اردلان نقشینه /fa مهندس عمران / برنامه نویس وب Sun, 28 Oct 2018 22:41:16 +0330 fa-IR hourly 1 111137978 تجربه من از برگزاری سمینار دسترسی پذیری وب در تهران /fa/1396/09/13/%d8%b3%d9%85%db%8c%d9%86%d8%a7%d8%b1-%d8%af%d8%b3%d8%aa%d8%b1%d8%b3%db%8c-%d9%be%d8%b0%db%8c%d8%b1%db%8c-%d9%88%d8%a8-%d8%aa%d9%87%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d9%85%db%8c%d8%b1%da%a9%d8%a8%db%8c%d8%b1/ /fa/1396/09/13/%d8%b3%d9%85%db%8c%d9%86%d8%a7%d8%b1-%d8%af%d8%b3%d8%aa%d8%b1%d8%b3%db%8c-%d9%be%d8%b0%db%8c%d8%b1%db%8c-%d9%88%d8%a8-%d8%aa%d9%87%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d9%85%db%8c%d8%b1%da%a9%d8%a8%db%8c%d8%b1/#comments Mon, 04 Dec 2017 12:15:19 +0000 /fa/?p=2235

سمینار برای چی؟

یکسال پیش مقاله ای تحت عنوان «دسترسی پذیری (Accessibility) وب سایت های فارسی» منتشر کردم. توش گله کردم که سایت های ایرانی هیچ کدام دسترسی پذیر طراحی و برنامه نویسی نمیشن و استفاده از وب فارسی برای جمعیت زیادی در کشور ما که نوعی معلولیت دارند بسیار دشوار یا غیرممکن هست. بعد از اون بازخورد های خوبی از خوانندگان بلاگم داشتم. خیلی ها علاقمند بودن بیشتر درباره این موضوع اطلاعات کسب کنن ولی نمی دونستن چطور. به همین خاطر به این فکر افتادم که تلاش کنم با کمک دیگران آموزش هایی در این زمینه فراهم کنم و در کنارش تلاش کنم دسترسی پذیری به قوانین کشور وارد بشه. دو بار تغییر شغل، مشاور رسمی مهاجرت شدن، و خیلی مشغله های دیگه نذاشت چندان کاری در این زمینه کنم بجز راهنمایی یک عده در ایمیل. تا اینکه بالاخره امسال فرصتی شد بعد از ۳ سال به ایران سفری کنم. تصمیم گرفتم تلاشم رو کنم در این سفر سمیناری در این زمینه داشته باشم تا هم بازخورد بیشتر بگیرم، هم آموزش بیشتری در این زمینه داده باشم، و هم از افراد بیشتری بتونم کمک بگیرم.

برنامه ریزی

۲۵ شهریور در توییتر درخواست کمک کردم:

اواخر پاییز سفرى به ایران خواهم داشت و یکى از کارهایى که مى خوام بکنم برگزارى یک سمینار Web Accessibility هست. هدفم صرفا انتقال دانشه و چشمداشت مالى ندارم. کسى هست بتونه در برگزارى یا مارکتینگ کمکم کنه تا هم کیفیت برگزارى خوب باشه هم استقبال بشه؟

دوستان در پاسخ به من توییتر بعضی از کسانی رو دادند که قبلا در ایران همایش وب برگزار کردن. من با همه سعی کردم تماس بگیرم و اکثرا یا جواب ندادن یا گفتن بعدا خبر میدن و ندادن. از این میان مجید علوی زاده عزیز و دو نفر از خوانندگان بلاگم، از جمله رسول طباطبایی عزیز، گفتن می تونن کمک کنن. در نهایت به نظرم اومد میشه رخداد رو کوچک نگه داشت و صرفا یک ارائه مطلب باشه و پرسش و پاسخ. برای این فقط یک سالن نیاز بود با پروژکتور. وقتی تحقیق کردم دیدم اگر بخوام یک سالن اجاره کنم باید برای سمینار مجوز برگزاری بگیرم، که به نظرم کار پر دردسری اومد. مگر اینکه یک سالن دانشگاهی بگیرم. در این صورت کافیه یک انجمن دانشجویی حمایتم کنه و دانشگاه تاییدش کنه. رسول به دنبال این رفت و با کمک یکی از آشنایانش امیرحسین بدرالدینی عزیز سالنی در دانشگاه امیرکبیر تهران گرفت. در تاریخ ۱۵ آبان نامه دانشگاه رو برای من ارسال کرد که اجازه میداد در تاریخ ۹ آذر در سالن آمفی تئاتر دانشکده مهندسی معدن سمینار دسترسی پذیری وب رو برگزار کنیم. زیادی به تاریخ برگزاری نزدیک بود، ولی خبر خیلی خوبی بود! من با وجود مشغله زیاد تا ۲۱ آبان (درست دو هفته و نیم پیش از تاریخ برگزاری!)‌ پوستر ساده ای طراح کردم و در ایوند صفحه ثبت نامی ایجاد کردم و شروع کردم به نوشتن درباره سمینار در توییتر و اینستاگرم و بلاگم. به چند دلیل اصلا انتظاری نداشتم استقبالی بشه و احتمال میدادم انقدر کم ثبت نام کنن که مجبور بشم لغوش کنم:

  1. برای رخدادی مثل این مینیمم ۲ ماه و در حالت ایده آل ۳ تا ۶ ماه زمان نیاز هست که به درستی بتونید خبرش رو به گوش خیلی ها برسونید. توی این فرصت کوتاه من حتی یک landing page هم نمی رسیدم برای رخداد درست کنم.
  2. موضوع دسترسی پذیری وب انقدر ناشناخته ست (و انقدر عبارتش غیر جذاب به نظر میاد!) که گفتم هرچقدر هم به اشتراک گذاشته بشه بینندگان به محض دیدن تیترش بقیه ش رو مطالعه نمی کنن!
  3. من چندان در جامعه وب ایران فعال و شناخته شده نیستم، و با کسانی که هستن هم آشنایی و دوستی ندارم که بتونم ازشون برای promote کردن این رخداد کمک بگیرم.

با وجود همه اینها، در ۱۶ روز ۸۲ نفر برای این سمینار ثبت نام کردن که خیلی بیش از حد انتظارم بود. اکثر این افراد خوانندگان بلاگم و دوستانشون بودن، بعضی در ایوند رخداد رو پیدا کرده بودن، بعضی هم در سکان آکادمی. حدود ۱۵ نفر هم داوطلب و اعضای تیم تصویربرداری داشتیم و جمعا حدود ۱۰۰ نفر می شدیم.

وقتی دیگه خیالم راحت شد که تعداد به حد نصاب رسیده با یک تیم حرفه ای تصویر برداری هم هماهنگ کردم که فیلم برداری انجام بدن تا بتونیم بعد از سمینار ویدیوش رو در اختیار کسانی که نتونستن شرکت کنن قرار بدیم.

۵ آذر از کانادا به ایران اومدم و ۷ آذر با رسول و امیرحسین عزیز بازدیدی از سالن داشتیم. به نظر سالن معمولی و خوبی اومد. می خواستم لپتاپ مک بوکم رو با پروژکتور تست کنم ولی تبدیل VGA به Mini displayport یا HDMI نداشتم. گفتم تبدیل رو تا ۹ آذر جور می کنم و نباید مشکلی باشه…

آمادگی مطالب برای ارائه

من ۲ بار در زمینه دسترسی پذیری وب به تیم های برنامه نویسی ۵۰-۶۰ نفره و چند بار هم به گروه های کوچک ارائه مطلب داشتم. ۲ سری اسلاید مختلف داشتم که اطلاعات مفید بسیاری در این زمینه توشون آماده کرده بودم. برای این سمینار در نظر داشتم مطالب این ۲ سری رو ادغام کنم، بخش زیادیش رو ترجمه کنم، و مثال های ایرانی اضافه کنم. با خودم فکر کردم زمان زیادی نخواهد برد.

من پروازم از کانادا به تهران روز ۵ آذر بود. وقتی ۱۵ آبان خیالم راحت شد که سالن قطعیه به سرعت برنامه ریزی کلی ای انجام دادم و شروع به promote کردن رخداد کردم. ولی مشغله زیاد فرصت کار روی مطلب بهم نمی داد. از طرف دیگه درست همزمان با اینها یکهو قرار شد یکی از بستگان نزدیکم در کانادا عمل جراحی بسیار حساسی داشته باشه. ۲ هفته پیش از برگزاری من چندین روز و شب رو با استرس زیاد در بیمارستان گذروندم. هم زمان باید خودم رو برای سفر ایران هم آماده می کردم و کلی کار داشتم، از جمله اینکه باید کار شرکت رو به حدی می رسوندم که بدون من هم تیم بدون مشکل بتونه ادامه بده. در نهایت طوری شد که من وقتی ۵ روز پیش از ارائه سوار هواپیما شدم تازه فرصت شد روی اسلاید ها شروع به کار کنم. در پرواز ۱۶ ساعته و توقف ۶ ساعته در فرانکفورت تماما روی اسلاید ها کار کردم. ایران هم که رسیدم به همه دوست و فامیل گفتم من تا ۹ آذر اصلا نیستم! و بیشتر وقتم رو در دفتر اورتا روی آماده سازی اسلاید ها گذروندم. در ایران خوابم هم بهم ریخته بود و شب ها هرشب تا ۳-۴ صبح روی اسلاید ها کار می کردم،‌ می خوابیدم، و ۸ صبح بیدار میشدم.

در سه روز پیش از برگزاری، اون فرد نزدیکم در کانادا حالش خیلی بدتر شد و در ایران هم پدربزرگ ۸۴ ساله م زیر تیغ جراحی رفت. تلاش می کردم به اینها اصلا فکر نکنم تا بتونم سمینار رو برگزار کنم اما خیلی سخت بود. استرس زیاد و خواب کم هردو خیلی به آدم فشار میارن.

