتی که الان توش کار می کنم از خیلی چیزها استفاده می کنه که در ایران متاسفانه هیچ کس باهاش آشنا نیست (اکثرا بخاطر تحریم ها و اینکه مجانی نمیشه ازشون استفاده کرد). تکنولوژی هایی هم که استفاده می کنیم خیلی هاش هنوز یا وارد ایران نشده یا آهسته داره میشه. (مثل هلولنز – البته هلولنز اینجا هم خیلی تازه ست)

در شرکت های بزرگ و موفق اینجا همکاری خیلی خوبی بین تیم های داخل شرکت (از تیم برنامه نویس گرفته تا طراح تجربه کاربری، طراح گرافیک، مدیر پروژه، مدیر حساب، حسابدار، منابع انسانی، مدیریت سرور، مهندسین DevOps، تضمین کیفیت، تحلیل بازار، و غیره) وجود داره که باعث میشه بتونن پروژه های بزرگ برای مشتری های بزرگ رو بخوبی مدیریت و طراحی و اجرا کنن. نمونه چنین هماهنگی و کار با کیفیتی رو من در ایران اصلا تابحال ندیدم. تحلیل اینکه علتش چی می تونه باشه واسه خودش بحث مفصلیه. اما مطمئنم اگر تحریم ها برداشته بشه و دولت هم از این صنعت حمایت بسیار بهتری بکنه شرکت ها و کارهایی از این دست در ایران خواهیم دید.

اینجا هم مثل ایران دانشگاه ها در زمینه توسعه وب و اینها از بازار هنوز عقب هستن و به همین دلیل متخصص با تجربه در این زمینه خیلی کمتر از نیاز بازار یافت میشه. به همین دلیل این افراد بیکار نمی مونن. اما درآمدشون از ایران خیلی بالاتره. به طوری که یک توسعه دهنده باتجربه وب می تونه درآمدی بین ۶۰ تا ۱۱۰ هزار دلار در سال داشته باشه.

محیط کاری در ایران

من از محیط کاری ایران بیشتر فضای نسبتا پر تنش و خشک به یاد دارم که توش آدم تلاش می کنه امید به بهتر شدن وضعیتش در آینده داشته باشه اما عملا نشانه زیادی براش وجود نداره! اما مطمئنم اون قدیم بوده و الان وضعیت خیلی بهتر شده. تجربه من برمی گرده به زمان دبیرستانم، به همین خاطر زیاد ازش نمیگم چون ممکنه در حال حاضر چندان صحت نداشته باشه.

محیط کاری در کانادا

اینجا مردم خیلی بهتر درک کردن که وقتی با یه نفر کار می کنی یک جورهایی داری باهاش زندگی می کنی. بعضا از شریک زندگیت هم باهاش بیشتر زمان می گذرونی! به همین خاطر خیلی با هم دیگه خوبن، گرچه ممکنه برای جلوگیری از پیچیده شدن رابطه شون یه مرزهایی رو رعایت کنن و زندگی شخصی رو از کاری جدا نگه دارن. هروقتم مشکلی با هم داشته باشن سعی می کنن مسالمت آمیز حلش کنن و تا وقتی کاملا از درست شدنش ناامید نشدن رابطه رو بهم نمی زنن. دعوا و اینها هم خیلی خیلی به ندرت اتفاق می افته و آدم ها نحوه برخورد با مشکلات کاری در محل کار رو بهتر می دونن. همه اینها بعلاوه قوانین خوب که خیلی حامی کارمندان هستن از تنش محیط کار کم می کنه و لذت کار رو بیشتر. یکی از دلایل اینکه اینجا برخلاف ایران که همه دنبال زدن بیزینس خودشونن خیلی ها به همین کارمندی راضی ان همینه. در شرکت های بزرگ تر یک مسیر مشخص هم برای پیشرفتتون تعریف می کنن که بدونید اگر خوب کار کنید و به شرکتتون منفعت برسونید (حداقل ۲-۳ برابر حقوقی که بهتون میدن) شرکت هم هواتون رو داره و همیشه رفاه خوبی خواهید داشت. تو اکثر شرکت ها وسایل تفریحی هم پیدا میشه که کارمندا آزادن وقتی خسته میشن ازشون استفاده کنن. حالا یا میز فوتبال دستی یا پینگ پونگ یا مینی بسکت بال یا مینی گلف یا دارت یا اکس باکس یا پلی استیشن یا وی یا نینتندو یا مثل شرکت ما همش 😀 شنیدم تو ایران هم شرکتهای بزرگ جدید امکانات مشابهی دارن.

اینجا روی برابری زن و مرد و نژادهای مختلف هم خیلی حساسن. به همین خاطر بعضی وقت ها در محیط کاری بعضی آدم های محتاط از تازه مهاجرها یا دختر های حساس دوری می کنن که یک موقع سوتی ای ندن یا تهمتی بهشون زده نشه! این مورد چندان در ایران وجود نداشت و نژادپرستی و عدم برابری زن و مرد خیلی بیشتر نمود داشت.

قوانین نانوشته کاری در ایران

متاسفانه تو اکثر بیزینس های کوچک ایرانی باید خیلی حواست باشه که حقوق و مزایات رو بهت بدن وگرنه ممکنه هیچ وقت نگیریش یا خیلی دیر دریافتش کنی. گاهی وقتا ممکنه همکاری پیدا کنی که اذیتت می کنه یا پشت پرده سعی می کنه با پا گذاشتن روی تو خودش رو بالا بکشه و کار تیمی بلد نیست. اگه دختری ممکنه همکاری داشته باشی که ازت خوشش میاد ولی وقتی تو حس مشابه نداشته باشی اذیتت کنه یا بهت تعرض کنه. با وجود همه این ها اما محیط های کاری ای هم هست که هیچکدوم اینها توش نیست و سالمن و می تونی توشون آرامش فکری و خوشحالی و امید به آینده داشته باشی. یکی از دوستان من که در کافه بازار کار می کرد می گفت اونجا تقریبا اینطوره.

قوانین نانوشته کاری در کانادا

اینجا روی نبود نژادپرستی و برابری زن و مرد و حقوق افراد هم جنس گرا و معلول خیلی حساسن. باید خیلی خیلی حواست باشه در این زمینه ها اشتباهی نکنی یا حتی کاری نکنی که توهین تلقی شه وگرنه می تونه واست طبعات سنگین به همراه داشته باشه. از اونجایی که اینجا تکنولوژی های جدید خیلی سریعتر جا می افتن تو هم باید خیلی بیشتر بروز باشی و همیشه در حال یادگیری باشی. یادگیری و کنجکاوی مداوم هم بدون علاقه بسیار ممکن نیست. به همین خاطر هست که من به هیچ مهاجری توصیه نمی کنم فقط به صرف اینکه بازار کار زمینه طراحی و توسعه وب اینجا خوبه و یادگیریش هم به نظر راحت میاد برن این مهارت ها رو یاد بگیرن. اگر مهارتت رو بروز نگه نداری یا کارت رو از دست میدی یا کم کم کارت انقدر خسته کننده میشه که دیگه واست شکنجه میشه و فسیل میشی! کار جدید پیدا کردن هم واست سخت میشه. به همین دلیل اگر معلوماتت رو بروز نگه نداری همیشه ترس از دست دادن کارت رو داری.


همونطور که گفتم گفتنی ها در این زمینه زیادن و من خیلی مختصر حرف هام رو زدم چون مطمئن نیستم خواننده های بلاگم راجع به چه چیزهای دیگه ای کنجکاون. اگر سوال یا نظری دارین خوشحال میشم در قسمت نظرات برام بنویسین تا بتونم همونجا پاسخ بدم یا نوشته رو بروزرسانی کنم.

تا نوشته بعد (که قول میدم خیلی زودتر از این یکی منتشر بشه) بدرود!

]]>
/fa/1395/06/01/%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%ad%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d9%86%d9%88%db%8c%d8%b3%db%8c-%d9%88%d8%a8-%d9%86%d8%b1%d9%85-%d8%a7%d9%81%d8%b2%d8%a7%d8%b1-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7/feed/ 57 1134
تفاوت های فاحش زندگی در کانادا و ایران (قسمت دوم) /fa/1394/07/28/%d8%aa%d9%81%d8%a7%d9%88%d8%aa-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%81%d8%a7%d8%ad%d8%b4-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d8%af%d8%b1-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7-%d9%88-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%db%b2/ /fa/1394/07/28/%d8%aa%d9%81%d8%a7%d9%88%d8%aa-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%81%d8%a7%d8%ad%d8%b4-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d8%af%d8%b1-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7-%d9%88-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%db%b2/#comments Tue, 20 Oct 2015 20:03:15 +0000 /fa/?p=1145 یک سال و نیم پیش نوشته ای تحت عنوان “تفاوت های فاحش زندگی در کانادا و ایران” منتشر کردم که هنوز هم یکی از پر بیننده ترین نوشته های وبلاگم هست. اون موقع تنها ۶ ماه و نیم بود که به کانادا اومده بودم، بهار و تابستون رو ندیده بودم، مستقل و تنها زندگی نکرده بودم و خیلی تجربه های دیگه که الان دارم رو نداشتم. به همین دلیل لازم دونستم در یک نوشته تازه حرف های قبلی رو در صورت لزوم تصحیح کنم و از تجربیات جدیدم بگم. این نوشته رو هم با فرمتی شبیه قبلی می نویسم.


الان بیش از ۲ ساله که به کانادا -شهر کلگری- مهاجرت کردم. در این ۲ سال ۲ شغل داشتم، ۳۰ هزار کیلومتر رانندگی کردم، سردترین زمستان کلگری از ۳۰ سال پیش تاکنون و یک زمستان نه چندان سرد تجربه کردم، خونه خریدم و بیش از یک سال تنها زندگی کردم، دوستان و تفریحات جدید پیدا کردم، و خیلی تجربیات تازه دیگه پیدا کردم. تازه یک سفر به ایران هم چند ماه پیش داشتم.

نکته:‌ تجربیات من عمدتا مربوط به کلگریه و شاید به کل کانادا قابل بسط نباشه.

۱- آب و هوا

در قسمت اول راجع به زمستون خوب توضیح دادم. به تازگی سردترین زمستون کلگری در ۳۰ سال اخیر رو پشت سر گذاشته بودم!
اما سال بعدش زمستون خیلی سرد نبود و برف سنگین هم کم داشتیم. کلا اصلا اذیت نشدم.
ضمن اینکه تابستون آلبرتا رو که دیدم شیفته اش شدم! کانادا در تابستون بسیار زیباست. کلی کوهنوردی و دوچرخه سواری رفتم و از طبیعتش خیلی لذت بردم. شاید به نظر عجیب بیاد، اما با اینکه تابستونش خیلی خوبه اواخر هرتابستون من دلم برای برف و زمستون تنگ میشه! علتش هم اینه که تابستون پر از جنب و جوش و فعالیته و زمستون پر از آرامش. و آدمیزاد به هردوی اینها نیاز داره!

Moraine Lake

Moraine Lake, Summer 2015

اکثر فستیوال ها (از جمله Calgary Stampede که معروف ترینشون هست و فستیوال ایرانی TabestoonFest) در تابستون برگزار میشن. هوا خیلی مطبوعه و کم پیش میاد که زیادی گرم بشه.
توی نوشته قبلی گفته بودم اینجا از آلودگی هوا خبری نیست. اما چند ماه پیش بخاطر آتش سوزی جنگل ها در غرب آمریکا و استان بریتیش کلمبیای کانادا دود زیادی اینجا اومد. به طوری که چند هفته میزان ذرات معلق هوا در حد بسیار خطرناک بود.

 

۲- ترافیک اتومبیل ها و رانندگی ها

calgary-downtown-streets

مرکز شهر (downtown) کلگری

از یک سال و نیم پیش تا حالا دیگه بیشتر داخل شهر و حوالی downtown رانندگی کردم. ساعت باز و بسته شدن ادارات و مدارس ترافیک زیاده و معطلی هست، اما باز نه در حد تهران! مثلا مسیری که بدون ترافیک ۱۷ دقیقه زمان می بره رو در بدترین حالت پیش اومده توی ۲۵ دقیقه رفتم.

آخر هفته ها حوالی مرکز شهر باید با احتیاط رانندگی کرد چون هم راننده ها و هم عابران پیاده ممکنه مست باشن. واسه من چند بار پیش اومده که عابر مست همینطوری بدون نگاه به خیابون اومده وسط خیابون جلوم! البته پلیس هم زیاده و خیلی ماشین هارو نگه میدارن و تست الکل از راننده ها می گیرن.

چند ماه پیش که رفته بودم ایران بعد از ۲ سال پشت ماشین دنده ای نشستم! ازم پرسیدن مطمئنی می تونی تهران رانندگی کنی؟ گفتم خیال کردین ۲ سال رفتم اونور زندگی کردم غربی شدم؟! معلومه که می تونم!
همون اول چند بار خاموش کردم و مایه خنده اطرافیان شدم 😀
بعدش هم اولین جایی که رفتم آریاشهر تهران بود. عصر پنج شنبه بود و میدون غلغله بود! ماشین ها و موتور ها و آدم ها با فاصله های سانتیمتری از جفت هم لایی می کشیدن و من cpu usage ام روی ۱۵۰٪ بود! این وسط بغل دستیم هم سعی می کرد موبایل رو بده بهم چون یکی می خواست بهم تلفنی خوش آمد بگه! من گفتم الان نمی تونم صحبت کنم حواسمو پرت نکن! ساکت شده بودم و آهنگ رو قطع کرده بودم و چهار چشمی اطراف رو نگاه می کردم تا از میدون رد شدیم و یه نفس راحتی کشیدم. اونجا بود که فهمیدم ۲ سال کار خودشو کرده! دیگه توی خیابون های تهران کاملا احساس ناامنی می کردم. وقتی که یک ساعت رانندگی می کردم بعدش انقدر خسته میشدم انگار تازه یه امتحان سخت ۳ ساعته دادم! بعد از یه هفته بهتر شدم و کم کم رانندگی تهرانیم برگشت! اما بعد از اینکه برگشتم کانادا داشتم فکر می کردم تازه قدر رانندگی کانادایی ها دستم اومد!

جریمه های رانندگی!

این یکی به نظر مهم نمیاد، اما وقتی متوجهش میشید دردناکه!! اینجا جریمه های رانندگی خیلی سنگینه. من یه بار جایی که ۸۰ کیلومتر در ساعت محدودیت سرعت بود ۹۲ می رفتم حدود ۱۲۰ دلار جریمه شدم. الان جریمه هارو بیشتر هم کردن و چند وقت پیش به خاطر اینکه registration ماشینم رو تمدید سالانه نکرده بودم ۳۱۰ دلار جریمه شدم! حالا هزینه تمدید registration چقدر بود؟ ۷۰-۸۰ دلار! ماجرای کامل این جریمه شدنم رو می تونید روی صفحه فیس بوکم بخونید.

 

۳- درآمدها و مخارج

[در ادامه قسمت اول] از زمانی که خونه خریدم و مستقل شدم هزینه هام خیلی بالا رفت. بعد از قسط و condo fee خونه یکی از بزرگترین مخارج خورد و خوراکه. از اونجایی که من زیاد فرصت آشپزی ندارم بیشتر از رستوران غذا تهیه می کنم و هزینه ش خیلی زیاد میشه.
زمانی که نوشته قبلی رو نوشتم هر دلار کانادا معادل ۰.۹۳ دلار آمریکا بود. حالا این نسبت رسیده به حدود ۰.۷۷ و قدرت خرید کانادایی ها پایین اومده. خیلی اقلام هم افزایش قیمت داشتن. از طرف دیگه با کاهش قیمت جهانی نفت، نفت کانادا دیگه فروش نداره و این باعث رکود اقتصادی بخصوص در استان آلبرتا شده. خیلی ها که بطور مستقیم یا غیرمستقیم با صنعت نفت کار می کردن کارشون رو در یک سال گذشته از دست دادن و هنوز دنبال کار می گردن. در صنعت IT که من فعالیت می کنم اوضاع بهتره بخاطر اینکه ما با صنایع دیگه هم کار می کنیم و اونها کمتر رکود روشون تاثیر گذاشته. حتی بعضی ها کارشون رونق گرفته. یکی از دلایلش می تونه این باشه که خیلی ها بیکار شدن و چون قسط دارن با حقوق پایین حاضرن استخدام بشن.

۴- سرعت اینترنت بالا

الان سرعت دانلود من حدود ۵۷ مگابیت و سرعت آپلود حدود ۳ مگابیته. اینترنت در کانادا خیلی ارزون نیست (من ماهی ۹۵ دلار میدم) اما با این سرعت کمتر پیش میاد در اینترنت منتظر دانلود چیزی بشم. همین باعث میشه که توقع کاربران اینترنت خیلی بالا بره و مثلا وقتی یک صفحه وب ۳ ثانیه طول بکشه تا باز شه خیلی ها صفحه رو قبل از باز شدن می بندن چون حوصله معطلی ندارن! (بخصوص کاربران موبایل)
مدتهاست که دیگه چیزی رو دانلود نمی کنم که روی کامپیوتر سیو کنم و هاردم زیاد پر نمیشه. چون همه چیز رو آنلاین و cloud-based استفاده می کنم.
چند ماه پیش که ایران رفتم سرعت اینترنت ۲-۳ مگابیت انقدر به نظرم کم میومد که خیلی کم از اینترنت استفاده کردم. حوصله م سر می رفت انقدر توی loading می موندم!‌ (حالا میگین اَی مرفه جهان اولی بی درد خیکی!) البته این موضوع بد هم نبود. چون بیشتر وقت با نزدیکان گذروندم.

۵- حق و حقوق انسان ها

به نظر من این یکی از بزرگترین تفاوت هاست. و یکی از تفاوت های اصلیه که من رو اینجا نگه داشته.
اینجا تمام مردم از حقوق شهروندی تقریبا یکسان برخوردارن. آدم ها در پایین ترین موقعیت های اجتماعی از عزت و احترام و امکاناتی برخوردارن که یک ثروتمند در ایران شاید برخوردار نباشه.


و اما پاسخ به یک سوال مهم که خیلی ازم پرسیده میشه:

آیا برای من خوبه که به کانادا مهاجرت کنم؟

خیلی ها مختصری درباره رشته کاری و سوابقشون می گن و از من این سوال رو می پرسن. در ۹۹ درصد موارد من قادر به پاسخ دادن به این سوال نیستم، توی اون یک درصد هم خیلی با احتیاط و اما و اگر پاسخ میدم.

من توی وبلاگم سعی کردم تجربیاتم رو واقع بینانه توضیح بدم. هر بدی و خوبی ای که به نظرم اومده نوشتم و اگر جایی نظر شخصیم رو گفتم حتما ذکر کردم که این تنها نظر شخصی منه. معمولا کسانی که پیش زمینه شون اینه که کانادا خوبه، بدی هارو در نوشته هام نمی بینن!‌ و بالعکس! البته تجربیات من از میانگین بهتره. یک دلیلش اینه که من در زمینه IT تجربه بسیاری داشتم و رشته تخصصیم (web development) در کشورهای توسعه یافته الان تقاضا زیاد داره. دلیل دیگه ش اینه که تمام ویژگی هایی زیر رو پیش از مهاجرت داشتم.

به نظر من به طور کلی اگر می خواید مهاجرت کنید باید ویژگی های زیر رو داشته باشید:

  • زبانتون در حدی خوب باشه که در صحبت های غیرتخصصی منظورتون رو بتونید منتقل کنید. قدرت شنیداری تون هم در حدی باشه که به خوبی بتونید مکالمه داشته باشید.
  • در صحبت های تخصصی در زمینه رشته تون زبانتون مشکل جدی نداشته باشه و از اصطلاحات تخصصی مطلع باشید.
  • با سیستم اقتصادی اینجا آشنا باشید.
  • رشته تخصصیتون در اینجا بسیار مورد نیاز باشه و راجع بهش خیلی تحقیق کرده باشید.
  • راجع به فرهنگ اینجا تا می تونید تحقیق کرده باشید و بسیار کنجکاو باشید. باید درک خوبی از تفاوت های طرز فکر یک کانادایی و ایرانی داشته باشید.
  • مطمئن باشید که قدرت دوری از خونواده و دوستان رو دارید. (اونهایی که مطمئنن هم دلتنگ میشن. چه برسه به اونهایی که دو دلن!)
  • اجتماعی و بااعتماد به نفس باشید و علاقه داشته باشید با آدم های جدید (چه ایرانی چه خارجی – اما بخصوص خارجی) ارتباط برقرار کنید.
  • روحیه خیلی خوب داشته باشید و افسرده نباشید.
  • کانادا رو بهشت تصور نکنید. مزایا و معایبش نسبت به ایران رو دقیقا بدونید و با حساب و کتاب برای زندگی انتخابش کنید. نه با دلایل اشتباه از جمله: همه دارن میرن کانادا خو – اونجا با دیپلمم بری یه زندگی خوب داری – به آدم بیکار هم حتی حقوق میدن اصن نمی خواد کار کنی – کلاس داره خو
  • اگر زن و شوهر هستید حتما هردوتون تمام ویژگی های بالا رو داشته باشید.

اگر تمام ویژگی های بالا رو دارید شانس موفقیت و داشتن یک زندگی خوب و آروم در کانادا رو دارید. اما باز من نمی تونم با قطعیت بگم مهاجرت براتون خوبه. جواب این سوال رو احتمالا فقط خودتون می تونید پیدا کنید. همیشه هم توی هرتصمیمی به این مهمی احتمال بدشانسی و شکست هست. واسه همین خوبه که آدم حساب همه چیز رو کرده باشه و plan b و c هم داشته باشه!


اگر موارد جدیدی به نظرم بیاد به نوشته بالا اضافه می کنم.

فعلا بدرود!

]]>
/fa/1394/07/28/%d8%aa%d9%81%d8%a7%d9%88%d8%aa-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%81%d8%a7%d8%ad%d8%b4-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d8%af%d8%b1-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7-%d9%88-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%db%b2/feed/ 164 1145
سیستم مالیاتی کانادا به زبان ساده /fa/1394/01/23/%d9%85%d8%a7%d9%84%db%8c%d8%a7%d8%aa-%d8%b4%d8%ae%d8%b5%db%8c-%d8%a8%db%8c%d8%b2%db%8c%d9%86%d8%b3-%d8%af%d8%b1-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7-%da%a9%d9%84%da%af%d8%b1%db%8c/ /fa/1394/01/23/%d9%85%d8%a7%d9%84%db%8c%d8%a7%d8%aa-%d8%b4%d8%ae%d8%b5%db%8c-%d8%a8%db%8c%d8%b2%db%8c%d9%86%d8%b3-%d8%af%d8%b1-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7-%da%a9%d9%84%da%af%d8%b1%db%8c/#comments Mon, 13 Apr 2015 01:46:47 +0000 /fa/?p=1052 قبل از هرچیز بگم که از پیغام های محبت آمیزتون بسیار ممنونم. اینکه نوشته هام به دردتون خورده بسیار خوشحالم می کنه. دوست دارم بیشتر بنویسم اما وقت آزادم کمه. هر ایده ای که برای نوشتن دارم زمان بره و با توجه به اینکه در کنار کار تمام وقت روی چند پروژه شخصی هم کار می کنم و در حال یادگیری موضوعات مختلف هستم وقت کم میارم.


الان پیش یک مشاور مالیاتی (Tax Advisor) بودم که اظهارنامه مالیاتی سال ۲۰۱۴ رو واسم آماده و ارسال کرد. مدتی بود که می خواستم راجع به مالیات ها واستون بنویسم. با یک جستجو متوجه شدم قبلا در وبلاگ های فارسی راجع به این موضوع نوشتن. نوشته ها رو کامل نخوندم اما مشخص بود که ترجمه مستقیم هستن و خیلی خوانا و واضح نبودن، خیلی هم مفصل بودن. واسه همین تصمیم گرفتم که اینجا مالیات ها رو به ساده ترین زبان ممکن و با جزییات کمتر توضیح بدم.

شما در کانادا هم به دولت فدرال مالیات میدید هم به استانتون. مالیات استانی برای هراستان فرق می کنه و ثابت نیست.
مالیات ها در کانادا به طور کلی ۳ دسته هستن: مالیات بر درآمد، مالیات بر مواد مصرفی و مالیات بر ثروت