روز برگزاری

روز برگزاری ساعت ۴ صبح خوابیده بودم و ساعت ۹ صبح بزور بیدار شدم! با همه دست اندرکاران هماهنگی هارو انجام دادم،‌ دوشی گرفتم و با آرش رفتم به محل برگزاری. خیلی ترافیک بود و حدود ساعت ۱ رسیدیم. لپ تاپ رو با تبدیل VGA به MiniDP به پروژکتور وصل کردم و اصلا کار نکرد! در کنارش باید با بقیه هم صحبت می کردم و هماهنگی هایی انجام میدادم. در نهایت ساعت ۲:۳۰ موفق شدم توی Safe Mode لپ تاپم رو به پروژکتور وصل کنم. ولی توی Safe Mode خیلی چیزها بهم می ریخت. اسلاید ها اصلا درست نشون داده نمی شد و خیلی بد بود. در نهایت ساعت ۳:۱۵ اسلاید هارو با لپ تاپ ویندوزی یکی از تصویر برداران تونستم با پروژکتور به درستی نمایش بدم. اما دیگه نمی تونستم VoiceOver و NVDA رو که روی کامپیوتر خودم نصب و آماده کرده بودم نشون بدم.

ساعت ۳:۵۰ درب هارو باز کردیم و شرکت کنندگان وارد شدن. به شرکت کنندگان ایمیل زده بودیم که لطفا تا ۳:۴۵ در محل حاضر باشید، ولی تا ۴:۰۰ فقط ۳۰ نفر حاضر بودن. تا ۴:۱۰ صبر کردیم تا تعداد به ۵۵ نفر رسید و بعد شروع کردیم. مطالبم رو در حدود ۱ ساعت و ۱۵ دقیقه ارائه دادم. بعد ۱۵ دقیقه استراحت و پذیرایی داشتیم. در این ۱۵ دقیقه من اصلا فرصت نشد استراحتی کنم یا به محل پذیرایی برم چون خیلی از عزیزان می خواستن صحبت کنن و سوال بپرسن، که البته برای من خیلی لذت بخش بود که این همه علاقه به موضوع ببینم، ولی می خواستم سوال ها در حضور همه پرسیده بشه،‌ برای همین از بعضی ها خواهش کردم سوالشون رو در بخش پرسش و پاسخ مطرح کنن. بعضی از شرکت کنندگان هم بسیار لطف داشتن و از شهرهایی مثل زنجان، اصفهان و بوشهر مسافت زیادی رو اومده بودن تا در این سمینار شرکت کنن. بعضی از خوانندگان بلاگ بودن که خیلی لطف داشتن و می گفتن سالها بوده که دوست داشتن من رو از نزدیک ملاقات کنن. از این همه محبت و نظرات مثبت خیلی انرژی مثبت گرفتم. بعد از اون، ۳۰ دقیقه پرسش و پاسخ مربوط به دسترسی پذیری وب داشتیم و بیش از یک ساعت پرسش و پاسخ متفرقه. سوال های خیلی خوبی از دسترسی پذیری تا برنامه نویسی و تکنولوژی ها و فریم ورک ها و مهاجرت به کانادا مطرح شد و گرچه زمان خیلی زیاد نبود صحبت های جالبی شد. من انتظار داشتم خیلی سوالات پرسیده بشه که به دلایل مختلف قابل پاسخ دادن نباشن،‌ اما اکثر سوالات بهتر از انتظارم بودن و گفتگوهای جالبی انجام میشد.

در نهایت همونطور که برنامه ریزی شده بود برنامه رو ساعت ۷:۳۰ به پایان رسوندیم و من نیم ساعتی با شرکت کنندگان عزیز صحبت و خداحافظی کردم و عکس گرفتیم (دوست داشتم عکس گروهی بگیریم اما موقعی یادم اومد که خیلی ها رفته بودند!). بعد همراه داوطلبان و دوستان دیگه رفتم منزل. خونه که رسیدم ظرف یکی دو ساعت بیهوش شدم!

پس از برگزاری

چند نفر از شرکت کنندگان پیشنهاد کمک دادن تا من رو به سیاست مدارانی که می تونن در زمینه دسترسی پذیری وب قدم مثبتی بردارن وصل کنن. خیلی ها هم پیغام دادن که بسیار به این موضوع علاقمند شدن و حتما می خوان بیشتر یاد بگیرن و پروژه هاشون رو دسترسی پذیر تر کنن. از چند جا هم دعوتم کردن تا سخنرانی های دیگری هم انجام بدم و ملاقات هایی داشته باشم.

بعد از برگزاری مراسم، نظرسنجی ای رو به شرکت کنندگان در ایوند ارسال کردم. نظرات نشون میده که اکثرا از مطالب و ارائه من راضی بودن، ولی بعضی از کیفیت سالن و پروژکتور ناراضی بودن. این هم تجربه ای شد برای من که شاید دفعه بعد ارزشش رو داشته باشه دنبال مجوز برم که بتونم سالن بیرون از دانشگاه بگیرم. سالن های دانشگاهی اکثرا قدیمی هستن و امکانات عالی ندارن. البته از طرف دیگه هزینه چندانی هم ندارن و باعث میشن هزینه ثبت نام پایین بیاد.

یک ایراد دیگه که وجود داشت این بود که خیلی مشکلات درست پیش از برگزاری معلوم شد: وصل نشدن لپ تاپ به پروژکتور، مشکل نویز بلندگوی سالن (که ساعت ۲:۳۰ حل شد)، مشکل نورپردازی. همه این مشکلات راحت تر قابل پیشگیری یا حل بود اگر بجای بازدید از سالن همه سیستم هارو با کمک تیم تصویربرداری ۲-۳ روز پیش از برگزاری آزمایش کرده بودم. این کوتاهی از من بود. بیشتر وقتم رو روی آمادگی ارائه مطلب گذاشتم و روی آزمایش سالن حساسیت به خرج ندادم.

به نظر میاد که هزینه های برگزاری هم (که بزرگترینش تصویربرداری بود) بیش از درآمد فروش بلیت شده. حالا بزودی حساب کتابی می کنم و گزارشش رو به این مقاله اضافه می کنم (هنوز کار تدوین انجام نشده و هزینه ش تسویه نشده).

با وجود همه اینها اینطور که از نظرات پیداست کیفیت برگزاری در حد خوب و قابل قبولی بوده و اکثر شرکت کنندگان از مطالب راضی بودن. این برای من بسیار خوشحال کننده ست و خیلی بهتر از بازخوردیه که از اولین برنامه این چنینیم در ایران انتظار داشتم. خوشحالم که استرس حال بستگان نزدیک و کم خوابی چندان روی کیفیت ارائه م تاثیر نذاشت و تونستم کنترلش کنم.

تشکر ویژه

اول از همه باید از رسول و امیرحسین عزیز تشکر کنم که اگر با کمک اونها نبود این سمینار احتمالا اصلا برگزار نمیشد. هماهنگی های سالن، پذیرایی (چای، قهوه، شیرینی،‌ آب میوه،‌ آب)، و خیلی کارهای روز برگزاری به دوش این دو دوست عزیز بود.

بعد از اون از بهزاد مرادی عزیز مدیر سکان آکادمی تشکر می کنم که لطف داشت و بدون هیچ چشمداشتی رخداد رو در سایت و رسانه های اجتماعی سکان آکادمی بطور گسترده promote کرد.

از دوستان خوبم آرش، مرتضی، پیام، ساناز، عماد، و بقیه عزیزانی که کمک کردن هم خیلی ممنونم.

از دوستانم در اورتا هم باید تشکر کنم که لطف کردن فضای کاری خوبی از دفترشون رو در اختیار من گذاشتن تا چند روز پیش از سمینار بتونم به کار و آمادگی برای ارائه مطلب بپردازم.

کمک همه این عزیزان بود که برگزاری این رخداد رو ممکن کرد. هر کم و کاستی بود کاملا از کم تجربگی من در برگزاری رویدادهای این چنینی در ایران بود و نه از این عزیزان.

برنامه آینده

چند هفته دیگه در ایران هستم و در این مدت تلاش دارم با افراد و تیم های بیشتری ملاقات کنم و در زمینه دسترسی پذیری وب کمی آگاه سازی کنم. اگر بتونم با سیاست مدارانی از جمله وزیر ارتباطات هم صحبتی داشته باشم که خیلی خوب میشه. در تلاشم که این اتفاقات بیفته و در کنارش سعی می کنم کم کم مهاجریار رو هم بطور جدی راه اندازی کنم و پاسخ درخواست ها و سوالات رو بدم. ضمنا در ادامه این سفر احتمالا به بیش از صد نفر در زمینه مهاجرت به کانادا مشاوره حضوری خواهم داد.

پس از این هم هر سفری به ایران داشته باشم سعی می کنم از ۶ ماه قبل هماهنگی کنم تا رخدادی با شرایط بسیار بهتر در ایران برگزار کنیم و موضوعات رو هم تخصصی تر کنیم. شاید بجای سمینار و همایش سمت برگزاری ورکشاپ هم برم. باید بیشتر بهش فکر کنم و ببینم چقدر تقاضا هست.

از حمایت شما دوستان خوبم بی نهایت سپاسگزارم. دست تک تک شما که از راه های دور و نزدیک تشریف آوردید تا ملاقاتی داشته باشیم و صحبت های من رو بشنوید می فشارم و امیدوارم باز هم هرچه زودتر از نزدیک ملاقاتتون کنم. برای اون دسته از شما دوستان که نتونستید در این سمینار شرکت کنید هم خبر خوبی دارم که تلاش داریم ویدیوی این رخداد رو با کیفیت خوب و با زیرنویس فارسی هر چه زودتر آماده کنیم و از طریق سایت Inclusive Iran در اختیارتون قرار بدیم.

به امید دیدار دوباره!‌ خیلی زود!

پ.ن ۱: حال پدربزرگم و اون فرد نزدیک در کانادا رو به بهبودی ست خدا رو شکر. درست روز بعد از سمینار خبرهای خوبی در مورد حالشون بهم رسید و استرسم خیلی کمتر شد.