مالیات بر درآمد

  1. مالیات بر درآمد شخصی

    مالیات برحسب میزان درآمد

    مالیات بر درآمد شخصی در استان های مختلف کانادا

    این نوع مالیات بیش از ۴۰ درصد درآمد مالیاتی دولت فدرال رو تشکیل میده و تنها مالیات بر درآمدیه که اکثر مردم باهاش سر و کار دارن. اگر درآمدتون خیلی کم باشه ممکنه اصلا مالیاتی نخواد بدید (مثلا ۱۰ هزار دلار در سال). هرچقدر هم درآمدتون بالا بره درصد مالیاتی که باید بدید بالا میره. به این صورت که مثلا اگر درآمد سالانه تون ۴۰ هزار دلار باشه ممکنه ۷ هزار دلار مالیات بدید (۱۸ درصد) ولی اگر سالی ۸۰ هزار دلار دربیارید ممکنه ۲۰ هزار دلار مالیات بدید (۲۵ درصد). (اعداد فقط برای مثالن)
    طریقه محاسبه شم اینطوریه که مثلا میگن ۴۵ هزار دلار درآمد اولت ۲۰ درصد مالیات می خوره، ۴۰ هزار تای بعدی ۲۵ درصد، … به همین روال مالیات بالا میره. تا جایی که اگر درآمد سالانه چند صد هزاردلاری داشته باشید ممکنه نزدیک به نصفش رو مجبور شید تقدیم دولت کنید!
    این مالیات می تونه برای شغل تمام وقت یا پاره وقتتون باشه (که در این صورت کارفرما خودش رقمی رو از حقوقتون کسر می کنه و برای دولت می فرسته)، یا از کارهای قراردادی ای که انجام میدید (مثلا برای یک مشتری یک نرم افزار یا وب سایت می سازید). هر سال تا آخر اپریل فرصت دارید که برای درآمدتون اظهارنامه ای آماده کنید و برای دولت بفرستید. برای اینکار یا می تونید فرم ها و راهنماها رو از سایت اداره مالیات کانادا دانلود کنید و خودتون بفرستید (که به هیچ وجه توصیه نمی کنم!)، یا از یک نرم افزار استفاده کنید، یا پیش یک مشاور مالیاتی برید که این کار رو براتون انجام بده.
    نرم افزار های زیادی برای اینکار هست، اما دو شرکت بزرگ هست که من نرم افزارشون رو توصیه می کنم: TurboTax و H&R Block. امسال از اونجایی که رقابتشون شدت گرفته هردوشون نرم افزار رو برای حالت های ساده مالیاتی مجانی کردن!
    H&R Block دفاتر نمایندگی زیادی هم داره که اگر با نرم افزار راحت نیستید می تونید بهشون حضوری مراجعه کنید.
    هردوی این شرکت ها هم یک گارانتی دارن که اگر تمام سوال هایی که در نرم افزار ازتون پرسیده میشه رو درست جواب بدید کمترین مالیات ممکن رو خواهید داد،‌ در غیر این صورت مابه التفاوت مالیاتی که دادید و بهترین مالیات (کمترین مالیات) رو بهتون میدن. این گارانتی نشون میده که چقدر روی این نرم افزار ها سرمایه گذاری شده و قابل اعتمادن.
    من با این شرکت ها آشنایی بسیاری دارم بخاطر اینکه وب سایت یکیشون رو برنامه نویسی کردم و کارهای دیگه براشون انجام دادم. ضمنا راجع به مالیات های شخصی و بیزینسی در کانادا خیلی مطالعه کردم. لذا می تونم بهتون این توصیه رو بکنم:
    اگر اولین سال حضورتون در کانادا نیست و در سال مالیاتی تمام درآمدتون به شکل حقوق بوده و کمک دولتی یا کار قرار دادی یا درآمد از سرمایه گذاری نداشتید، (خودتون و همسرتون) از نرم افزار استفاده کنید، ولی تمام متون رو با دقت بخونید و هرچیز رو نمی فهمید جستجو کنید تا متوجه بشید، هیچ چیز رو ندانسته پاسخ ندید. در غیر این صورت (یا اگه زیاد حوصله خوندن ندارید) پیش یک مشاور مالیاتی برید تا همه کارها رو براتون انجام بده. معمولا حدود ۷۰ دلار خرج مشاور میشه (وقتی از چند راه درآمد دارید و اظهارنامه پیچیده تره ممکنه حدود ۵۰ دلار هم بیاد روش). اما این رقم کاملا ارزشش رو داره.
    بعنوان مثال من سال اول که تازه به کانادا اومده بودم با یک نرم افزار میزان مالیاتم رو حساب کردم و بهم گفت رقمی بهم برگردونده میشه بخاطر اینکه تنها چند ماه کار کرده بودم. وقتی پیش مشاور رفتم به خاطر یک سری بند های خاص تونستم ۱۰۰۰ دلار بیشتر بگیرم و ۷۰ دلار خرج مشاور کاملا ارزشش رو داشت!
    یک نکته اینکه مالیات بر حقوق رو معمولا نمیشه کاریش کرد، اما مالیات بر کارهای قراردادی و این چنینی رو با لحاظ کردن مخارج میشه کاهش داد. مثلا من برای کاری قراردادی از اینترنت و لپ تاپم استفاده می کردم،‌ به همین خاطر درصدی از هزینه شون رو بعنوان مخارج کاریم لحاظ کردم و از مالیاتم کسر شد.

  2. مالیات شرکت ها

    چهار نوع شرکت در کانادا داریم (البته «شرکت» معنی شراکت میده و چندان درست نیست! منظور از شرکت در اینجا یک ساختار کسب و کاریه). این چهار نوع عبارتند از Sole-proprietorship، Partnership، Corporation و Co-operatives. در صفحه ای از سایت شبکه کسب و کاری کانادا این چهار نوع Business به خوبی مقایسه شدن. این سایت دولتیه و اطلاعات بسیار مفیدی درباره بیزینس در کانادا داره.
    Sole-proprietorship ساده ترین نوعه. ثبتش راحته و مزایای چندانی نداره. اکثر کسانی که کارهای قرار دادی می کنن و کارمند و دفتر و دستک ندارن از این نوع استفاده می کنن (از نجار و بنا گرفته تا طراح وب و اینها). مالیاتش همون مالیات بر درآمد شخصیه اما یک سری مزایا داره.
    Partnership برای وقتیه که میخواید با کسی شریک بشید.
    Corporation یک نهاد مستقل حقوقیه و قابل انتقاله. شرکت های بزرگ همه از این نوعن. معمولا وقتی درآمدتون از کارمندی نیست و بیش از ۱۰۰ هزار دلار در ساله یا وقتی که ممکنه مشتری ازتون شکایت کنه و دار و ندارتون رو بعنوان خسارت ازتون بگیره، بهتره که یک Corporation ثبت کنید و با اون فعالیت تجاری کنید. هزینه ثبت و نگهداری یک Corporation بالاتر از Sole-proprietorship هست و مسایل حقوقیش بسیار بیشتر و پیچیده تره. یکی از مزایای بزرگش هم اینه که اگر همه کارهای حقوقی رو به درستی انجام بدید، اگر شکایتی از شرکت بشه و مثلا دادگاه رای بده که N میلیون دلار به شاکی غرامت بدید، حتی اگر شرکت نتونه این رقم رو بده دارایی های شخصی شما از شرکت کاملا جدا هست و خطری شما رو تهدید نمی کنه. (تاکید می کنم که این تنها وقتی صدق می کنه که ساختار به درستی طراحی شده باشه و تراکنش های شرکت از تراکنش های شخصی شما کاملا جدا باشه. حتما باید با وکیل مشورت کرد اگر نگرانی ای در این زمینه دارید)
    درصد مالیاتی که یک Corporation میده معمولا پایین تر از درآمد شخصیه و از اونجایی که خیلی از مخارج می تونه از درآمد ها کسر بشه مالیات ها بسیار پایین تر میاد. البته مثلا اگر بیاید یک شرکت ثبت کنید و باهاش کارهای قراردادی انجام بدید و بعد از طرف شرکت به خودتون حقوق بدید ۲ تا مالیات مجبور میشید بدید: مالیات بر درآمد شرکت و مالیات بر درآمد شخصی، در نتیجه لزوما به نفعتون نیست.
    Co-operatives استفاده کمی داره و مطرح نیست.

  3. مالیات بین المللی

    اگر از کشور دیگه ای درآمد داشته باشید و در آمدتون رو به کانادا انتقال بدید مجبور میشید واسش مالیات بدید، مگر اینکه در کشور منبع درآمد مالیات داده باشید و کانادا قبول کنه که اون مالیات رو از مالیات کاناداتون کم کنه. من راجع به این موضوع اطلاع چندانی ندارم اما فکر نمی کنم که با اداره مالیات ایران ارتباطی داشته باشن، به همین خاطر اگر ایران مالیات داده باشید و پول رو به کانادا منتقل کنید احتمالا اینجا هم مجبور میشید مالیات بدید. اگر رقم بالاست حتما با وکیل مشورت کنید.

  4. مالیات حقوق

    کارفرمایی که شما رو استخدام می کنه علاوه بر حقوقی که بهتون میده (و مالیاتی که ازش کم می کنه و به دولت می فرسته) باید خودش هم یک مالیات بده که صرف حقوق بازنشستگی و بیمه بیکاری (Employment Insurance) شما میشه.

مالیات بر مواد مصرفی

برای خیلی از اقلامی که می خرید (از خیارشور گرفته تا اتومبیل) به استان و دولت مالیات میدید. در آلبرتا این مالیات ۵ درصده و در انتاریو و بریتیش کلمبیا به ترتیب ۱۲ و ۱۳ درصد. (مثلا یک اتومبیل ۲۰ هزار دلاری می خرید ۲۶۰۰ دلار هم مالیات میدید!) وقتی خرید می کنید این درصد رو حتما توی فاکتورتون می بینید. معمولا هم قیمت هایی که در فروشگاه ها می بینید این درصد رو لحاظ نکردن.
بعضی اقلام مالیات ندارن، مثل شیر و نون و سبزیجات. بعضی اقلام هم مالیات اضافه دارن مثل بنزین و الکل، البته این مالیات اضافه در خود قیمت لحاظ شده و شما چیزی روی فاکتور نمی بینید.

مالیات های استانی کانادا بر اقلام مصرفی

مالیات بر ثروت

مالیات هایی از جمله مالیات املاک و مالیات بر ارث و میراث در این دسته قرار می گیرن. مالیات سالانه املاک مسکونی در کلگری حدود ۰٫۶% ارزش تخمینی ملک هست.

 


این هم از مالیات ها در کانادا به زبان ساده!

حالا خیلی از شما ممکنه واستون سوال شده باشه: چرا این مالیات ها انقدر زیادن؟ ایران که از این خبرها نبود!

خود کانادایی ها هم گاهی از این موضوع شاکین. اما من شخصا گله ای ندارم و نتیجه مالیاتی که میدم رو به چشم می بینم.

افراد مسن از دولت حقوق می گیرن. هرچند این رقم بسیار پایینه اما در کنار تخفیف ها و امتیازات دیگری که می گیرن یه زندگیه قابل قبول بهشون میده.

افرادی که بیکار میشن از طرف Employment Insurance تا حداکثر ۴۵ هفته از دولت حقوقی میگیرن که حداکثر هفته ای ۵۰۰ دلار میشه. معافیت های مالیاتی هم می گیرن. به همین خاطر استرسشون کم میشه و با خیال راحت تر دنبال کار جدید می گردن.

بچه ها و خانواده های بچه دار امتیازات زیادی می گیرن و بهشون کمک میشه. به همین خاطر اکثر بچه ها خوب بزرگ میشن و کمبود و نداری نمی کشن.

خدمات درمانی برای همه رایگانه. فقط برای دارو و دندون پزشکی و اینها باید پول داد که میشه بیمه جدا واسش گرفت. (البته میگن که این رایگان بودن خیلی مشکلات در سیستم درمانی ایجاد کرده که خیلی هم بیراه نمیگن)

با اینکه من ِ نوعی از اینجور امتیازات استفاده چندانی نکردم، اما همینکه می بینم اینها چقدر مردم رو آروم تر کرده و بطور غیرمستقیم رو زندگیم تاثیر گذاشته راضیم می کنه. به خاطر همین هاست که مردم کانادا معروفن به Nice و مودب بودن! و زندگی در کنار این مردم آروم به شما هم آرامش میده.

]]>
/fa/1394/01/23/%d9%85%d8%a7%d9%84%db%8c%d8%a7%d8%aa-%d8%b4%d8%ae%d8%b5%db%8c-%d8%a8%db%8c%d8%b2%db%8c%d9%86%d8%b3-%d8%af%d8%b1-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7-%da%a9%d9%84%da%af%d8%b1%db%8c/feed/ 33 1052
بی صدا بگو /fa/1393/12/06/%d9%82%d8%a7%d9%86%d9%88%d9%86-%d9%82%d8%a7%d9%86%d9%88%d9%86-%d8%ac%d9%86%da%af%d9%84-%d8%a7%d8%b3%d8%aa-%d8%aa%d8%a7-%d8%a7%d8%a8%d8%af/ /fa/1393/12/06/%d9%82%d8%a7%d9%86%d9%88%d9%86-%d9%82%d8%a7%d9%86%d9%88%d9%86-%d8%ac%d9%86%da%af%d9%84-%d8%a7%d8%b3%d8%aa-%d8%aa%d8%a7-%d8%a7%d8%a8%d8%af/#comments Wed, 25 Feb 2015 23:12:26 +0000 /fa/?p=1032 نوشته کوتاه زیر رو مدتی پیش هنگام سفر به ایران در هواپیما نوشتم.

وقتى به کشورى سفر مى کنى که زبان اصلیش زبان مادریت نیست، سعى مى کنى زبان جدید رو یاد بگیرى. بعد از مدتى مى فهمى باید موقع صحبت به زبان جدید طرز تفکر قدیمى رو بذارى کنار و به شیوه اى فکر کنى که با زبان جدید تطابق داشته باشه. اینجاست که مى فهمى “زبان”، وسیله اى که در تئورى تنها براى انتقال افکار ساخته شده، افکار رو شکل دهى هم مى کنه.
کسانى که من رو مى شناسن مى دونن آدم کم حرفى ام. یکى از علت هاش که الان بهتر درک مى کنم اینه که من دوست دارم تا حد امکان بى حد و مرز فکر کنم. زبان به فکر جهت و حد میده.

نوشته زیر رو خرداد ١٣٨٧ نوشتم:

 

قانون قانون جنگل است، تا ابد!…

 

همه چیز از زمانی خراب شد که انسان ها ‘حرف زدن’ یاد گرفتند!

یادشان رفت چگونه با نگاه منظور یکدیگر را بفهمند…

یادشان رفت چگونه احساسشان را بدون زبان به یکدیگر منتقل کنند…

یادشان رفت برای هرچیز بزرگ و کوچکی نیازمند دیگری نباشند…

یادشان رفت چگونه با خدای خود گفتگو کنند…

یادشان رفت فکر کنند!…

خیلی چیز ها یادشان رفت!