پ.ن ۲: اگر می تونید در زیرنویس کردن ویدیوی مراسم کمک کنید ممنون میشم با من تماس بگیرید.

]]>
/fa/1396/09/13/%d8%b3%d9%85%db%8c%d9%86%d8%a7%d8%b1-%d8%af%d8%b3%d8%aa%d8%b1%d8%b3%db%8c-%d9%be%d8%b0%db%8c%d8%b1%db%8c-%d9%88%d8%a8-%d8%aa%d9%87%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d9%85%db%8c%d8%b1%da%a9%d8%a8%db%8c%d8%b1/feed/ 2 2235
سمینار آشنایی با دسترسی پذیری وب و پرسش و پاسخ درباره برنامه نویسی در کانادا /fa/1396/08/22/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d8%b1%d8%b3%db%8c-%d9%be%d8%b0%db%8c%d8%b1%db%8c-%d9%88%d8%a8-%d8%a8%d8%b1%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d9%86%d9%88%db%8c%d8%b3%db%8c-%d8%af%d8%b1-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7/ Tue, 14 Nov 2017 04:44:36 +0000 /fa/?p=2189 ۱۰ روز دیگه بعد از سه سال سفر دیگه ای خواهد داشت به ایران. دوست دارم همه شما عزیزان رو از نزدیک ملاقات کنم.

از طرف دیگه هنوز که هنوزه ندیدم که جریان خوبی حول دسترسی پذیری وب در ایران شکل بگیره. همونطور که (از روی این مقاله) می دونید من درباره دسترسی پذیری وب تجربه عملی زیادی دارم و خیلی به این موضوع اهمیت میدم. به همین خاطر تصمیم گرفتم در ایران سمیناری برای آشنایی با این موضوع برگزار کنم.

این سمینار رو در تاریخ ۹ آذر،‌ پنج شنبه، در دانشگاه امیر کبیر برگزار خواهم کرد. از اونجایی که می دونم خیلی از شما درباره شیوه کار در آمریکای شمالی و کانادا هم کنجکاو هستید، در پایان سمینار ساعتی رو به پرسش و پاسخ متفرقه اختصاص خواهیم داد.

برای شما خوانندگان خوب بلاگم تخفیفی ۵۰ درصدی هم در نظر گرفتیم. برای گرفتن تخفیف لطفا کد ardalan.me رو موقع خرید بلیت وارد کنید. برای خرید بلیت لطفا به سایت ایوند مراجعه کنید:

https://evand.com/events/intro-to-accessibility

این رو هم بگم که درآمد حاصل از فروش بلیت این سمینار تماما صرف آموزش و اطلاع رسانی درباره دسترسی پذیری وب خواهد شد.

بزودی می بینمتون… فعلا!

]]>
2189
نحوه یادگیری و تقویت زبان انگلیسی برای مهاجرت /fa/1396/03/14/%db%8c%d8%a7%d8%af%da%af%db%8c%d8%b1%db%8c-%d8%b2%d8%a8%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d9%86%da%af%d9%84%db%8c%d8%b3%db%8c-%d9%85%d9%87%d8%a7%d8%ac%d8%b1%d8%aa-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7/ /fa/1396/03/14/%db%8c%d8%a7%d8%af%da%af%db%8c%d8%b1%db%8c-%d8%b2%d8%a8%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d9%86%da%af%d9%84%db%8c%d8%b3%db%8c-%d9%85%d9%87%d8%a7%d8%ac%d8%b1%d8%aa-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7/#comments Sun, 04 Jun 2017 09:21:19 +0000 /fa/?p=1340 چند ماهی هست که در وبلاگ ننوشتم٬ ولی کلی عکس و ویدیو در صفحه اینستاگرمم گذاشتم و تعداد فالوور هاش داره به ۹۰۰ نفر می رسه. علتش اینه که به علت مشغله زیاد کمتر می رسم متون بلند بنویسم٬ اما عکس و ویدیو زیاد می گیرم و نوشته های کوتاه درباره شون می نویسم.

حالا بعد از مدت ها می خوام یه مقاله تازه واستون بنویسم٬ درباره موضوعی که بارها و بارها توی نوشته هام و پاسخ هام به سوالات به اهمیت چشمگیرش تاکید کردم:  یادگیری زبان انگلیسی.

چطور زبان انگلیسی یاد گرفتم

کلاس دوم راهنمایی که بودم٬ از راه تماشای فیلمای خارجی با زیرنویس فارسی٬ گوش دادن به موسیقی های خارجی و وب گردی و یادگیری برنامه نویسی تحت وب با خوندن و گوش کردن به زبان انگلیسی کمی آشنا شده بودم. از کلاس دوم به بعد توی مدرسه های دولتی و نمونه مردمی ای که رفتم بیشتر سال ها کلاس زبان داشتیم و برعکس خیلی از جوونا که فکر می کنن اون کلاس ها بی فایده بود٬ من فکر می کنم عمده دانش گرامریم و لغات پایه م از کلاس های انگلیسی دبیرستان اومده. البته خودم هم خیلی راجع بهش کنجکاو بودم و هم سر کلاس خوب یاد می گرفتم٬ هم بعدش می رفتم توی اینترنت جستجو می کردم و بیشتر یاد می گرفتم.

تا آخر دبیرستان خوندنم خوب شد٬ که بیشتر به خاطر خوندن منابع انگلیسی راجع به طراحی و توسعه وب بود. شنیدنم هم بهتر شد٬ که بخاطر تماشای فیلم و سریال با زیرنویس انگلیسی بود. توی دانشگاه به همین روند ادامه دادم و در کنارش سعی کردم برای درس های دانشگاه هم تا حد امکان از منابع انگلیسی اصلی استفاده کنم. اواخر دوره کارشناسی که تصمیم به اپلای و مهاجرت گرفتم٬ یک کلاس لغات آزمون TOEFL iBT در موسسه زبان آریانپور گذروندم که مفید بود و هنوز که هنوزه گاهی اون لغت هایی که یاد گرفتم به دردم می خوره. روش آموزشی کلاس هم به این شکل بود که هر جلسه مدرس یک برگه بهمون میداد که روش ۱۰-۲۰ لغت انگلیسی با معنی و مثال نوشته شده بود. بعد در طول جلسه مدرس هر لغت رو می خوند و توضیح می داد٬ و بعدش ۱۰-۲۰ کلمه تقریبا هم معنی برای اون کلمه می گفت! یعنی هر جلسه چیزی حدود ۱۰۰-۱۵۰ کلمه بهمون یاد می دادن. و در ابتدای هر جلسه هم یک امتحان از کلمات جلسه قبلی می گرفتن! اولش سخت به نظر میومد٬ ولی کم کم یاد گرفتیم چطور بخونیم تا کلمات هم معنی رو بطور گروهی به ذهن بسپاریم. در نهایت فکر کنم حدود ۱۸۰۰ کلمه رو در مدت کوتاهی یاد گرفتیم. البته یادگیریمون در همین حد بود که وقتی اون کلمه رو توی یک جمله ببینیم بفهمیم معنیش چیه٬ نه اینکه طریقه استفاده ش در نوشتن رو هم بدونیم.

نکته: اون زمان امتحان آیلتس خیلی نامنظم بود و خیلی هاش کنسل میشد٬ واسه همین تافل گزینه خیلی بهتری بود. الان رو نمی دونم. ولی می دونم بعضی جاها مثل اداره مهاجرت کانادا٬ آیلتس رو قبول دارن و تافل رو قبول ندارن.

شما هم حتی اگر نمی تونید کلاس برید٬ می تونید دقیقا با این روش لغات زیادی رو در مدت کوتاه یاد بگیرید. کتاب های زیادی هست که لغات زیادی برای یک آزمون مثل IELTS یا TOEFL بهتون یاد میدن.

بعد از اون کلاس اعتماد به نفس خوندنم خیلی بیشتر شد. اما هنوز از شنیدن و نوشتن و گفتنم خیلی مطمئن نبودم. واسه همین با چند تا از هم کلاسی ها رفتیم یک کلاس نیمه خصوصی زبان انگلیسی در کرج. ۶ نفر بودیم و فکر می کنم هرکدوم حدود ۲۵۰ هزار تومن دادیم. مدرس کلاس نیما نعمت الهی بود که اسمش رو از خیلی بچه های شریف شنیده بودیم. می گفتن تدریسش خیلی خوبه و یکی از جالبی هاش اینه که تعداد جلسات نا محدوده. انقدر می ری کلاس تا به امتیازی که می خوای در آزمون برسی! با همون ۲۵۰ هزار تومن! که همون موقع هم خیلی ارزون بود. الان که با این همه خبر گرونی که می شنوم احتمالا باهاش ۳ تا ساندیس میشه خرید.

من فکر کنم ۹ جلسه کلاس نیما رو رفتم. توی کلاس بهمون تکنیک های خیلی خوبی برای تافل یاد داد. از نکاتی که همه جا نوشته شده بود گرفته تا نکاتی که کمتر کسی میدونه. مثلا بهمون گفت که بین دو بخش اول (خوندن و شنیدن) و دو بخش دوم (گفتن و نوشتن) یک استراحت چند دقیقه ای هست٬ ولی استراحت همه هم زمان نیست٬ استراحت هرکس زمانی شروع میشه که بخش شنیدن رو تموم می کنه٬ در نتیجه استراحت این افراد زود تر هم تموم میشه. حالا اگر شما دیرتر تموم کرده باشید٬ دیرتر هم بخش گفتن رو شروع می کنید٬ و این یک مزیت داره: قبل از اینکه شروع کنید چند ثانیه صدای حرف زدن اطرافیان رو می شنوید و حدودا می فهمید چه سوالی رو دارن پاسخ میدن. در نتیجه علاوه بر ۱۵ ثانیه اصلی٬ چند ثانیه بیشتر وقت پیدا می کنید تا به جوابتون فکر کنید و بعدش ۴۵ ثانیه راجع بهش حرف بزنید!

بجز این نکات٬ نیما خیلی هم وادارمون می کرد که حرف بزنیم٬ راجع به حرف زدن بقیه نظر بدیم و باهاشون محاوره داشته باشیم٬ و فایل صوتی گوش کنیم و بعد به سوال راجع بهش پاسخ بدیم (عینا به سبک آزمون تافل). یه تعداد هم نمونه امتحان بهمون داد. کلی هم بهمون نکته راجع به نوشتن یاد داد و نوشته هامون رو تصحیح کرد و غلط هامون رو بهمون گفت.

من نیما رو به خیلی ها معرفی کردم٬ اما متاسفانه الان دیگه سالهاست که بهم گفتن نمیشه پیداش کرد. غیب شده انگار! اگر ازش سراغ دارید بهم بگید.

بعد از این کلاسا نوبت به دادن امتحان اصلی در مرکز آزمون سنجش رسید٬ که فکر می کنم مرکز آزمون نسبتا خوبی بود.

نمونه امتحانا که خیلی به درد بخور بود هیچ٬ نکاتی هم که نیما یادمون داد خیلی به درد خورد. مثلا من باوجود اینکه دو بخش اول رو خیلی سریع تموم کردم٬ پاسخ هام رو سابمیت نکردم و صبر کردم تا دیر تموم کنم. بعد با همون روشی که بهمون گفته بود قبل از بخش بعدی چند ثانیه صدای دیگران رو که زودتر شروع کرده بودن شنیدم. شنیدم که داشتن راجع به کلاس درس و معلم و اینها حرف می زدن٬ و حدس زدم که سوال اینه که ۲ ویژگی یک معلم خوب رو بگید. منم سریع نت برداشتم که مثلا معلم باید صبور باشه و به مطلب احاطه داشته باشه. بعد با آرامش تمام منتظر پخش سوال شدم! یهو دیدم سوال گفت دو ویژگی مدرسه خوب رو بگید! اولش شوکه شدم… بعدش سریع راه حل به ذهنم رسید و شروع کردم به گفتن: یه مدرسه خوب باید اولا معلماش صبور باشن… دوما معلماش دانا باشن… !!

نکته: این تکنیک ممکنه تقلب به نظر بیاد٬ اما از اونجایی که هیچ مانعی براش تعبیه نشده و برای همه به راحتی ممکنه٬ ایراد آزمونه که میشه ازش استفاده کرد٬ نه یک شیوه تقلب. یک راه ساده مقابله باهاش هم اینه که سوالات متفاوت به شرکت کننده ها بدن٬ یا ترتیب سوال ها رو عوض کنن. (چه بسا تا الان این کار رو کرده باشن)

توی یه سوال دیگه شروع کردم به صحبت کردن٬ ولی بعد از چند ثانیه به بن بست رسیدم و نمی دونستم چطوری مطلب رو ادامه بدم. سریع معذرت خواهی کردم و گفتم دوباره امتحان می کنم! و این دفعه از راه دیگه ای به سوال پاسخ دادم و جالبه که در نهایت نمره کامل واسه اون سوال گرفتم!

وقتی با دوستام از سر جلسه اومدیم بیرون یکی می گفت خیلی خوب بود٬ اون یکی می گفت خیلی بد٬ من متوسط. در نهایت اگر درست یادم باشه اولی شد ۱۱۲ از ۱۲۰ و دومی شد ۸۹ و من شدم ۱۱۱. من می دونستم نمره بالای ۱۰۰ بیارم هردانشگاهی بخوام می تونم اپلای کنم (البته این ممکنه الان عوض شده باشه)٬ واسه همین از نتیجه م کاملا راضی بودم.

بعد همونطور که در مقالات دیگه م خوندید مسیر زندگیم عوض شد و بجای اپلای به دانشگاه های آمریکا٬ سر از کانادا در آوردم و بجای دانشگاه رفتم سر کار.

زبان انگلیسی و مهاجرت به کانادا

من آدم کمال گرایی هستم! دوست داشتم اینجا انقدر خوب صحبت کنم که مثل کانادایی ها باهام برخورد بشه٬ نه مثل یک مهاجر. واسه همین اولش دوست نداشتم چندان صحبت کنم. در حالی که کلی مهاجر می دیدم که زبانشون نزدیک به من هم نبود ولی با اعتماد به نفس کامل با کلی غلط غلوط صحبت می کردن! یک هفته ای کار پیدا کردم و سر کار رفتن باعث شد این حسم از بین بره و راحت صحبت کنم. علتش هم این بود که کم کم متوجه شدم بخصوص در محیط کاری٬ لهجه و اینها هیچ اهمیتی نداره و مهم فقط اینه که منظور دیگران رو به خوبی بفهمی و منظورت رو هم به خوبی منتقل کنی. بجز این وقتی همکارام و دیگران چشماشون گرد میشد از اینکه تازه مهاجر هستم اعتماد به نفسم بیشتر میشد! بعضا حتی پیش میومد فکر می کردن متولد اینجام (بیشتر وقتایی که راجع به موضوعاتی حرف میزدم که خیلی بهشون تسلط داشتم). یه خوش شانسی که داشتم هم این بود که تقریبا همه محیط هایی که تابحال کار کردم مهاجر یا اصلا نبوده یا خیلی کم بوده. در نتیجه فقط در معرض لهجه کانادایی قرار گرفتم٬ کمتر کسی رعایتم رو می کرد و مجبور می شدم مهارت های شنیدن و گفتن خودم رو به حد اونها برسونم.

نکته: لهجه کانادایی ۹۹ درصد مشابه آمریکایی هست. تفاوت های کمی داره مثل نحوه تلفظ About یا مثل استفاده از Bill بجای Check برای صورتحساب رستوران. البته هم در کانادا هم در آمریکا هر استانی یکم تفاوت لحن یا لهجه داره٬ ولی اون در آمریکا بیشتره.

زندگی توی محیط انگلیسی زبان و به خصوص کار کردن خیلی زبانم رو بهتر کرد. ولی به نظرم این تاثیر خیلی کمتره وقتی که با زبان ضعیف مهاجرت می کنید. اینجا خیلی هارو دیدم که ضعیف اومدن و ضعیف هم موندن. واسه همین به تمام مهاجرا توصیه م اینه که تا می تونن روی زبانشون قبل از مهاجرت کار کنن٬ چون بعد از مهاجرت خیلی وقت ها تمرکزتون روی کار پیدا کردن و چیزهای دیگه ست و کمتر می رسید روی مهارت زبانتون کار کنید.

زبان خوب توی پیشرفت کاریم هم به شدت موثر بوده. خیلی مهاجرهارو دیدم که بعد از رد شدن توی مصاحبه تلفنی یا حضوری شاکی میشن از نژادپرستی کارفرماهای کانادایی. اما تقریبا تمام این افراد که من دیدم زبان نسبتا ضعیفی داشتن٬ و یه جورایی ته دلم حق می دادم به کارفرما. چون هرچقدر هم دانش یک نفر بالا باشه٬ اگر زبانش ضعیف باشه کار کردن باهاش بسیار دردسرساز و دشواره. علاوه بر این٬ بعضی ها از پس مکالمه فنی برمیان٬ اما غیرفنی اصلا. این جور افراد خیلی منزوی میشن و نمی تونن سر کار با دیگران رابطه دوستانه خوبی برقرار کنن. من روی این مهارتم هم خیلی کار کردم تا بتونم محاوره غیر فنی هم به راحتی داشته باشم.

این روزها زبانم به حدی رسیده که خیلی راحت درباره تقریبا هرموضوعی با کانادایی ها و مهاجرین ارتباط برقرار می کنم و خیلی پیش میاد که فکر می کنن اینجا متولد شدم یا اینجا بزرگ شدم. البته هروقت به صدای مکالمه خودم از یکی دو سال پیش گوش می کنم میگم ای وای! الان چقدر بهتر شدم! در نتیجه فکر می کنم هنوز هم جای بهبود زیاد دارم. خیلی هم به ندرت پیش اومده کسی رو ببینم که فقط چهار سال اینجا بوده باشه و زبانش به حد من رسیده باشه٬ که فکر می کنم به دلایل زیر هست:

راه های یادگیری و تقویت زبان

  • تماشای سریال و فیلم زیاد: من خیلی سریال ها از جمله سریال های زیر رو با زیرنویس انگلیسی یا بدون زیرنویس تماشا کردم.
    • Friends (چندین بار – به شدت توصیه ش می کنم. اول با زیر نویس فارسی٬ بعد انگلیسی٬ و بعد بدون زیرنویس ببینید و سعی کنید همه حرف هارو متوجه بشید)
    • How I met your mother
    • Dexter
    • Game of Thrones
    • Black mirror
    • Narcos
    • Westworld
    • The Wire
    • House
    • True Detective
    • Sherlock
    • House of Cards
    • Breaking Bad
    • Prison Break
    • Mad Men
    • The Big Bang Theory
    • Silicon Valley
    • (نکته اضافی: اگر می خواید امتیاز من به بیش از ۳۰۰ فیلم و سریال و همچنین امتیاز هایی که در آینده میدم رو ببینید٬ پروفایل IMDB م رو ببینید. امتیاز های ۸ به بالا رو توصیه می کنم حتما ببینید٬ ۷ ارزش دیدن داره٬ زیر ۷ به درد نمی خوره!)
  • تسلط خوب به گرامر زبان انگلیسی به دلیل یاد گرفتن خوب انگلیسی دبیرستان٬ و یکم جستجوی آنلاین: فکر می کنم سخت ترین بخش زبان واسه مهاجر هایی که زبانشون ضعیفه گرامره. گرامرتون اگر خوب باشه خیلی سریع تر راه میفتید. (برخلاف چیزی که خیلی ها در ایران بهمون می گفتن…)
  • وادار کردن خودم به ارتباط بیشتر با خارجی ها: خیلی از مهاجرین اینجا فقط با ایرانی ها ارتباط برقرار می کنن و بعد هم گله می کنن که زبانشون خوب نمیشه… یا فکر می کنن خنگن! نکته ای که باید بهش توجه کرد اینه که توی ذهن آدم جنگی بین انگلیسی و فارسی برقراره! هرچقدر که با فارسی زبان ها در ارتباط باشید فارسی پیروز میشه و انگلیسی مغلوب! بخصوص اوایل مهاجرت. بعضی ها این رو می دونن٬ اما نمی دونن چطور آدم انگلیسی زبانی پیدا کنن که علاقه به صحبت باهاشون داشته باشه. یه راه راحتش که من اوایل خیلی امتحان کردم عضو گروه های meetup شدن و رفتن به برنامه هاشون بود. گاهی تو یه کافه جمع می شدیم٬ گاهی کوه می رفتیم٬ گاهی کلاب! خوبی meetup اینه که مجانیه٬ راجع به هر موضوع مورد علاقه تون گروه داره٬ و کلی آدم انگلیسی زبان توی اون گروه ها هست که می تونید هرهفته ملاقات کنید و کلی باهاشون گپ بزنید. من نه تنها از این راه زبانم رو بهتر کردم٬ کلی برنامه کوه و سفر چند روزه هم رفتم که خیلی خوش گذشت. تازه از یک نفر یه پروژه کاری هم گرفتم و ۳-۴ هزار دلاری اون اوایل از اون پروژه ساده در‌آوردم! خلاصه اگر مهاجرت کردید و meetup رو امتحان نکردید ۶۳ درصد عمرتون برفنا.
  • کلاس نیمه خصوصی زبان: کلاس نیمه خصوصی یا گروهی کوچیک می تونه خیلی مفید باشه٬ کلاس خصوصی کمتر. حداقلش اینه که اعتماد به نفستون رو می بره بالا.
  • خوندن یا تماشای مطالب و ویدیوهای آموزشی: من خیلی این کار رو نکردم٬ اما گاهی پیش اومده از منابعی مثل ویدیوهای آموزشی رانی استفاده کردم که به دردم خورده.
  • استفاده درست از دیکشنری های آنلاین: سریع ترین راه برای پیدا کردن معنی یک کلمه (مثلا sophisticated) جستجوی define sophisticated در گوگل هست. گوگل میاد خلاصه یکی از دیشکنری های آنلاین رو در همون صفحه نتایج نشونتون میده. اگر کافی نبود٬ می تونید روی نتایج زیرش کلیک کنید تا دیکشنری های دیگه رو هم ببینید. در نهایت اگر باز خوب معنی رو نفهمیدید برید به مترجم گوگل و معنی فارسی رو ببینید. نکته مهم اینه که دیکشنری فارسی باید آخرین منبعتون باشه٬ نه اولین منبع. سعی کنید معنی کلمات رو به انگلیسی یاد بگیرید٬ نه فارسی.
  • اولیت دادن به منابع انگلیسی هنگام جستجو
  • گوش دادن به پادکست (رادیو) های انگلیسی:‌ من شاید بطور متوسط روزی یک ساعت پشت فرمون باشم. تو این زمان فقط آهنگ گوش میدادم تا یک سال پیش. بعد خواستم استفاده مفیدتری کنم و شروع کردم به گوش دادن به پادکست. و چه کار خوبی کردم! الان همش پادکست گوش میدم (مگر اینکه دوستی تو ماشین باشه) و کلی چیز یاد می گیرم٬ هم مربوط به زبان و هم مربوط به مهارت های فنی و غیرفنی. پادکست هایی که به تقریبا تمام اپیسودهاشون گوش میدم The Mixergy و Soft Skills Engineering هست. پادکست The Changelog و چندتای دیگه هم هست که گوش دادم٬ ولی فرصت نمیکنم گوش بدم دیگه. The Mixergy خیلی اپیسود میده! و به شدتم توصیه میشه اگه دنبال کارآفرینی هستید. راستی مجریش هم یک دورگه ایرانیه (اندرو وارنر). Soft Skills Engineering هم خوبه برای مهارت های غیرفنی و ضمن اینکه یکم طنز هم هست.
  • گوش دادن به موسیقی خارجی و توجه به شعر ها (برای پیدا کردن متن شعر جستجو کنید {اسم آهنگ} lyrics)

سطح فعلی زبان من

همونطور که بعضی از شما می دونید٬ من یک سال و نیم درس خوندم تا مشاور رسمی مهاجرت به کانادا بشم. حدود ۲ ماه دیگه امتحان کشوریم رو هم میدم و مجوزم رو می گیرم. یکی از پیش نیاز های این دوره داشتن مدرک زبان بود. با توجه به اینکه تافلم منقضی شده بود٬ یک سال و نیم پیش مجبور شدم یه امتحان دیگه بدم و این دفعه آیلتس رو امتحان کردم. ۵ روز قبل امتحان ثبت نام کردم و فکر کنم جمعا ۲-۳ ساعت واسش خوندم! اونم فقط به خوندن راجع به مدل آزمون رسید. آیلتس نمره ۸.۵ از ۹ آوردم٬ که بیشتر از سطح انتظارم بود! چون انگلیسی زبان هایی که می شناسم اکثرشون این نمره رو نیاوردن. علتش علاوه بر خوب شدن زبانم٬ اون آمادگی واسه امتحان تاقل بود و آمادگی خوبی که از کنکور و دانشگاه برای امتحان دادن کسب کرده بودم.

اگر بپرسید زبانم الان چطوره٬ پاسخ میدم تقریبا هرمکالمه ای می تونم داشته باشم٬ گاهی لهجه م بارزتر میشه (مثل وقتی که خیلی خسته م یا تازه فارسی صحبت کردم)٬ گاهی اصلا بارز نیست٬ هنوز وقتی از اصطلاحات خاص و تکه کلام های قدیمی یا خیلی جدید تین ایجرها استفاده میشه ممکنه متوجه نشم٬ و اینکه دوست دارم کتاب غیرفنی انگلیسی خیلی بیشتر بخونم تا دایره لغاتم بهتر بشه.

نکات مهاجرتی دیگه

وقتی اقامت دائم کانادا رو می گیرید و مهاجرت می کنید٬ می تونید آزمون تعیین سطح بدید و بطور رایگان توی کلاس های انگلیسی یا فرانسه شرکت کنید. اگر سطح زیانتون خیلی پایین باشه ممکنه یه کمک هزینه زندگی کم هم از دولت بگیرید. منم مهاجرت که کردم این امتحان رو دادم. امتحانش نسبتا آسونه و سطحم خیلی بالا دراومد٬ واسه همین کلاسی نرفتم. از دوستانی که رفتن پرسیدم٬ بعضی ها خیلی تعریف میدن٬ بعضی ها می گن خیلی کند پیش میره.

اگر به داستان زندگی من آشنا باشید احتمالا می دونید که من کلا عادت دارم خودم همه چیز رو یاد بگیرم! انگلیسی رو هم تا حد زیادی اینطوری یاد گرفتم. بقیه اما متفاوتن و ممکنه کلاس واسشون بهتر باشه.

من مهارت زبان انگلیسی بعد مهاجرت رو به ترتیب دشواری یادگیری به سه دسته تقسیم می کنم:

  • زبان گرفتن خدمات:‌ ۹۰ درصد مهاجر های ایرانی از پس گرفتن خدمات برمیان. و این به بعضی این باور رو میده که زبانشون خوبه. اما تا زمانی که دارید بابت گوش دادن به حرف هاتون و فهمیدن منظورتون به طرف مقابلتون پول می دید (مثلا برای خرید لباس) این چندان نشونه زبان بلد بودنتون نیست!
  • زبان کاری و فنی: زبان کاری رو معمولا ۲۰-۳۰ درصد مهاجرهای ایرانی در حد رفع نیاز بلدن. وقتی هم می رن سر کار خیلی بهتر میشن. بقیه یکم سخت تر کار گیر میارن ولی با پشتکار و تقویت زبانشون کم کم موفق میشن. ضعف زبان کاری یکی از علت های اصلی سخت کار پیدا کردن خیلی ایرانی هاست.
  • زبان گفتگوهای دوستانه و غیرفنی: زبان گفتگوهای دوستانه شاید کلماتش از زبان کاری خیلی ساده تر باشه٬ اما اصطلاحات و نکاتی که توی کتاب های آموزشی ما نیست خیلی توش بیشتره. علاوه بر این مهاجرین سریع دنبال کار میرن٬ اما دیرتر به فکر دوست خارجی پیدا کردن میفتن (یا هیچوقت نمی افتن!)٬ در نتیجه روی این مهارتشون خیلی کمتر کار می کنن. به نظرم شاید ۵ درصد مهاجرین ایرانی هنگام مهاجرت این مهارت رو داشته باشن٬ و شاید ۲۵ درصد ۵ سال بعد از مهاجرت این مهارت رو پیدا کرده باشن در حدی که دوست کانادایی داشته باشن.

برای اینکه مهاجر موفقی باشید و خوشحال باشید٬ باید هم روی زبان کاری و هم روی گفتگوی دوستانه تون کلی کار کنید. با تمرین زیاد و صبوری به تدریج حتما می تونید به نتیجه دلخواهتون برسید.

ساعت شد ۴ بامداد…عزت زیاد!