ولی از همه مهم تر

یادشان رفت که همه جا،

حتی بین انسان های متمدن،

با وجود ‘گفتگوی تمدن ها’!،

قانون قانون جنگل است، تا ابد!…

ardalan-eye

]]>
/fa/1393/12/06/%d9%82%d8%a7%d9%86%d9%88%d9%86-%d9%82%d8%a7%d9%86%d9%88%d9%86-%d8%ac%d9%86%da%af%d9%84-%d8%a7%d8%b3%d8%aa-%d8%aa%d8%a7-%d8%a7%d8%a8%d8%af/feed/ 37 1032
خرید خانه و آپارتمان در کانادا و وام مسکن + مثال عددی /fa/1393/05/20/%d8%ae%d8%b1%db%8c%d8%af-%d8%ae%d8%a7%d9%86%d9%87-%d9%88-%d8%a2%d9%be%d8%a7%d8%b1%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%86-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7-%d9%88%d8%a7%d9%85-%d8%a8%d8%a7%d9%86%da%a9%db%8c/ /fa/1393/05/20/%d8%ae%d8%b1%db%8c%d8%af-%d8%ae%d8%a7%d9%86%d9%87-%d9%88-%d8%a2%d9%be%d8%a7%d8%b1%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%86-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7-%d9%88%d8%a7%d9%85-%d8%a8%d8%a7%d9%86%da%a9%db%8c/#comments Mon, 11 Aug 2014 07:47:39 +0000 /fa/?p=977 در این نوشته مفصل سعی دارم تجربیاتی رو که از جستجو برای اجاره و خرید خانه در کلگری بدست آوردم بیان کنم. این نوشته به تدریج با اطلاعات و تجربیات جدیدی که کسب می کنم آپدیت میشه.

خرید خانه در کانادا

یکی از آپارتمان هایی که تابحال واسشون پیشنهاد خرید گذاشتم – هنوز فروشنده پاسخ نداده!
بروزرسانی ۲۱ مرداد: کمی چَک و چونه زدیم و در نهایت فروشنده پذیرفت!

اولین هزینه قابل توجه یک مهاجر در کشور مقصد معمولا اجاره یا خرید مسکن هست. من حدود یک سال پیش با سه هزار دلار دارایی به کانادا مهاجرت کردم که بیش از ۲،۳ ماه کفاف هزینه های زندگی رو نمیداد. اما دو فاکتور مهم بود که خیال من رو راحت می کرد. اول اینکه از اونجاییکه با کارت اقامت اومدم دولت کانادا تا زمانی که کار گیر بیارم بهم کمک می کنه. در عمل البته بیشتر من به این سیستم کمک کردم تا این سیستم به من! چون ۹ روز بعد از اومدن به کلگری کار پیدا کردم و بدون دریافت هیچ کمک دولتی ای شروع کردم به پرداخت مالیات بر درآمد. دومین فاکتوری که به من کمک می کرد این بود که بستگانی اینجا داشتم که تونستم در یک اتاق منزلشون تا حالا زندگی کنم. شاید این کمکشون طی این یک سال بیش از ۱۰ هزار دلار از هزینه های من کم کرده باشه، گرچه زندگی در یک اتاق نسبتا کوچک چیزی نیست که دوست داشته باشیم مدت طولانی ادامه ش بدیم! به همین دلیل من از وقتی در کار جدیدم به ثبات رسیدم افتادم دنبال خونه برای اجاره.
اولش برای اجاره ماهی ۶۰۰ – ۸۰۰ دلار در نظر گرفتم. انتظار داشتم یا یه واحد خیلی کوچک در یک آپارتمان گیرم بیاد، یا یه اتاق در خونه ای با هم خونه ای های دیگه. جستجوم هم اینترنتی بود و هم از طریق دوست و آشنا (بهترین سایت برای اینکار در کلگری و ادمونتون RentFaster هست). هر واحد کوچک قابل قبولی که گیر میاوردم حوالی ۱,۰۰۰ – ۱,۲۰۰ دلار بود، که به نظرم زیاد میومد. با همخونه هم هرچی فکر کردم دیدم راحت نیستم، و تازه باید حدود ۸۰۰ – ۹۰۰ واسه یه جای قابل قبولش بدم. البته باید این رو هم بگم که من نمی خواستم بیش از ۱۰-۲۰ دقیقه برای سر کار رفتن تو راه باشم.

مدتی گذشت و دیدم چیز خوبی گیر نیومد، گفتم جهنم و ضرر! بودجه رو ببرم بالا! جاهایی گیر آوردم که حوالی ۱,۱۰۰ بودن و جای بدی واسه زندگی نبودن.
نزدیکانم که دیدن دارم سراغ اینجور جاها میرم، بهم گفتن تو که می خوای این همه هزینه کنی چرا خونه نمی خری؟ چرا پولت رو می ریزی تو جیب یکی دیگه؟ بیا وام ۲۵ ساله بگیر راحت برو خونه بخر! ۵% بیشتر پیش پرداخت نمیخواد و سودش سالی فقط ۳ درصده! (البته اینها بستگی به درآمد و سابقه تون داره)

چه قبل از مهاجرت، چه بعدش، کلی راجع به اقتصاد کانادا و آمریکا تحقیق کردم. متوجه این شده بودم که بزرگ ترین بدبختی مردم در اینجا توی کلی قسط افتادنه! اینجا خیلی راحت می تونی وام بگیری، یا حتی بری با کردیت کارت هزار جور خرج بکنی و کم کم پرداخت کنی. خیلی از این وام ها هم سود بسیار پایینی دارن که به صرفه شون می کنه. خلاصه مردم هرطور فکر می کنن می بینن به نفعشونه، و همه سریع با وام هرچیزی که می خوان رو خریداری می کنن.

من اگر وام برای خرید اتومبیل گرفتم، بخاطر این بود که بدون اتومبیل کار کردن واسم خیلی سخت شده بود. گرفتن وام بسیار بصرفه تر از نگرفتنش بود. اما در مورد خونه…
استدلال من این بود که خونه بخرم تا ابد باید کلی پول ماهانه پرداخت کنم. این باعث میشه که قدرت ریسکم بیاد پایین. مثلا ممکنه حس کنم شهر دیگه ای موقعیت های بهتری واسه من هست، اما نمی تونم کارم رو ول کنم برم چون توی قسط ها می مونم! یا ممکنه اصلا از کارم بدم بیاد و بخوام استعفا بدم، مهارت هامو ارتقا بدم و بگردم دنبال یه کار بهتر، ولی نمی تونم چون کلی قسط دارم! یا اینکه بخوام کار رو ول کنم و بیزینس خودم رو راه بندازم، اما اون موقع چطور این همه قسطم رو بدم؟! (شاید باورتون نشه ولی این مثال ها برای خــیلی ها اینجا پیش اومده و میاد و خواهد اومد…) یک جور هایی با افتادن توی قسط ها میشیم مثل موشی که توی اون چرخه تو آکواریوم میفته. همش می دوییم اما جامون هیچ تغییری نمی کنه. به خاطر همین دید منفیم بود که اجاره رو به خرید ترجیح می دادم. می گفتم اجاره رو هروقت بخوام (فوقش با یکم جریمه) می تونم قطع کنم، اما قسط بانک رو چی؟…

قسط بانک رو چی؟ می تونم قطع کنم؟
آره خب. می تونم خونه رو بفروشم. اما چقدر ضرر می کنم؟
بانک یک جریمه م می کنه، که حداقل حدودا اندازه ۱٫۵ قسط میشه، و حداکثر بستگی به میزان تغییرات درصد سود از زمانی که خونه رو خریدی تا اون موقع داره.
باید پول مشاور املاک (realtor) بدم، که فرمول سرانگشتیش میشه ۴,۰۰۰ بعلاوه ۳ درصد قیمت خونه.
و ممکنه قیمت خونه هم طی این مدت بالا پایین رفته باشه، یا مشتری سخت گیر بیاد.
همچنین به طور سر انگشتی در سال اول نصف قسط هایی که به بانک دادم جزو وامم محسوب نمیشه، بخاطر اینکه بعنوان سود وام محسوب شده. (این رو کمتر کسی می دونه)

بهتره با یه مثال عددی توضیح بدم. فرض کنید من یه آپارتمان یک خوابه کوچک یک جای متوسط به قیمت ۲۰۰ هزار دلار بخرم. حداقل ۵ درصد (۱۰,۰۰۰$) پیش پرداخت باید بدم. هزینه وکیل و خرده ریز های دیگه معامله هم حدود ۲,۰۰۰ دلار میشه. پس ۱۲,۰۰۰ دلار خرج می کنم. قسط ۱۹۰,۰۰۰ دلار وامم اگر با استفاده از این ماشین حساب با سود کنونی ۲٫۹۹ درصد محاسبه کنم میشه ماهی ۹۰۰ دلار. (فرمول سرانگشتی: به ازای هر ۱۰,۰۰۰ دلار قیمت خونه قسطتون ۴۵$ میشه.) شارژ ماهانه (condo fee/maintenance fee) هم مثلا هست ماهی ۳۰۰ دلار. جمعا خرجم میشه ۱,۲۰۰ دلار در ماه، در حالیکه اگر همچین جایی رو اجاره هم می کردم احتمالا همون ۱,۲۰۰ میشد.
بعد از ۶ ماه تصمیم می گیرم از این شهر برم و خونه رو بفروشم.
تا حالا انقدر خرج کردم:

  1. ۱۰,۰۰۰ پیش پرداخت
  2. ۲,۰۰۰ هزینه معامله
  3. ۱,۸۰۰ شارژهای ماهانه
  4. ۵,۴۰۰ قسط های بانکی

جمعا میشه ۱۹,۲۰۰ دلار.

فرض کنیم که خونه رو به همون قیمت خرید (۲۰۰,۰۰۰) بفروشم. این هزینه هامه:

  1. حدود ۱۸۷,۵۰۰ باقیمانده وامه که باید بدم بانک.
  2. ۱۰,۰۰۰ دلار مشاور املاک من و خریدار می گیرن. (توضیح: در کانادا فروشنده مشاور خودش رو داره، خریدار هم مشاور خودش. این دو تا بیشتر کار رو انجام میدن و خریدار و فروشنده فقط امضا می کنن. حق الزحمه شون هم معمولا ۷ درصد از ۱۰۰ هزار دلار اول قیمت خونه و ۳ درصد از بقیه شه که بین دو مشاور نصف میشه معمولا. گاهی هم خریدار بدون مشاور میاد که کل این حق الزحمه میره تو جیب مشاور فروشنده)
  3. حداقل ۱,۳۵۰ جریمه بانکی بابت کنسل کردن وام.

پس از رقم فروش خونه فقط ۱,۱۵۰ دلار واسم می مونه. با توجه به اینکه ۱۹,۲۰۰ دلار هم پیش از این خرج کردم، خرج خالصی که کردم حدود ۱۸,۰۰۰ دلاره. بعبارتی ماهی ۳,۰۰۰ دلار!

این تازه یکی از بهترین حالت هاست. خونه ی این قیمتیِ خوب اینجا خیلی کم پیدا میشه. میانگین قیمت خونه چیزی بین ۴۰۰-۶۰۰ هزار دلاره در کلگری. اگر رفته باشید سراغ خونه گرونتر به همون نسبت ضررتون هم بیشتر میشه.

پس اگر خونه می خرید باید نگهش دارید، حداقل مدتی تا قیمتش بالاتر بره و ضرر فروش رو براتون جبران کنه. اگر هم می خواید همیشه آزادی جابجا شدن رو داشته باشید، باید خونه ای بگیرید که به راحتی اجاره بره.

با همه اینها من تصمیم گرفتم بجای اجاره برم دنبال خرید. با حساب و کتاب به این نتیجه رسیدم که اگر خونه ای بگیرم که با قیمت خوب به راحتی اجاره بره، حتی اگه تصمیم بگیرم از این شهر برم، ضرر چندانی نمی کنم. اگرم به هر دلیل کار نکنم، می تونم یا برم خونه یکی از بستگان یا یه جای خیلی ارزون موقتا پیدا کنم و خونه خودم رو اجاره بدم (با هم خونه اجاره ۵۰۰ دلاری هم گیر میاد). پس جستجوم رو محدود کردم به خانه های ارزون، آپارتمان (که راحت اجاره میره)، و جاهایی که دسترسی به حمل و نقل عمومیشون خوبه.

تابحال شاید ۲۰ آپارتمان رو دیده باشم. ۴ تاشون رو بدم نیومد و ۲ تاشون رو پسندیدم. همه شون رو از سایت realtor.ca پیدا کردم که بهترین سایت برای پیدا کردن خونه های فروشی در کاناداست.
سیستم خرید اینجا اینطوریه که یک پیشنهاد خرید (offer) رسمی می نویسید (مشاور واستون مینویسه و امضا می کنید) و فروشنده ظرف معمولا چند ساعت تا یک روز یا قبول می کنه یا پیشنهاد دیگه ای میده. مثلا خونه ۴۰۰ هزار دلاره، شما ۳۸۰ پیشنهاد میدید، فروشنده می گه نه ۳۹۵، شما می گید من ۳۸۵ میدم، و آخرش سر ۳۹۰ به توافق می رسید! (بله…اینجا هم چونه زنی وجود داره)
البته گاهی هم پیش میاد که ۲ خریدار با هم رقابت می کنن و حتی با قیمتی بالاتر از قیمت اولیه ملک رو می خرن.
من هم برای یکی از آپارتمان هایی که دیدم پیشنهاد خرید گذاشتم. ۱۳,۰۰۰ دلار پایین تر از قیمت فروشنده. در نهایت فروشنده ۵,۰۰۰ پایین اومد و منم ۵,۰۰۰ بالا رفتم، ولی به توافق نرسیدیم.
چرا دیگه بالاتر نرفتم؟ الان بهتون میگم. مشاورهای اینجا موقعی که پیشنهاد خرید می خواید بدید با اطلاعاتی که فقط مشاورین بهش دسترسی دارن بهتون نشون میدن خونه های مشابه در این منطقه در چند ماه اخیر با چه قیمتی فروش رفته. من وقتی این رو چک کردم بالاترین قیمت فروش رفته ۳,۰۰۰ پایین تر از پیشنهاد نهاییم بود، واسه همین من دیگه حاضر نبودم بیشتر بدم.

مدتی به خونه دیدن ادامه دادم و در نهایت دیدم همون جایی که پیشنهاد داده بودم رو بیشتر پسندیدم. رفتم گفتم باشه همون قیمتی که شما گفتید (۳,۰۰۰ رفتم بالا). گفتن باشه ولی ۲ ماه دیگه خونه رو تحویل میدیم (معمولش ۳۰ روزه)، اگه یه ماه دیگه می خوای ۱,۵۰۰ دلار بیشتر بده چون باید زود بگردیم جایی واسه اجاره پیدا کنیم.
مشاور این فروشنده می خواست بره ۲ هفته سفر، و طی این ۲ هفته می دونستم خونه جایی نمیره! واسه همین گفتم من تصمیمم رو بعد این دو هفته می گیرم.
الان یک هفته گذشته، و من کلی آپارتمان دیگه دیده ام و امروز یک جای دیگه پیشنهاد خرید گذاشتم! اگر این نشد احتمالا همون قبلی رو می خرم.

هراتفاقی هم افتاد اینجا می نویسم! سوالی اگه داشتید لطفا این پایین بنویسید.

دیگه ساعت ۳ بامداد شده و فردا هم روز اول کاری هفته ست… مرحمت عالی متعالی!


بروزرسانی ۲۱ مرداد: با فروشنده کمی چک و چونه زدیم و در نهایت به توافق رسیدیم.
بعد از اینکه به توافق رسیدیم من چند هزار دلار چک بعنوان تضمین گذاشتم و رفتم دنبال گرفتن وام و چک کردن مدارک خونه و این حرف ها.  یک روز نهایی تعیین کردیم (Condition date) برای یک هفته دیگه، که اگر تمام شروطی که من برای خرید تعیین کردم برقرار بود معامله قطعی میشه، بعدش هم ۹ روز بعد باید خونه به من تحویل داده بشه. شروطی که تعیین کردیم اینها بود: بانک به من وام بده – مدارک خونه تماما بررسی بشه و هیچ مشکلی وجود نداشته باشه – خونه بررسی بشه و مشکل فنی ای نداشته باشه.

بروزرسانی ۲۴ شهریور: خونه رو ۱۰ شهریور تحویل گرفتم و از ۲۲ شهریور رفتم خونه جدید. حالا می خوام واستون بگم بعد از اینکه فروشنده پیشنهاد قیمتم رو پذیرفت چه اتفاقی افتاد:

رفتم دنبال وام بانکی، پیدا کردن وکیل، بازرسی مدارک و مستندات و بازرسی خونه.

وام بانکی: یک خانم ایرانی خوش برخورد در بانک BMO هست که در مجله فارسی اینجا هم تبلیغ می کنن. یک آشنا معرفیشون کرد و ایشون کارهای بانکی من رو تماما انجام داد. سود بانکی ثابت حدود ۲٫۹ درصد در سال برای پنج سال اول شد. پنج سال که تموم شد باید دوباره سود تعیین بشه، یا حتی میشه وام رو به یک موسسه مالی دیگه منتقل کرد و باقی قسط هارو به جای دیگه ای داد. روز تحویل منزل بانک پول رو به حساب وکیلم ریخت و وکیلم با رضایت من پول رو به وکیل فروشنده انتقال داد. وقتی که وام رو می گیرید قسطتون احتمالا بیشتر از چیزی که حساب کرده بودید میشه. اول بخاطر اینکه اگر زیر ۲۰ درصد پیش پرداخت بذارید، طبق مقررات دولتی درصدی به مبلغ کل وامتون اضافه میشه که میره در جیب یک شرکت بیمه دولتی که به بانک تعهد میده اگر شما نتونستید پولش رو برگردونید و بانک با فروش خونه ضرر کرد بیمه پول بانک رو میده. پس این بیمه برای بانکه نه برای شما. مثلا اگر ۵ درصد پیش پرداخت بذارید ۳٫۱۵% به وامتون اضافه میشه، که تازه سود وام هم سالانه روش میاد. نرخ این بیمه رو در اینجا ببینید:
https://www.cmhc-schl.gc.ca/en/co/moloin/moloin_005.cfm

وکیل: یک وکیل مسکن ایرانی اینجا به من معرفی کردن و ایشون معامله رو برای من انجام دادن. به من گفتن قیمت حدود ۱۱۰۰ دلار میشه. اما ۱۰۰ دلار تخفیف دادن و شد ۱۰۰۰ دلار. اینترنتی اگر سرچ کنید می بینید وکلای خارجی هم همین حدود می گیرن.

بازرسی مدارک منزل (Condo Documents Inspection): به یک شرکت خارجی حدود ۵۰۰ دلار دادم تا تمام مستندات منزل رو -از صورتجلسات هیئت مدیره در سال های اخیر تا مشکلات حقوقی مجموعه و غیره- واسم بررسی کنه. خودم هم ۲ روزه بطور کلی مدارک رو خوندم. مورد خاصی نبود بجز اینکه با برنامه های آتی مجموعه، پیش بینی میشد ظرف چند سال آینده شارژ ماهانه (Condo Fee) سالی ۵-۸ درصد زیاد بشه.

بازرسی منزل: خونه که می گیرید باید به یک Home Inspector رقمی حدود ۳۰۰-۵۰۰ دلار بدید تا بیاد خونه رو از نظر فنی بررسی کنه. از لوله کشی گرفته تا وضعیت سازه و برق کشی و غیره. اما در آپارتمان ها از اونجایی که خیلی مسئولیت ها معمولا به عهده مدیریت ساختمونه، بازرس کار خاصی نمی کنه جز باز و بسته کردن شیرها، چک کردن فاضلاب و برق. بهمین خاطر خیلی ها بازرس نمیارن و خودشون این کار رو انجام میدن. من هم این کار رو بهمراه مشاور املاکم انجام دادم. توی بازرسی شیر دستشویی رو تمام باز گذاشتم و وقتی که آب زیاد جمع شد دیدم از پایین چکه می کنه. به مشاورم گفتم و با موبایلش عکس گرفت تا برای مشاور املاک فروشنده ارسال کنه. همین کار رو کرد و قرار گذاشتیم که یا فروشنده قبل از تحویل درستش کنه، یا اینکه وکیل من ۴۰۰ دلار از مبلغ خرید خونه کم کنه (در نهایت همین شد).
این قسمت کار خیلی مهمه و باید حواستون باشه. اگر پول به فروشنده منتقل بشه و بعد شما متوجه ایرادی در خونه بشید، گرفتن پول از فروشنده کار سختیه و شاید اگر هزینه ش زیر ۵۰۰۰ دلار باشه اصلا ارزش دوندگی هاش رو نداشته باشه.
مشاور من یک کار دیگه هم کرد که نشون دهنده زبدگیش بود. قبلا قانون این بوده که خریدار یک روز پیش از تحویل خونه یکبار دیگه می تونسته خونه رو ببینه تا مطمئن شه چیزی از دیدش مخفی نمونده و چیزی هم عوض نشده. الان این قانون نیست و مشاور من زرنگی کرده بود و این رو همون اول که پیشنهاد قیمت دادیم به شرایط خرید اضافه کرده بود. برای من مشکل خاصی نبود، اما گاهی پیش میاد که خونه رو که می بینید وضعیت خوبی داره، اما روز قبل تحویل که میرید می بینید ایراداتی داشته که پوشونده بودن. خلاصه خوبه که از مشاورتون بخواید این رو از فروشنده بخواد.

روز تحویل: تمام کلیدهارو مشاورم بهم داد و آپارتمان رو تحویل گرفتم. بسیار تمیز بود و از این خیلی خوشم اومد که تمام جاهای میخ تابلو رو فروشنده پُر کرده بود و رنگ زده بود (در عکس بالا می تونید تابلو هارو ببینید). از اینجا بود که خرید وسایل شروع شد که خودش کاری بسی دشواره! و هنوز تموم نشده! امیدوارم که تا یک هفته دیگه تموم بشه و بعدش بیام واستون از تجربه خرید Furniture و اسباب و اثاثیه منزل بگم!

]]>
/fa/1393/05/20/%d8%ae%d8%b1%db%8c%d8%af-%d8%ae%d8%a7%d9%86%d9%87-%d9%88-%d8%a2%d9%be%d8%a7%d8%b1%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%86-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7-%d9%88%d8%a7%d9%85-%d8%a8%d8%a7%d9%86%da%a9%db%8c/feed/ 104 977
تفاوت های فاحش زندگی در کانادا و ایران /fa/1393/01/10/%d8%aa%d9%81%d8%a7%d9%88%d8%aa-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%81%d8%a7%d8%ad%d8%b4-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d8%af%d8%b1-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7-%d9%88-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86/ /fa/1393/01/10/%d8%aa%d9%81%d8%a7%d9%88%d8%aa-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%81%d8%a7%d8%ad%d8%b4-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d8%af%d8%b1-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7-%d9%88-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86/#comments Sun, 30 Mar 2014 08:41:32 +0000 /fa/?p=854 قسمت دوم این نوشته رو در لینک زیر می تونید مطالعه کنید:
تفاوت های فاحش زندگی در کانادا و ایران (قسمت دوم)


در تیتر این نوشته، تاکیدم روی “تفاوت” هست، نه “فاحش”. لطفا درست بخوانید!

دقیقا ۶٫۵ ماهه که به کانادا مهاجرت کردم. اول ۲ هفته ای تورنتو رو گشتم، بعد به کلگری اومدم. در این ۶ ماه ۲ کار عوض کردم. هردوکار در رشته ای کاملا متفاوت از رشته ای که لیسانسش رو از دانشگاه شریف گرفته بودم! ۸ هزار کیلومتر رانندگی کردم. یکی از سردترین زمستان های کانادا از ۳۰ سال پیش تاکنون رو تجربه کردم. در ایران یک جمع بسیار خوب دوستان دورم بودن که از بودن باهاشون بسیار خوشحال بودم و لذت می بردم، و در اینجا هنوز یک دوست صمیمی هم پیدا نکردم. و خیلی تجربه های تازه دیگه…

هنوز هم خودم رو در پروسه تکاملی یک مهاجر می بینم! به این معنی که تغییرات بیشتر و “تجربه های اول” بیشتری در راه هست. اما الان که به تجربیات تازم رجوع می کنم، می بینم که جواب بسیاری از سوال هایی که قبل مهاجرت داشتم رو تا حد خوبی فهمیدم. برای همین تصمیم گرفتم که در یک سری پست، اگر وقت اجازه بده، تجربه هام رو باهاتون به اشتراک بذارم.

موضوع این نوشته شاید جزو اولین کنجکاوی های یک متقاضی مهاجرت باشه. اول اینو بگم که من با وجود اینکه تورنتو و ونکوور رو به مدت کوتاهی دیدم، تجربیاتم عمدتا مربوط به کلگریه. پس ۱۰۰% قابل بسط به کل کانادا نیست. بعنوان مثال ونکوور بهیچ وجه برف اینجارو نداره، اما از طرف دیگه شهر نامرتب تر، فرصت های کاری کمتر و مخارج بالاتری داره. ضمنا، من حدود ۱۰ سال اول عمرم رو در اهواز گذروندم، و ۱۲ سال بعد رو در تهران. پس تجربیات ایرانم بیشتر به تهران مربوط میشه. دیگه تطبیقش با محل زندگی خواننده با خودتون!

اگر شما هم در کانادا زندگی می کنید، ممنون میشم نظر خودتون رو در قسمت نظرات (زیر این نوشته) بنویسید.