]]>
/fa/1396/03/14/%db%8c%d8%a7%d8%af%da%af%db%8c%d8%b1%db%8c-%d8%b2%d8%a8%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d9%86%da%af%d9%84%db%8c%d8%b3%db%8c-%d9%85%d9%87%d8%a7%d8%ac%d8%b1%d8%aa-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7/feed/ 34 1340
ماجرای چوب لباسی و چشم و بیمارستان /fa/1395/09/29/%d9%85%d8%a7%d8%ac%d8%b1%d8%a7%db%8c-%da%86%d9%88%d8%a8-%d9%84%d8%a8%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d9%88-%da%86%d8%b4%d9%85-%d9%88-%d8%a8%db%8c%d9%85%d8%a7%d8%b1%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86/ /fa/1395/09/29/%d9%85%d8%a7%d8%ac%d8%b1%d8%a7%db%8c-%da%86%d9%88%d8%a8-%d9%84%d8%a8%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d9%88-%da%86%d8%b4%d9%85-%d9%88-%d8%a8%db%8c%d9%85%d8%a7%d8%b1%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86/#comments Mon, 19 Dec 2016 18:33:54 +0000 /fa/?p=1358 پریروز رفته بودم یکم لباس بخرم. اومدم یه کت رو از ردیف بالا بردارم خوب آویزون نشده بود٬ چوب لباسیش افتاد رو سرم و صاف خورد به چشمم! اولش فقط یکم سوخت و من گفتم چیزى نیست. کت رو پوشیدم رفتم جلو آینه دیدم یه نقطه قرمز روى سفیدى چشمم هست که داره به سرعت بزرگتر میشه…

میگن تصویر رنگیش یک مقدار وحشتناکه! سیاه سفیدش کردم که اگر نصف شبی در وبلاگم پرسه می زنید وحشت نکنید.

فروشنده ها اومدن. یکیشون منو دید خیلی ترسید. زنگ زدیم ٩١١. پاى تلفن علائم رو گفتم و مشخصاتم رو دادم. پرونده م رو سریع کشیدن بیرون و مطمئن شدن مشکل خاصى از قبل ندارم، بعدش گفتن که اگر درد شدید پیدا کرد یا بیناییت مختل شد سریع برو دکتر. فعلا اگر فقط سوزشه و درد چندانی نیست یه قطره پالی اسپرن بگیر و مرتب بزن که ضدعفونى بشه.

من قطره رو زدم و یه راست رفتم بیمارستان که معاینه بشم. دو تا پرستار در دو مرحله معاینم کردن تا مطمئن بشن نیاز فورى به دکتر ندارم. بعدش موندم تو صف انتظار همراه کسانى از جمله یکى که برف جلوى خونه ش رو پارو مى کرده٬ رفته خونه کفشاشو در آورده دیده انگشتاى پاش سفید و بى حس و سه برابر اندازه عادى شده (بهش میگن Frost-bite یا یخ زدن اعضاى بدن که توی این مقاله راجع بهش حرف زدم).

بعد از سه ساعت نوبتم شد. دکتر با قطره چشمم رو بى حس کرد و فشار هردو چشم رو گرفت و با دستگاه معاینه کرد. گفت شانس آوردى هیچ آسیب دائمى اى ندیدى. چند روز همون قطره رو بزن و استراحت کن خوب میشه.

بعدش کلى با خودم فکر مى کردم. فکر مى کردم اگر یک چشمم نابینا شده بود و مثلا مجبور میشدن تخلیه ش کنن چى میشد. چقدر روى زندگیم تاثیر میذاشت. چقدر روى رابطه هام با آدما تاثیر میذاشت. چقدر دلسوزى و ترحم مبناى بعضی رابطه هام میشد. چقدر روی اعتماد به نفسم تاثیر میذاشت. و خیلى چیزاى دیگه.

خدا رو شکر مى کنم که چیزى نشد. ولى دوست دارم اون حس یادم بمونه. حس اینکه هرچیز که داریم در یک چشم بهم زدن مى تونیم از دست بدیم، شاید فقط به جز افکارمون. که البته افکار رو هم با یه حادثه میشه از دست داد، ولى دیگه اون موقع به نظرم من من نیستم! هویتم رو افکارم میدونم. شاید مهم همینه که عمیقا درک کنیم هویت ما چیزى جز افکارمون نیست. هرچیز دیگه که با حواس پنج گانه مون قابله حسه به راحتى مى تونه از بین بره. و شاید با هیچ ثروتی هم نشه برش گردوند.

به دو نکته مرتبط هم اشاره ای بکنم:

۱. خیلی از ما آدما سودای ثروتمند شدن رو در سر می پرورونیم. و همین باعث میشه قدر خیلی چیزها رو که داریم ندونیم و هیچ وقت هم راضی و خوشحال نشیم. مقاله «روزی که میلیونر شدم» از سازنده Ruby on Rails و Basecamp خیلی مشابه دیدگاه من به این موضوعه. حتما مطالعه ش کنید.

۲. بین ما و افرادی که ناتوانایی های جسمی دارن فاصله خیلی ناچیزه. ولی اونها به اندازه ما توان حمایت از خودشون رو ندارن. به فکرشون باشید. و اگر زندگیشون رو بهتر نمی کنید حداقل بدتر نکنید.

]]>
/fa/1395/09/29/%d9%85%d8%a7%d8%ac%d8%b1%d8%a7%db%8c-%da%86%d9%88%d8%a8-%d9%84%d8%a8%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d9%88-%da%86%d8%b4%d9%85-%d9%88-%d8%a8%db%8c%d9%85%d8%a7%d8%b1%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86/feed/ 33 1358
مصاحبه با سکان آکادمی /fa/1395/08/22/%d9%85%d8%b5%d8%a7%d8%ad%d8%a8%d9%87-%d8%a8%d8%a7-%d8%b3%da%a9%d8%a7%d9%86-%d8%a2%da%a9%d8%a7%d8%af%d9%85%db%8c-%d9%be%d8%a7%d8%af%da%a9%d8%b3%d8%aa/ /fa/1395/08/22/%d9%85%d8%b5%d8%a7%d8%ad%d8%a8%d9%87-%d8%a8%d8%a7-%d8%b3%da%a9%d8%a7%d9%86-%d8%a2%da%a9%d8%a7%d8%af%d9%85%db%8c-%d9%be%d8%a7%d8%af%da%a9%d8%b3%d8%aa/#comments Sat, 12 Nov 2016 19:14:39 +0000 /fa/?p=1347 خبر خوب!
چند نفر از شما عزیزان ابراز علاقه کرده بودید که من پادکستی ضبط کنم. علاقه داشتم این کار رو بکنم ولى فرصت نمیشد. تا اینکه از قضا جناب آقای بهزاد مرادى از سکان آکادمى با من تماس گرفتن و ازم براى یک مصاحبه صوتى در پادکستشون و پاسخ به سوالات شنوندگان دعوت کردن.
مختصرى از تجربیات اخیر من روى وب سایت سکان آکادمى منتشر شده و شما عزیزان مى تونید این متن، وبلاگم و LinkedIn ام رو بخونید و اگر سوالى در رابطه با حیطه هاى تخصصى من یا تجربیاتم دارین در همون سایت سکان آکادمى بنویسین تا هرزمان سوالات به حد نصاب رسید پادکست رو ضبط و منتشر کنیم.
برای ارسال سوالات و دانلود پادکست بعد از انتشار لطفا از این لینک بازدید کنید.

با توجه به اینکه تکنولوژى هایى که در متن ذکر شده اکثرا جدید و پرطرفدار هستن حدس مى زنم تعداد سوالات به سرعت زیاد بشه. امیدوارم این پادکست برای شنوندگان مفید باشه و برسیم توش راجع به همه سوالات صحبت کنیم.

بروزرسانی ۷ آذر ۱۳۹۵: پادکست امروز روی سایت سکان آکادمی منتشر شد. منتظر شنیدم نظرتون هستم!

مصاحبه با سکان آکادمی

مصاحبه با سکان آکادمی

]]>
/fa/1395/08/22/%d9%85%d8%b5%d8%a7%d8%ad%d8%a8%d9%87-%d8%a8%d8%a7-%d8%b3%da%a9%d8%a7%d9%86-%d8%a2%da%a9%d8%a7%d8%af%d9%85%db%8c-%d9%be%d8%a7%d8%af%da%a9%d8%b3%d8%aa/feed/ 40 1347
دسترسی پذیری (Accessibility) وب سایت های فارسی /fa/1395/06/30/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d8%b1%d8%b3%db%8c-%d9%be%d8%b0%db%8c%d8%b1%db%8c-%d9%85%d8%b9%d9%84%d9%88%d9%84%db%8c%d9%86-%da%a9%d8%a7%d9%85%d9%be%db%8c%d9%88%d8%aa%d8%b1-%d9%88%d8%a8/ /fa/1395/06/30/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d8%b1%d8%b3%db%8c-%d9%be%d8%b0%db%8c%d8%b1%db%8c-%d9%85%d8%b9%d9%84%d9%88%d9%84%db%8c%d9%86-%da%a9%d8%a7%d9%85%d9%be%db%8c%d9%88%d8%aa%d8%b1-%d9%88%d8%a8/#comments Wed, 21 Sep 2016 05:59:09 +0000 /fa/?p=1291 در این مقاله قصد دارم در کنار بررسی میزان دسترسی پذیری (Accessibility) وب سایت های مطرح ایرانی، دسترسی پذیری رو به زبان ساده واستون تعریف کنم و توضیح بدم چرا دسترسی پذیری یکی از پیش نیاز های هر وب سایت و نرم افزاریه.
writing-accessibility-post-on-flight
الان تازه سوار هواپیما شدم و دارم بعد از یک سفر ۳ روزه از تورنتو بر می گردم به کلگری. سفرم یه سفر کاری از طرف شرکت بود برای آموزش و تشکیل یک گروه تخصصی Accessibility. اگر معنی این کلمه رو نمی دونید نگران نباشین! توضیح میدم.
هفت ماه پیش کار جدیدم رو شروع کردم. قبلا با و برای خیلی شرکت ها کار کردم ولی این اولین باره که برای شرکتی با نزدیک هزار کارمند در کشورهای مختلف کار می کنم. از اول که اینجا شروع به کار کردم دنبال این بودم که ببینم چه جای خالی ای رو می تونم پر کنم. پیش فرضم این بود که احتمالا با توجه به اینکه این شرکت پروژه های پیچیده برای مشتریان بزرگ انجام میده جای خالی زیادی توش نیست و باید سخت باشه توش پیشرفت کردن. اولین پروژه م در این شرکت پروژه بزرگ و مهمی برای بزرگترین مشتریمون (نیسان و اینفینیتی) بود که شامل ساختن دو وب سایت جدید Responsive و مدرن ظرف ۴ ماه می شد. توی اون پروژه روشی نزدیک به Agile رو پیاده می کردیم و تیم بزرگی بطور خیلی نزدیک با هم کار می کردن. حدود ۳۰ برنامه نویس و کلی تخصص های دیگه از مدیریت پروژه گرفته تا طراح گرافیک و طراح تجربه کاربری و Copywriter و Strategist و Tech Lead و Tech Director و برنامه نویس Frontend و Backend و QA و Release Engineer و غیره! خیلی واسم تجربه جالبی بود و خوشبختانه خیلی بهتر از چیزی که ازم انتظار داشتن ظاهر شدم. دلایل اصلیش هم می تونم بگم سه چیز بود:
  • علاقه و اشتیاق زیادی که به این کار دارم و اهمیت دادن زیاد به نتیجه کار. بعلاوه تجربه فنی زیاد.
  • مقالات زیادی که بخاطر علاقه م در وقت آزادم در سایت هایی از جمله Smashing magazine می خونم و بروز بودن دانشم.
  • هماهنگی سریع با تیم و برقراری ارتباط خوب و سازنده که از علل اصلیش تجربه کارم در دو شرکت کانادایی قبلی و تجربه کارم در تیم Averta بود.