۱- آب و هوا

من اول پاییز اینجا اومدم و الان اول بهاره. اوایل کمی هوای آفتابی خوب و بارون نم نم دیدم. باقیش یا برف آروم بوده، یا گاهی برف تند، یا گاهی آفتاب تیز! در ایران من هیچوقت عینک آفتابی نمی زدم، چون خوشم نمیومد! اما اینجا اصلا نمیشد. وقتی یکبار حین رانندگی به سمت خورشید پیچیدم و دیدم تا چند ثانیه کاملا مختل شد، فهمیدم که اینجا بدون عینک آفتابی اصلا نمیشه. ضمنا وقتی آفتاب هم میشه گاهی برف روی زمین هست، این برف نور رو منعکس می کنه و چشم اذیت میشه. با پدیده های جالب جدیدی آشنا شدم. مثلا Frostbite یعنی بعد از مدتی در سرما موندن پوست آسیب می بینه، و در حالت وخیمش می تونه به قطع عضو منجر شه. من به طور بسیار خفیف یکبار پشت دستم یک دایره اندازه سکه اینطوری شد، موقعی که برف رو از روی شیشه ماشین پاک می کردم و یک دستم دستکش نازک داشت. الان هنوز یک دایره کمرنگ قرمز (اندازه یک نخود!) در اون نقطه مونده. یا یکبار در سرمای شدید دیرم شده بود و مسافتی رو دویدم، و باد خیلی به صورتم خورد. بعد در آینه که نگاه کردم دیدم نوک بینیم سرخ شده و شبش خیلی کم پوسته زد. یکی دو روز می سوخت بعد خوب شد. یادمه یک روز که سرما شدید بود، اخبار اعلام کرد که الان اگر حتی ۵ دقیقه در سرمای بیرون بمونید، خطر Frostbite برای پوست بدون محافظت وجود داره. یا Wind Chill که به معنی دمایی هست که ما با وجود باد حس می کنیم. این دما پایین تر از دمای واقعی هواست، و من تابحال ندیدم بودم که مثلا ۱۲ درجه سردتر از دمای واقعی باشه! اما اینجا دیدم. یا Black Ice که لایه نازکی از یخ هست روی سطح جاده، معمولا به سادگی دیده نمیشه و اگر متوجهش نشید سر یک پیچ یا جایی که باید ترمز کنید خطرساز میشه. حالا اینهارو می خونید و می گید این دیگه چه جهنمیه! من هم نمیگم که جهنم نیست! اما همین که این مفاهیم تازه رو یاد بگیرید و لباس گرم از اینجا بخرید و یاد بگیرید چطور از حمل و نقل عمومی (یا ماشین شخصی) استفاده کنید، سرما کاملا قابل تحمل میشه. دقت کنید که گفتم “قابل تحمل”، نه “خوب” یا “مطبوع”! اگر گزینه های دیگری جز این شهر هم پیش روتونه و دارید ارزیابیشون می کنید، این فاکتورهارو هم در نظر بگیرید: مالیات های کمتر، میانگین درآمد بیشتر، فرصت های کاری بیشتر (البته بسته به رشته)، تمیزی بیشتر، ترافیک کمتر، مردم خوش اخلاق تر، و غیره.

الان که فکر می کنم، تصویر غالبی که از تهران و از کلگری در ذهنم مونده، اینه:

آب و هوای کانادا در مقایسه با ایران

ولی این رو هم باید در نظر گرفت که من همه فصل اینجارو دیدم بجز تابستون (اون هم در یکی از سردترین زمستان هاشون بعد از ۳۰ سال).
باید به آلودگی هوای تهران هم اشاره کنم، که تاثیر سریعش دوده گرفتن اشیا و سردرد گرفتن آدمها و اینها بود، تاثیر درازمدتش …
اما اینجا خبری از این آلودگی نیست.

بروزرسانی (آبان ۱۳۹۴): در قسمت دوم این نوشته راجع به آب و هوا بیشتر توضیح دادم.

۲- ترافیک اتومبیل ها

این اواخر دیگه تهران تقریبا هرساعتی ترافیک بود. ربطی به ساعت تعطیلی مدارس و ادارات و این حرفها نداشت. این برای من خیلی آزاردهنده بود. اینجا در ونکوور مشکل چندانی ندیدم، اما در تورنتو یکی دوبار ترافیک در حد تهران دیدم. در کلگری هم ترافیک شدیدی ندیدم. بدترین ترافیکشون صبح و عصره، در مرکز شهر که خیابون ها باریک ترن و تراکم ها بیشتر. اما در اون شرایط هم نهایتا ظرف ۱۰-۲۰ دقیقه از محدوده پر ترافیک خارج میشید. فکر کنم دیگه اعصابم تحمل ترافیک تهران رو نداشته باشه!

در مورد ترافیک هم، بهترین تصاویری که گیر آوردم و بازگو کننده تصویر ذهنی من از ۲ جا هستند، اینهاست:

ترافیک کانادا در مقایسه با ایران

تصویر کلگری کمی با اغراقه. چون خارج شهره. اما چون من بیشتر مدتی که اینجا بودم رو در شهری نزدیک کلگری کار کردم، بیشتر رفت و آمدم تابحال در این بزرگراه بوده. با همین منظره، اما عمدتا برفی!

۳- تفاوت های فرهنگی و زبانی بسیار

این مورد تقریبا همونطوریه که در ذهنتون هست. همه جور نژادی در اینجا پیدا می کنید، با فرهنگ های مختلف. البته فرهنگ کانادایی بالاخره غالبه و نمودهای اون رو بیشتر می بینید. مثلا احترام بسیار به دیگران (بخصوص نژاد های دیگر، جنسیت دیگر، همجنس گرایان، …)، احترام بسیار به عابر پیاده و دوچرخه سوار (در حدی که عابر سرشو می اندازه پایین میاد از خیابون رد میشه، ۲۰ تا ماشین دو طرف می ایستن تا رد شه، و هیچ کس مشکلی با این موضوع نداره و عصبانی نمیشه!)، رعایت بهتر قوانین، اعتماد بیشتر به قانون و مجری آن، …
ضمنا می بینید صحبت درباره موضوعی که برای شما و دوستان ایرانیتون جالبه، برای یک کانادایی جذابیت چندانی نداره، و بالعکس.
فقط باید حواستون باشه که همه رو به یه چشم نبینید. اینجا مثل هرجای دیگه ساده و زرنگ داره. خوب و بد داره. باهوش و خنگ داره. تازه تنوعش از ایران خیلی بیشتره، پس زود قضاوت نکنید.

۴- درآمدها و مخارج

یکی از آشنایان که در ایران هستن اخیرا می گفت میانگین درآمد یک مهندس با سابقه کم در حدود ۱ میلیونه، اما کارگر می تونه تا ۱٫۵ دربیاره. من یادمه که در ایران زمانی که اوضاع کارم خوب بود، در یک ماه ۲٫۵ درآمد داشتم. اما خب هم زمان در یک دانشگاه سخت گیر هم درس می خوندم و زمان آزاد چندانی نداشتم. به همین دلیل اینطور نموند و کار رو برای مدتی رها کردم و به درس چسبیدم.

اینجا اوضاع کاملا متفاوته. حداقل حقوق قانونی حدود ساعتی ۱۰ دلاره، که میشه ماهی حدود ۱۶۰۰ دلار، سالی ۲۰۰۰۰ دلار. درآمد انقدر پایین یا مشمول معافیت مالیاتی میشه، یا مالیاتش بسیار ناچیز میشه. حالا اگر یک کانادایی مثلا بعنوان مهندس با سابقه کم کار گیر بیاره، حقوق سالانه اش احتمالا چیزی در بازه ۴۰ تا ۷۰ هزار دلار خواهد بود. با دلار کانادای ۲۷۰۰ایه الان حساب کنید می بینید فرقش با ایران بسیاره. البته کسی مثلا با درآمد ۵۰ هزار دلار در سال، بیش از یک چهارم درآمدش مستقیم میره برای چند نوع مالیات و بیمه بیکاری و بازنشستگی و به دستش نمیرسه! هرچقدر هم درآمد بیشتر بشه، این درصد هم بیشتر میشه.

ضمنا وقتی که بعنوان مهاجر وارد کانادا میشید تا مدت زیادی دولت حمایت مالیتون می کنه تا بتونید کار پیدا کنید. این حمایت مالی شامل هزینه های زندگی و هزینه تحصیل و تقویت زبان میشه. من در این مورد اصلا وارد نیستم چون همونطور که گفتم تا وارد شدم کار پیدا شد. اما می دونم که خیلی راحت میشه این کمک هارو دریافت کرد. همین قبل از مهاجرت به من آرامش میداد که اگر چند ماه هم کاری پیدا نکردم، هیچ مشکلی نیست و با سختی هم شده از پسش میشه براومد.

بعد از درآمد، به مقایسه مخارج می رسیم. یک خرج بزرگ مسکنه. من فعلا در منزل یکی از بستگان ساکنم، اما قصد دارم در آینده نزدیک محل خودم رو تهیه کنم. بعید می دونم که خانه ای بخرم (گرچه با وام بانکی به راحتی میشه، به نظرم گزینه مناسبی با شرایط من نیست). دوستانی که اینجا هستند میگن با ماهی ۱۲۰۰ تا ۱۸۰۰ دلار میشه خونه های ویلایی ۲ و ۳ خوابه خوبی اجاره کرد. خونه ۱۰۰۰ دلاری هم هست. خونه مشترک ۶۰۰ دلاری هم میشه گرفت. و البته خونه های گرون تر هم هست. خرج بزرگ بعدی ماشینه، که به نظر من در شهری به این سردی بسیار لازمه. خرج ماشین بخاطر مالیات و گمرکی سنگینی که ایران برای واردات ماشین گذاشته، در اینجا کمتره. درباره تجربه خرید ماشینم و جزئیات هزینه های خرید ماشین نوشته ای دارم که در اینجا می تونید بخونید. بعد از اون خوراک و پوشاکه، که از ایران گرونتره، ولی نهایت در حد ۳-۵ برابر. (به طور کلی می گم. قطعا مواردی پیدا می کنید که از ایران ارزون تر باشه، یا ۱۰ برابر ایران باشه)

۵- مقررات کاری

مقررات کاری دقیق و مناسبی هست که وظایف و مسئولیت های کارمند و کارفرما در مقابل هم رو به خوبی روشن کرده. در بیشتر قراردادهای کاری بندی هست که میگه قوانین کاری استانی در مورد این قرارداد صدق می کنه و در صورت هرگونه اختلاف، مقررات استانی برای رفع اختلاف استفاده میشه.
دوست عزیزی در وبلاگشون خلاصه ای از برخی قوانین رو ترجمه کردن. این نوشته رو می تونید اینجا بخونید.

این مطلب رو با ذکر منبع عینا اینجا نقل می کنم:

“امروز، یک آقایی از ادارهء کار آلبرتا اومد و برامون به طور خلاصه قوانین اولیه کار و حقوق مستخدمین آلبرتا را برامون گفت. به نظرم اطلاعات جالبی بود، اونها رو اینجا می نویسم ، هم برای اینکه یاد خودم بمونه و هم برای اینکه دیگران هم ازش استفاده کنند:

در ابتدا، نکتهء بسیار جالبی که آقای اسکات به اون اشاره کرد این بود:

آلبرتا، بالاترین میزان دستمزد، در تمام کانادا را دارد، ولی ضعیف ترین قوانین کار و حمایت از کارگر، در این استان وجود دارد.

بعد هم شروع کرد به بیان بخشی از قوانین:

اگر شما در یک رستوران کار کنید، یا فروشنده باشید و در حین کار، سهواً، ظرف و ظروف رو بشکانید، کارفرما، حق کسر از حقوق شما را ندارد. همچنین اگر شما صندوق دار باشید، و شب هنگام، دچار کسری صندوق باشید، کارفرما، حق کاهش کسری صندوق از حقوق شما را ندارد، مگر این که ثابت بشه، تنها کسی که در طول روز به طور دائم با صنوق سروکار داشته، شما بوده اید.

همچنین اگر قرار هست با گذراندن دورهء آموزشی، شما را استخدام کنند، برای دورهء آموزشی هم مستحق حقوق هستید.

توی هر شیفت کاری، مدت زمان استراحت ۳۰ دقیقه است. می تونید این زمان استراحت رو به دو تا تایم ۱۵ دقیقه ای یا ۳ تا ۱۰ دقیقه ای تقسیم کنید، اما اگر شیفت کاری شما، کمتر از ۵ ساعت باشه، استراحت ندارید.

همیشه به خاطر داشته باشید که میزان ساعات کاری تون رو در هر روز یادداشت کنید، کارفرماهایی که می خواهند اذیت کنند، همیشه اعلام می کنند که رکورد اطلاعات کارگر (کارمند) شون رو ندارند (به خصوص بعد از ترک کار یا تعدیل نیرو).

اضافه کاری

اصافه کاری در این استان، در حالتی هست که:

یا شما در طول روز، بیش از ۸ ساعت کار کنید،

یا آنکه بیش از ۴۴ ساعت در هفته کار کنید.

میزان پرداخت اضافه کاری، به میزان ۱/۵ برابر حقوق عادی شما در هر ساعت است.

اگر عنوان شغلی تون True Manager یا Supervisor باشد، مشمول قانون اضافه کار نخواهید بود. True Manager کسی هست که نسبت به زیردستهاش، عایدی بیشتری دارد، به اطلاعات خصوصی کارکنان دسترسی دارد و حق استخدام یا اخراج دارد.

تعطیلات رسمی

یک سری تعطیلات رسمی در استان آلبرتا وجود دارد، که در واقع، کارکنان مستحق دریافت حقوق برای این روزهای تعطیل هستند. این روزها در استان آلبرتا، ۹ روز اند و شامل:

New year day

Alberta family day

Good friday

Victoria day

Canada day

Thanks givivng day

Rememberance day

Christmas day

می باشند. به این روزها، General Holidays می گن و یکی از حقوق کارکنان، GHP یا عایدی مربوط به این تعطیلات است. شما به شرطی می توانید از GHP استفاده کنید که حداقل ظرف ۱۲ ماه گذشته، ۳۰ شیفت کاری کار کرده باشید؛ اگر به شما گفته شده باشه که باید توی یکی از این تعطیلات کار کنید، رد نکره باشید، و حداقل ۹ دوشنبه کار کرده باشید (چون معمولاً این روزهای تعطیل، دوشنبه اند). ضمناً اگر توی این روزها، به کار فراخوانده شوید، درآمد شما، به میزان ۱/۵ برابر روزهای عادی خواهد بود.

مرخصی سالانه:

حداقل مرخصی سالانه، ۲ هفته به ازای ۱ سال کار است. میزان دریافتی شما برای این ۲ هفته، ۴% حقوق عادی شما (در حالتی که کار می کنید) است. اگر سابقهء کاری شما، بیش از ۵ سال باشد، این میزان ۶% خواهد بود.

استثنای این قانون، برای اونهایی هست که کارهای ساختمانی می کنند، برای این افراد، میزان GHP، به میزان ۳٫۶% و میزان vacation pay، رقم ۶% خواهد بود.

مرخصی بارداری

برای استفاده از این مرخصی، باید حداقل یک سال برای یک شرکت کار کرده باشید. مرخصی بارداری به دو بخش تقسیم می شود:

maternity leave، این مرخصی فقط مختص مادر هست، به مدت ۱۵ هفته.

parental leave، از این مرخصی، یا پدر یا مادر می تواند استفاده کند. اگر پدر بخواهد استفاده کند، در این صورت مادر سرکار می رود و پدر از بچه مراقبت می کند. مدت این مرخصی، ۳۷ هفته است.

مرخصی بارداری بدون حقوق هست، ولی مزیتش این است که شما بعد از استفاده از اون ( که برای مادر عملاً می تواند ۱ سال باشد) می تونید به سر کار قبلی تون برگردید. در این مدت، در صورتی که قبلاً بیمهء بیکاری را پرداخته کرده باشید، می تونید از اون استفاده کنید. ضمناً برای رفتن به مرخصی، باید ۶ماه قبل از ترک کار، به رییس تون، اطلاع دهید، همچنین ۴ ماه قبل از بازگشت به کار، به رییس تون اطلاع دهید.

حداقل سن کار

حداقل سن کار در آلبرتا، ۱۲ سال هست. برای گروه ۱۲-۱۴ سال، یک سری شرایط کار وجود دارد:

۱- در طول ساعت مدرسه، کسی حق استهدام اونها را ندارد.

۲- در دوران مدرسه، فقط ۲ ساعت در روز می توانند کار کنند.

۳- در جاهایی که وسایل آشپزی مثل سرخ کن وجود داشته باشد، مجاز به کار نیستند.

برای گروه ۱۵-۱۷ سال:

این گروه تمام کارهای بزرگسالان رو می توانند انجام بدهند، به غیر از این که در طول شب، بین ساعت ۱۲ تا ۶ صبح؛ نمی توانند کار کنند.

قوانین ترک کار

اگر شما در یک جا برای کمتر از ۳ ماه کار کرده باشید، نیاز به اعلام به کارفرما (نوتیس) ندارید.

اگر بین ۳ ماه تا ۲ سال کار کرده باشید، باید ۱ هفته قبل اعلام کنید.

اگر بیش از ۲ سال برای یک کارفرما کار کرده باشید، باید ۲ هفته قبل از ترک کار اطلاع بدهید.

قوانین تعدیل نیرو

اگر کمتر از سه ماه کار کرده باشید، هیچ حق و حقوقی به شما تعلق نمی گیرد.

اگر بین ۳ ماه تا ۲ سال کار کرده باشید،به میزان ۱ هفته کار (علاوه بر دستمزد معمول) به شما اضافه پرداخت می شود.

اگر بین ۲ تا ۴سال کار کرده باشید، به میزان ۲ هفته کار (علاوه بر دستمزد معمول) به شما اضافه پرداخت می شود.

اگر بین ۴ تا ۶ سال کار کرده باشید، به میزان ۴ هفته کار (علاوه بر دستمزد معمول) به شما اضافه پرداخت می شود.

اگر بین ۶ تا ۸ سال کار کرده باشید، به میزان ۵ هفته کار (علاوه بر دستمزد معمول) به شما اضافه پرداخت می شود.

اگر بین ۸ تا ۱۰ سال کار کرده باشید، به میزان ۶ هفته کار (علاوه بر دستمزد معمول) به شما اضافه پرداخت می شود.

و اگر بیش از ۱۰ سال (برای یک کارفرما) کار کرده باشید، میزان دریافتی شما در زمان اخراج، ۸ هفته حقوق مازاد خواهد بود.

تعدیل نیرو هم بسیار ساده است، صبح بهتون می گن بفرمایید این آخرین فیش حقوق تون، لوازمتون رو جمع کنید، تشریف ببرید. معمولاً تعدیل نیرو، همیشه اول روی کارکنانی اعمال می شود که بیشترین میزان دستمزد رو می گیرند، چون در واقع شرکتی که دچار مشکل شده، دارد سعی می کند به نوعی از بار مشکلات مالی اش کم می کند. لذا در مرحلهء اول، اونهایی رو کنار می گذارد که بیشترین حقوق رو می گیرند.

همیشه برای اقدام به شکایت از کارفرما (در صورت عدم ارائهء کامل حق و حقوق) می شود به ادارهء کار آلبرتا مراجعه کرد. این اداره، تمامی امور رو به رایگان برای شما انجام می دهد و براتون پیگیری می کند، اما به شرطی که تا یک بازهء زمانی معین به این اداره مراجعه کنید، درغیر این صورت، دریافت حق و حقوقتون، منوط به پرداخت هزینهء سنگین وکالت و تنظیم شکایت و … خواهد بود.

ادارهء کار آلبرتا، که در واقع مجری قوانین استانی هست (این قوانین در هر استانی متفاوت هست و جدای از قوانین دولت فدرال هست که در تمام کانادا اعمال می شود). این اداره برای چه اموری از شما حمایت می کند؟ خیلی موارد، مثلاً اگر شما قبلاً یک جایی کار می کردید و GHP رو دریافت نکرده اید. یا آنکه مثلاً چندماه هست که کار می کنید و حقوق نمی گیرید. باید بدانید که اگر در حین کار از کارفرماتون شکایت کنید، ادارهء کار به شما کمک می کند که حقوقتون رو بگیرید، ولی بعداً به احتمال زیاد اخراج می شوید.

قوانین کار در آلبرتا رو می تونید در این سایت پیدا کنید: employment.alberta.ca/es

۶- ساختار استانی متفاوت

اینجا استان ها در همه زمینه ها استقلال بیشتری دارن. طوری که در اکثر موضوعات یک سری قوانین فدرال (کشوری) دارن، یک سری هم قوانین استانی. که معمولا بیشترش مربوط به استانه. گواهینامه استان ها متفاوته. مجوز مهندسی در استان های مختلف متفاوته. بعضی از قوانین کاری متقاوته. و غیره.

۷- امنیت

تابحال نشده اینجا در تاریکی جایی راه برم و احساس عدم امنیت کنم. یا تنها باشم و با صدایی فکر کنم شاید دزد داره میاد داخل! دلایل اصلی که واسش می بینم اینهاست:
– نیروی پلیس مسئول و خوب
– رفاه نسبی
– تاثیر سابقه بد جرم بر همه چیز! از کار پیدا کردن گرفته تا بانک و وام گرفتن.
– ذخیره عمده دارایی ها در حساب بانکی. کسی با خودش پول نقد چندان حمل نمی کنه.

۸- سرعت اینترنت بالا

سرعت اینترنت متوسط کانادا طبق آمارهای مختلف چیزی بین ۱۰-۱۵ مگابیت بر ثانیه است (دانلود). فکر کنم سرعت متوسط در ایران کمتر از ۱ مگ باشه. بخاطر این سرعت بالا، نبود فیلترینگ، و مطمئن بودن اینترنت، بسیاری از ادارات همه کارهاشون رو آنلاین انجام میدن. بعنوان مثال، در شرکتی که من الان مشغول به کارم، از Skype برای چت استفاده می کنیم، از Google Docs برای کار گروهی بر روی فایل های اکسل، از یک وب سایت برای ثبت کارهای روزانه، از یک وب سایت دیگه برای ثبت زمان ورود و خروج و زمان کار شده روی هر پروژه، و از یک وب سایت دیگه برای تعریف پروژه، مسئولیت ها، ثبت پیشرفت و … استفاده می کنیم.

اینها مواردی بود که الان به ذهنم می رسید. ساعت حدود ۳ بامداد شده و دیگه رفع زحمت می کنم.
تا بعد!


قسمت دوم این نوشته رو در لینک زیر می تونید مطالعه کنید:

تفاوت های فاحش زندگی در کانادا و ایران (قسمت دوم)

]]>
/fa/1393/01/10/%d8%aa%d9%81%d8%a7%d9%88%d8%aa-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%81%d8%a7%d8%ad%d8%b4-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d8%af%d8%b1-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7-%d9%88-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86/feed/ 485 854
سرعت اینترنت و سرگرمی های اینترنتی در کانادا و آمریکا /fa/1392/12/07/%d8%b3%d8%b1%d8%b9%d8%aa-%d8%a7%db%8c%d9%86%d8%aa%d8%b1%d9%86%d8%aa-%d9%88-%d8%b3%d8%b1%da%af%d8%b1%d9%85%db%8c-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%db%8c%d9%86%d8%aa%d8%b1%d9%86%d8%aa%db%8c-%d8%af%d8%b1-%da%a9/ /fa/1392/12/07/%d8%b3%d8%b1%d8%b9%d8%aa-%d8%a7%db%8c%d9%86%d8%aa%d8%b1%d9%86%d8%aa-%d9%88-%d8%b3%d8%b1%da%af%d8%b1%d9%85%db%8c-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%db%8c%d9%86%d8%aa%d8%b1%d9%86%d8%aa%db%8c-%d8%af%d8%b1-%da%a9/#comments Wed, 26 Feb 2014 08:00:05 +0000 /fa/?p=821 خیلی از ایرانی هایی که به مهاجرت فکر می کنن واسشون سواله که اینترنت اینجا چطوره. واسه مهاجرت کرده ها هم سوالاتی در این زمینه هست. در این نوشته سعی دارم راجع به این موضوع توضیحاتی بدم. اگر سوالی دارید لطفا در پایین صفحه بنویسید.

من در تهران سرعت اسمی دانلود و آپلودم ۱ مگابیت در ثانیه بود (از شرکت سپنتا). در نتیجه سرعت دانلودم معمولا حدود ۱۲۰ کیلوبایت در ثانیه بود. از حوالی سال ۱۳۹۰ به بعد محتوای اینترنت بیشتر به سمت ویدئو و محتوای پر حجم رفت و کم کم معضل کمبود سرعتم پررنگ تر شد.

از زمانی که اومدم کانادا، سرعت اسمی اینترنتم در منزل ۱۵ مگابیت بود، اما سرعت دانلودم از ۷۰۰ کیلوبایت بالاتر نمی رفت. بد نبود، اما وقتی فرد دیگری هم زمان مشغول تماشای ویدئو بود، یا اینترنت من مختل میشد یا ویدئوی ایشان! خلاصه گفتیم باید اینترنت رو عوض کنیم. اینترنتمون از شرکت Shaw بود (تعرفه های اینترنت Shaw) و وقتی می گفتیم چرا سرعتمون یک سوم سرعت اسمیه، می گفتن خطوطتون قدیمی ان و مشکل دارن. ما هم شرکت Telus رو امتحان کردیم (تعرفه های اینترنت Telus). پلن ۵۰ مگابیتی رو گرفتیم، و بعد از نصب وقتی کنارش سرعت رو تست می کردیم (با اتصال وای فای) نزدیک ۵۰ بود، ولی وقتی کمی دور می شدیم سرعت به شدت افت می کرد. به همین دلیل من کامپیوترم رو با کابل LAN به روتر وصل کردم و سرعتم الان بین ۴۵-۵۰ مگابیت (۶ مگابایت در ثانیه دانلود) نوسان می کنه. سرعت آپلود خیلی پایین تره (۳ مگابیت) که واسه من چندان مهم نیست. فکر می کنم علتش اینه که می خوان از نقض کپی رایت جلوگیری کنن.

خب با این سرعت چه کارها میشه کرد؟

 

سرگرمی های اینترنت پرسرعت

۱- تماشای ویدئو با کیفیت HD

تابحال ویدئو های سرگرم کننده، آموزشی، خبری و … روی YouTube دیدید؟ حالا می تونید به راحتی همه رو با کیفیت HD ببینید، بدون هیچ معطلی و راحت!

یک کانال که من در اوقات بیکاری دنبال می کنم مربوط به برنامه آمریکایی The Tonight Show Starring Jimmy Fallon هست. تکه هایی از برنامه رو روی کانال یوتیوبشون می ذارن که سرگرم کننده و جالبه.

۲- تماشای آنلاین فیلم و سریال با کیفیت بالا

من از Netflix استفاده می کنم که سرویس ارزان قیمت و بسیار خوبی داره.
بعضی از سریال های جالبی که می تونید روی نت فلیکس ببینید:
How I Met Your Mother
The Walking Dead
House of Cards
Dexter
Mad Men
Breaking Bad
Prison Break

۳- گوش دادن و دانلود موسیقی های روز

من برای موزیک ایرانی از رادیو جوان و برای موزیک خارجی از یوتیوب و Vevo استفاده می کنم.

۴- دانلود فیلم و موسیقی و نرم افزار

دانلود با تورنت و راه های دیگه بسیار راحته! البته کپی رایت رو نقض نکنید، خوبیت نداره!

۵- بازی آنلاین

من و دوستانم در ایران سعی کرده بودیم بازی آنلاین کنیم. مثلا League of Legends با پینگ ۲۰۰-۳۰۰ بازی می کردیم که بد نبود. Call of Duty هم کمی بازی کردیم، ولی اکثر مواقع با پینگ بالا به مشکل می خوردیم. کلا بازی های اول شخص پینگ بهتری لازم دارن.

اینجا League of Legends رو تست کردم، با سرور آمریکای شمالی پینگ حدود ۷۰-۸۰ بود. اما با این اینترنت بازی استراتژی کردن حیفه! بازی های اول شخص در قسمت Multi Player بسیار سرگرم کننده تر و جذاب ترن.

من فقط یک بازی رو امتحان کردم، اون هم Battlefield 4 بود. قیمت این بازی ۶۰ دلاره. بازی هایی که در قسمت مرحله ای گرافیک خوبی دارن کم نیستن، چون اکثر حرکات و رخداد ها پیش بینی شده و جذابیت های بصری مناسبی برای هر رخداد تدارک دیده شده. اما در قسمت Multi Player وقتی که مثلا ۶۴ بازیکن در یک فضای بسیار بزرگ مشغول جنگ با هم با ابزار جنگی متفاوتی مثل موتور و قایق و جیپ و تانک و نفربر و هلکوپتر و هواپیما هستن، چنین جذابیت های بصری و این گرافیک بالا واقعا معرکه ست! مثلا در یک صحنه یک تانک رو با آر پی جی هدف گرفته بودم که یکی از هم تیمی ها وقتی دید که هلکوپترش خیلی آسیب دیده و دیگه فرصت پریدن و باز کردن چتر نجات نداره، با هلکوپتر رفت توی اون تانک! و این صحنه از چشم من عین صحنه های جنگی فیلم های هالیوودی بود، و حتی بسیار جذاب تر!

خلاصه اگر اهل فیلم، موسیقی، یا بازی هستید از اینترنت پرسرعت خیلی می تونید لذت ببرید!

]]>
/fa/1392/12/07/%d8%b3%d8%b1%d8%b9%d8%aa-%d8%a7%db%8c%d9%86%d8%aa%d8%b1%d9%86%d8%aa-%d9%88-%d8%b3%d8%b1%da%af%d8%b1%d9%85%db%8c-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%db%8c%d9%86%d8%aa%d8%b1%d9%86%d8%aa%db%8c-%d8%af%d8%b1-%da%a9/feed/ 13 821
گرفتن گواهینامه رانندگی در کانادا و آمریکا /fa/1392/10/16/%da%af%d8%b1%d9%81%d8%aa%d9%86-%da%af%d9%88%d8%a7%d9%87%db%8c%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%b1%d8%a7%d9%86%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d8%af%d8%b1-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7-%d9%88-%d8%a2%d9%85/ /fa/1392/10/16/%da%af%d8%b1%d9%81%d8%aa%d9%86-%da%af%d9%88%d8%a7%d9%87%db%8c%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%b1%d8%a7%d9%86%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d8%af%d8%b1-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7-%d9%88-%d8%a2%d9%85/#comments Mon, 06 Jan 2014 07:37:33 +0000 /fa/?p=629 این روزها اگر کم می نویسم بخاطر این است که خیلی خودم را درگیر کار کرده ام. روزها برای شرکت و شب ها برای خودم. بزودی راجع به کارهایم برایتان بیشتر می گویم.
مدتی بود که در نظر داشتم راجع به تجربیاتم در مورد گواهینامه کانادایی و نحوه گرفتن آن بنویسم. از آنجاییکه قوانین رانندگی اینجا بسیار مشابه آمریکا هستند، به درد دوستانی که در مورد آنجا هم تحقیق می کنند می خورد.

برای دوستانی که پست قبلی ام درباره انواع مختلف گواهینامه در کانادا و امتحان آیین نامه را نخوانده اند، توصیه می کنم اول آنرا بخوانند. مطلب زیر بیشتر پیرامون امتحان عملی رانندگی است.

من اتومبیلم را با گواهینامه بین المللی بیمه کردم. تنها مشکل این بود که شنیده بودم علی رغم اینکه  روی گواهینامه بین المللی ایران نوشته شده یک سال اعتبار دارد، کانادا آنرا شش ماه (به گفتی برخی سه ماه) قبول دارد. خلاصه من هم رفتم سراغ گواهینامه کانادایی.

همانطور که در پست قبلی گفتم، امتحان آیین نامه را دفعه اول قبول شدم. و اما امتحان عملی…
اول به توصیه پدرم با یکی ازمربیان رانندگی اینجا یک ساعت کلاس گذراندم. فقط برای اینکه تفاوت های رانندگی ایران و کانادا را بیشتر بفهمم. این مربی ایرانی خوش برخورد توصیه های خوبی به من کرد. یکی از توصیه های ساده و بدرد بخورش این بود که در آمریکای شمالی هرجا تابلوی سرعت ندیدی، ماکزیمم ۵۰ کیلومتر بر ساعت است. توصیه های مفید دیگری هم بود. مثال: سرعتت اگر بیش از ۵ کیلومتر با ماکزیمم سرعت فاصله داشته باشد (کمتر یا بیشتر، البته در هوای خوب) ۲،۳ امتیاز منفی می گیری. و اگر این فاصله به ۱۰ برسد، رد می شوی! من فکر می کنم این دوست عزیز کمی اغراق می کرد که جدی بگیرم و حواسم باشد. با این حال رعایت این حرفها خالی از لطف نیست.
موقع پارک دوبل روی جدول بروی ردی. ولی آرام با جدول برخورد کنی و بایستی اشکالی ندارد. اگر عابر قصد عبور دارد (یا بدتر، در حال عبور است) نایستی ردی (این یکی خیلی جدی است!). دو دستت روی فرمان نباشد امتیاز منفی می گیری. جایی که چراغ زرد چشمک زن مخصوص عبور عابر پیاده روشن است، حتی اگر عابری نیست باید حداکثر ۳۰ بروی (مثل اطراف مدرسه و محل بازی). به چهارراه های کنترل شده (چراغ راهنمایی دار) که میرسی حتما باید به چراغ عابر پیاده نگاه کنی، اگر قرمز چشمک زن هست یعنی این چراغ سبز به تو وفا نمی کند! و باید آماده توقف پشت چراغ زرد باشی. تنها در صورتی باید چراغ زرد را رد کنی که یا وقتی زرد شد خط عابر را نبینی، یا توقف خطرناک باشد (مثلا ماشین پشت سری با سرعت دارد می آید). ضمنا مسیر امتحان رانندگی ام را هم دو بار طی کردیم و نکات خوبی مطرح شد. اگر به دنبال یک مربی رانندگی ایرانی خوب در کلگری هستید می توانید برایم پیغام بفرستید تا شماره تماس ایشان را برایتان بفرستم.

خلاصه با این گفته های آقای مربی از آن بیخیالی در آمدم و فهمیدم امتحان یک ساعته عملی پیشرفته برخلاف تئوری سخت است. البته من هم گرچه ملزم نبودم، امتحان عملی پیشرفته را انتخاب کرده بودم، که بسیار سخت تر است. صبح امتحان از زمانی که خانم چینی امتحان گیرنده کنارم نشست و هرچه می گفت من لهجه اش را نمی فهمیدم (و احساس می کردم بهش بر می خورد) استرس گرفتم. اگر می شد فردایش رفت دوباره امتحان داد (که میشد، ولی این موسسه ۲ هفته بعد وقت میداد) و مجبور نبودم نصف روز مرخصی بگیرم از محل کار، استرسی نداشت.

خلاصه همان اول چند سوتی دادم، ولی حاج خانم فهمید که کمی استرس دارم و کاری نداشت. بعدش تسلطم بیشتر شد، ولی هنوز مطمئن نبودم که آن چند سوتی اول را نادیده گرفته باشد.
شاید کنجکاو باشید که سوتی ها چی بود! مثلا موقع خروج از پارکینگ، کلی منتظر ماندم تا هردو لاین خیابان خالی شود. بعد کمی زیادی محتاط بازی درآوردم و صبر کردم، طوری که خود حاج خانم گفت برو دیگه!

بعد در همین فکرها بودم که یکهو از کنار یک زمین باز رد شدم. گفتم ای خدا! این حیاط مدرسه ست؟! یعنی من تابلوی محله مدرسه رو ندیدم و سرعتم رو به ۳۰ کم نکردم و با ۵۰ دارم می روم؟! (بعدا فهمیدم که نه خیر، مدرسه نبود، فقط من هی از خودم ایراد می گرفتم) خلاصه دیگه کم کم به خودم می گفتم ردی. بقیه مسیر را خیلی خوب رفتم، بجز یکجا که چراغ عابرپیاده را حواسم نبود، و دیر چراغ زرد شد و ترمزم کمی شدید شد. آخر امتحان هم وارد اتوبان شدیم و به من گفت لین عوض کن به راست. در آینه نگاه کردم، دیدم یک بنز مثلا ۲۵ متر عقب تر در آن لین هست، ولی من با ماکزیمم سرعت (۱۰۰ فکر کنم بود) می رفتم. پس گفتم می توانم لین عوض کنم. راهنما را زدم و لین عوض کردم. اما از قضا انگار تا من راهنما زدم آقای بنز گازش را گرفته بود که اول از من سبقت بگیرد، و من وقتی لین عوض کردم آمد چسبید پشت سر من. بعد راهنما زد و از چپم سبقت گرفت آمد جلو دوباره راهنما زد برگشت به این لین.

حاج خانم گفت دیدی؟ راهش را سد کردی. باید می گذاشتی اول او سبقت بگیرد. گفتم ولی من با حداکثر سرعت می رفتم و ایشان هم فاصله اش زیاد بود، … خلاصه دیدم بحث فایده ای ندارد. ولی گفتم اینکه چیز خاصی نبود.

به موسسه که برگشتیم حاج خانم پشت میزش نشست و برایم توضیح داد که در آن موقعیت حق تقدم آن بنز را در نظر نگرفتی. هرچه سعی کردم توضیح بدهم فایده نداشت. امتیاز منفی ام ۳۵ امتیاز بود، که با ۷۵ امتیاز حد زیاد فاصله داشت. اما عدم رعایت حق تقدم خطاییست که یکجا رد می کند. خلاصه رد شدم. دو هفته کارم عقب افتاد، یک نصف روز دیگر هم مجبور شدم مرخصی بگیرم، و ۱۳۰$ اضافه هم دادم.

بلافاصله با همان فرد وقت گرفتم (چون گفتم دیگر هم مسیر را میشناسم هم آزمون گیرنده را)، که دو هفته بعد وقت داشت. دو هفته بعد رفتم و این دفعه قبول شدم.

حالا می رسیم به قسمت به درد بخور ماجرا برای شما! دو تصویری که در زیر می بینید تصویر برگه ی سنجش امتیاز در امتحان عملی رانندگی استان آلبرتای کانادا است. می توانید ببینید که دقیقا چه مواردی امتیاز منفی دارند (ستون چپ و راست بالا) و چه مواردی با یک بار رخ دادن ردتان می کنند (سمت راست پایین).

به شدت توصیه می کنم پیش از امتحان رانندگی این نکات را بخوانید و بهشان توجه کنید.

نکته: قسمت هایی که سیاه کردم تنها اطلاعات شخصی را پوشانده اند.
نکته ۲: روی عکس ها کلیک کنید تا با اندازه بزرگ تر ببینید.
امتیازبندی امتحان عملی گواهینامه کانادایی

تصویر زیر هم تصویر پشت برگه است که یک سری نکات اضافه دارد:امتیازبندی امتحان عملی گواهینامه کانادایی - پشت برگه——-

این هم بعد از ۲ ماه یک پست جدید در وبلاگ! امیدوارم حداقل بدرد یک نفر بخورد.

الان ساعت ۱۲:۵۹ بامداد است و من باید ۷:۲۰ صبح بیدار شوم و بروم سر کار.

در پایان توجه شما را به عکسی که در یک صبح زیبای زمستانی از ماشینم گرفتم جلب می کنم و شما را بدرود می گویم!

صبح برفی در کلگری

]]>
/fa/1392/10/16/%da%af%d8%b1%d9%81%d8%aa%d9%86-%da%af%d9%88%d8%a7%d9%87%db%8c%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%b1%d8%a7%d9%86%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d8%af%d8%b1-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7-%d9%88-%d8%a2%d9%85/feed/ 35 629