مدتی که گذشت متوجه شدم اکثر برنامه نویس های تیم فاکتور اول و دوم رو زیاد ندارن. شاید بخشیش بخاطر اینکه این بزرگترین و حساس ترین پروژه ای بود که تا حالا روش کار کرده بودن و انرژی زیادی ازشون گرفته بود. من خیلی وقت ها تا دیروقت سرکار موندم و حتی بعضی آخرهفته ها هم کار کردم و سعی کردم خیلی بیشتر از انتظاری که ازم می رفت کمک کنم. یکی از کارهایی که تلاش کردم عملی کنم این بود که وب سایت جدید رو تا حد امکان Accessible کنیم. با چند نفر از Lead ها و Director ها که دوست شده بودم راجع بهش صحبت کردم. اکثرشون تصور واضحی از Accessibility نداشتن و فقط کلمه ش رو اینور اونور کمی شنیده بودن.

دسترسی پذیری (Accessibility) چیست؟

واسشون توضیح دادم که همه جای دنیا از جمله آمریکا افرادی هستن با مشکل بینایی. خیلی ها کوررنگن. مثل مارک زاکربرگ موسس فیس بوک که اصلا رنگ آبی فیس بوک رو برای همین انتخاب کرد که بخاطر کوررنگیش سبز و قرمز رو نمیتونه درست ببینه ولی آبی رو خوب می بینه. خیلی ها -چه جوون و چه افراد مسن- بیناییشون ضعیفه یا نابینان.
یه عده ناتوانی حرکتی دارن. مثلا قدرت ماهیچه ایشون کمه و نمی تونن از موس کامپیوتر یا کیبورد استفاده کنن – نمونه حادش فیزیکدان معروف استیون هاوکینگ.
بعضی ها مشکل شنوایی دارن و مثلا ویدیو که می بینن ممکنه صداش رو نشنون. مثل رییس جمهور سابق آمریکا بیل کلینتون.
دسته چهارم و آخر ناتوانی های جسمی میشه کسانی که مشکلات ذهنی دارن. این دسته شامل خیلی مشکلات از حافظه کوتاه مدت ضعیف تا قدرت تمرکز پایین و بیش فعالی و خوانش‌پریشی میشه که دنیل ردکلیف بازیگر فیلم هری پاتر داره و خوندن رو براش خیلی دشوار می کنه.
همه شون با تاسف سر تکون دادن و گفتن آره متاسفانه بعضی ها خیلی از این مشکلات رنج می برن و احتمالا کامپیوتر رو خیلی کم می تونن استفاده کنن یا اصلا نمی تونن.
گفتم می تونین حدس بزنین چند نفر در آمریکا  ناتوانی های جسمی (Disability) دارن؟ رقم هایی بین ۱ تا ۲۰ میلیون حدس زدن. گفتم طبق اخرین سرشماری حدود ۵۰ میلیون نفر در آمریکا حداقل یک ناتوانی جسمی دارن. یعنی ۱۵ درصد جمعیت. در دنیا هم درصدش در همین حدوده. همشون چشماشون گرد شد و (حداقل به ظاهر) بیشتر تاسف خوردن.
بعد واسشون توضیح دادم واسه هرکدوم از این ناتوانی ها چه نرم افزار ها و سخت افزار هایی وجود داره که به این افراد امکان استفاده از کامپیوتر و اینترنت رو میده. اینجا دیگه واقعا تعجب کردن چون حالا فکر کردن خیلی از بیننده های پروژه های خودشون هم می تونن از اینجور افراد باشن. گفتم نه اشتباه نکنید! این سایت هایی که ما داریم می سازیم ایراداتی دارن که اکثر این افراد قادر به استفاده ازشون نیستن (البته من حواسم به صفحات و امکاناتی که خودم می سازم هست. منظورم بقیه بود!) برای اینکه این افراد امکان استفاده از سایت هایی که ما می سازیم رو داشته باشن باید یک سری اصول و قواعد رو رعایت کنیم و خودمون رو جای این افراد بذاریم.

اگر با شنیدن این ها احساس همدلی (empathy) با این افراد نمی کنید و Accessible بودن تمام نرم افزار ها و وب سایت هارو ضروری نمی دونید به این فکر کنید که بین مردم کلی آدم هست که ناتوانی های جسمی دارن (از هر  ۶ یا ۷ نفر یک نفر). اگه دفتر کلگری ما ۳۵۰ نفریم این یعنی ۵۰ نفر ناتوانی های جسمی دارن. ۵۰ نفر هرروز ۸ ساعت زیر یک سقف کنار شمان که نمی تونن خوب از نرم افزاراتون استفاده کنن و شما بهشون حس ناتوانی میدین. بیشتر بهش فکر کنید. این همه آدم اطرافتون عینک می زنن. آیا کسی که چشمش ضعیفه معلوله؟ نه؟ تا قبل اینکه عینک ساخته بشه چی؟ اون موقع معلول بودن. اما اختراعات و ساخته های ما آدم ها باعث شد این افراد با چشم ضعیف دیگه معلول نباشن. بیشتر که بهش فکر کنید درک می کنید فرد معلولی وجود نداره…شما با کارتون دیگران رو معلول می کنید.

چطور سر از تورنتو درآوردم

دیگه فرصت نبود که بیشتر واسشون توضیح بدم ولی خیلی واسشون جالب بود و ازم دعوت کردن یک ماه بعد واسه کل تیم فنی یک ارائه مطلب (Presentation) بذارم و با این موضوع آشناشون کنم. البته اون موقع دیگه اواخر پروژه نیسان و اینفینیتی بود و امیدم این بود که برای پروژه های بعدی شرایط بهتر بشه. ۲ هفته بعد از طریق یکی از Team lead ها فهمیدم فردی به نام Seth Kane در دفتر شیکاگومون در سمت Tech Lead کار می کنه و تخصص اصلیش همین Accessibility هست و وقتی فهمیده که من این بحث رو به دفتر اصلی (کلگری) دارم میارم خیلی استقبال کرده. خلاصه با سث کلی صحبت کردم و آشنا شدم و ازش دعوت کردم توی ارائه مطلب کمکم کنه. هم بخاطر اینکه اون تجربه ش در این زمینه و در آموزش این موضوع خیلی بالاتر بود هم اینکه من تابحال در کانادا presentation نداده بودم و وقتم اصلا نداشتم روش کار کنم و نگران بودم خوب پیش نره و بجا اینکه تیم رو به موضوع علاقمند کنه زده شون کنه.

در نهایت ظرف ۲-۳ روز کل اسلایدهارو آماده کردم و با سث هماهنگ شدم و با هم presentation رو انجام دادیم. فکر می کنم حدود ۳۰ نفر از تیم فنی اومدن یا آنلاین بهمون ملحق شدن و خیلی ها به موضوع علاقمند شدن و بعدش ازم تشکر کردن. اما دریغ از کوچکترین تغییر در پروژه های بعدی و Accessible شدنشون! از طرفی تیم طراحی سر از این موضوع در نمی آوردن و طراحیشون هزار و یک مشکل Accessibility داشت. از طرف دیگه تیم مدیریت پروژه و Account manager اصلا توی محاسبات مالی و زمانیشون این موضوع رو حساب نمی کردن. بعلاوه اینها من هم درگیر کلی پروژه prototyping بودم که Accessibility لازم نداشتن (مثل چت بات ها و اپ هولولنز) و فرصت این رو نداشتم که بیشتر این دانش رو در شرکت و به تیم های مختلف گسترش بدم. سث هم کل وقتش صرف کمک به تیم شیکاگو و نیویورک و تورنتو میشه و به شدت مشغوله. خلاصه یک جورهایی از این موضوع ناامید شدم و دیگه دنبالش نرفتم به جز صحبت هایی که گاهی وقتا سرناهار با همون همکارا می کردم. تا اینکه چند ماه پیش چند مشتری جدید از جمله شرکت بیمه آمریکایی Blue Shield of California و یک دانشگاه آمریکایی پیدا کردیم که قانونا باید Accessible می بودن و چند تیم در کلگری مشغول کار روشون شدن. تو این پروژه ها قرار بود من کار Accessibility Lead رو به عهده بگیرم ولی مدیر پروژه ها بدون اطلاع ما خیلی بخش هارو پیش بردن و به مشکل خوردن. همینا باعث شد بحث Accessibility بیشتر توی شرکت راه بیفته و با تلاش سث شرکت رقم قابل توجهی سرمایه گزاری کرد تا ۱۷ نفر با تخصص های Development و QA و UX از دفاتر کلگری و نیویورک و شیکاگو و آمریکای جنوبی برای یک دوره تخصصی Accessibility بفرسته تورنتو و از یک شرکت متخصص در این زمینه به اسم Deque که دفاتر دیگه ما برای Accessibility Review ازشون کمک می گیرن بخواد این دوره رو برگزار کنه. این ۱۷ نفر قرار شده بشن سفیرهای Accessibility شرکت و با گسترش دانش و دادن مشاوره به دیگران سعی کنن هرچه زودتر تمام پروژه های جدید شرکت رو Accessible کنن. توی این دوره تخصصی از مسایل سطح بالا مثل پروسه کلی بهینه برای پروژه های Accessible و آموزش و همکاری با متخصصین رشته های مختلف و نقش ها و مسئولیت ها تا مسایل ریز و تخصصی و فنی کلی صحبت شد و برای همه بسیار مفید بود. برای من هم (بخصوص مسایل غیر فنی و کلی تر) خیلی مفید بود و بهم انرژی مثبت داد که می تونیم تمام پروژه هامون رو با کمک هم Accessible کنیم. تنها چیزی که در این حین ناراحتم می کرد (و سالهاست کرده) اینه که در ایران هیچ کس راجع به این موضوع صحبت نمی کنه. هرچقدر جستجو می کنم هیچ مقاله ای مثلا درباره Web Accessibility به فارسی پیدا نمی کنم. رفتم یه سری سایت دولتی که اتفاقا بیشتر بازدیدکننده هاشون ممکنه معلول باشن و یه سری از پربیننده ترین سایت های ایرانی رو بررسی مختصری کردم تا ببینم طبق استاندارد جهانی WCAG 2.0 که سالهاست در آمریکا و کانادا و کشورهای دیگه دنیا استفاده میشه چقدر Accessible هستن. برای این تست از مرورگر کروم در سیستم عامل مک و صفحه‌خوان (Screen Reader) رایگان NVDA در یک Windows Virtual Machine استفاده می کنم. نتایج تستم رو اینجا با شما به اشتراک می ذارم:

بررسی دسترسی پذیری (Accessibility) سایت های فارسی

سایت بهزیستی کشور

  • تگ HTML صفت lang رو نداره در نتیجه نرم افزارهای صفحه‌خوان نمی فهمن زبان صفحه فارسیه و درست نمی خوننش.[۱]
  • Responsive نیست. توی مانیتورهای کوچک خیلی استفاده ازش سخته.
  • کاربرانی که فقط از کیبورد استفاده می کنن (مثل خیلی ها که مشکلات ماهیچه ای دارن) اصلا نمی تونن از سایت استفاده کنن. چون با Tab به خوبی نمیشه به تمام لینک های صفحه رسید و اسلایدر بالای صفحه الکی همش Focus رو می گیره وقتی Tab می زنی و بعضی المان ها هم در حالت Focus هیچ تغییری نمی کنن و نمیشه فهمید Focused شدن.
  • اسلایدر بالای صفحه اصلی خیلی سریع اسلایدش عوض میشه و کسی که سرعت خواندنش کمه (یا حتی هر آدمی!) احتمالا نمی رسن بخوننش. هیچ راهی هم واسه pause کردنش نیست. انیمیشنش هم خیلی حواس پرت کنه و کسانی که ناتوانایی های ذهنی دارن رو می تونه خیلی اذیت کنه.
  • در کل انقدر ایرادات این سایت زیاده و ابتداییه که بیشتر از این بررسیش نمی کنم. بریم سراغ بعدی…

 

سازمان بهزیستی استان تهران

  • یکی از اولین پیش نیازهای هر وب سایت و بخصوص وب سایت های Accessible اینه که باید بشه بدون استفاده از موس از تمام وب سایت استفاده کرد. در این وب سایت زیرمنو هارو هیچ جوره نمیشه با کیبورد باز کرد! و بدلیل اینکه حالت focus رو خیلی از لینک ها نشون نمیدن اصلا با کیبورد نمیشه از این وب سایت استفاده کرد.
  • باز هم اسلایدری که قابل pause نیست مگر اینکه موس رو استفاده کنی و روش نگه داری.
  • این سایت هم انقدر ایرادات ابتدایی داره که دیگه ادامه نمیدم. کلا از بهزیستی بگذریم. بریم سراغ بیمه…

 

بیمه ایران

  • باز هم اسلایدری که autoplay داره و pause نمیشه.
  • وقتی با کیبورد صفحه رو می گردید دو مشکل اساسی هست: نمیشه در سایت جستجو کرد – وقتی روی منوی اصلی سایت هستید در مرورگر Chrome انقدر کنتراست بین مستطیلی که دور لینک می بینید (focus outline) و رنگ پس زمینه پایینه که دیدنش خیلی سخته. بازم وضعیتش بهتر از سایت های بهزیستیه. بریم سراغ یه قسمت پرکاربرد: خدمات الکترونیکی
  • توی صفحه خدمات الکترونیکی یه لینک Skip to content گذاشتن برای کاربران کیبورد. نشون میده به Accessibility فکر کردن. ولی بازم اسلایدری که دکمه pause نداره…کلا مثل اینکه در ایران اسلایدر رو حتی از اینجا هم بیشتر دوست دارن! در حالی که تمام مطالعات و آزمایشات نشون میده که اسلایدر ها تاثیر چندان مثبتی ندارن و تجربه کاربری بدی خلق می کنن.
  • توی صفحه خدمات الکترونیکی بعضی از دکمه های اصلی که اتفاقا خیلی ممکنه برای معلولین مهم باشن -مثل دکمه مراجع درمانی طرف قرارداد با بیمه ایران- contrast بین رنگ نوشته شون (#ffffff) و رنگ پس زمینه شون (#f5c200) اصلا در حد استاندارد WCAG AA نیست و کسی که مثلا کوررنگی داشته باشه ممکنه اصلا نتونه اون نوشته روی دکمه هارو بخونه. اطلاعات اضافی: اگر می خواید چک کنید ببینید رنگ یک نوشته کنتراست کافی با رنگ پس زمینه ش داره می تونید از ابزارهایی مثل این استفاده کنید: WebAIM Color Contrast Checker
  • من رفتم به صفحه مراجع درمانی طرف قرارداد که اون رو بررسی کنم ولی چه با موس چه کیبورد نتونستم جستجویی کنم که نتیجه بده! هیچی پیدا نمی کرد. یا بیمه ایران هیچ مرجع طرف قراردادی در تهران نداره یا سایتشون مشکل داره! بریم سراغ بعدی…

 

پایگاه اطلاع رسانی سازمان تامین اجتماعی

  • تگ HTML صفت lang رو نداره.[۱]
  • وقتی با دکمه Tab کیبورد میری روی منوی اصلی اون آیتم هایی که زیرمجموعه دارن focus outline نشون نمیدن… نمی فهمی روشونی. حداقل خوبه که با کیبورد می تونی بازشون کنی! اما چند ثانیه بعد زیرمنو خود به خود بسته میشه!! فکر کنم یه ربطی به اسلایدرها داره.
  • اون اسلایدر وسط صفحه نه دکمه pause داره نه میشه با کیبورد رفت روی دکمه های زیرش تا اسلاید رو عوض کرد.
  • اینم بیش از این جای بررسی نداره. بریم سراغ سایت بانک ها…

 

بانک ملت

  • دو دقیقه توی loading منتظر موندم باز نشد. بریم سراغ یه بانک دیگه…

 

بانک سامان

  • تگ HTML صفت lang رو داره…اما زبان صفحه رو انگلیسی (en) در نظر گرفته![۱]
  • در CSS این سایت یه کدی هست که بدترین کاریه که با accessibility یک وب سایت می تونید بکنید:
    * {outline: none !important;}
  • همین دو ایراد کافیه تا یک وب سایت تقریبا اصلا accessible نباشه. علی رقم اینکه سایت بانک سامان از همه سایت هایی که تا اینجا بررسی کردم زیباتر به نظر میاد، از نظر Accessibility بدترین سایته و افراد با ناتوانی های جسمی‌ (حدود یک ششم جمعیت کشور) رو اصلا در نظر نگرفته. ببینیم بانک های دیگه چه کردن…

 

بانک ملی

  • تگ HTML صفت lang رو نداره.[۱]
  • بریم به اینترنت بانک. اینجا تگ html صفت lang رو داره ولی خالیه!
  • فرم ورود اصلا accessible نیست. فیلد ها هیچکدوم label ندارن و فقط placeholder دارن. مشکل placeholder دو چیزه. یکی اینکه صفحه خوان ها اصلا نمی خوننش، در نتیجه یک فرد نابینا اصلا نمی تونه از این فرم استفاده کنه. و دیگری اینکه وقتی چیزی تایپ کنید دیگه معلوم نیست که توی کدوم فیلد هستید. بعضی افراد با ناتوانی های ذهنی ممکنه اینطوری دچار مشکل بشن.
  • بانک ملی هم مثل بانک سامان در بخش اینترنت بانک اومده outline لینک های focus شده رو کاملا برداشته. که گشتن در سایت با کیبورد رو غیر ممکن می کنه.
    :focus, a:focus, button:focus, input:focus {outline: none;}

 

بانک پارسیان

  • تگ HTML صفت lang رو نداره.[۱]
  • فرم جستجو با کیبورد قابل دسترسی نیست.
  • زیرمنوها در حالت focus به حد کافی مشخص نیستن (outline خیلی نازکه).
  • اسلایدرش با کیبورد قابل کنترل نیست. ضمنا قابل pause هم نیست.
  • کلا سایتی که صفت lang رو نداشته باشه زیاد ارزش بررسی نداره. بریم سراغ سایت دانشگاه ها…

 

دانشگاه شریف

  • ای بابا! در سایت دانشگاه شریف هم تگ HTML صفت lang رو نداره.[۱]
  • اسلایدر با کیبورد قابل کنترل و pause نیست.
  • سیستم آموزش دانشگاه چطور؟ اون هم صفت lang رو نداره. ضمن اینکه فیلد های فرمش label ندارن. یعنی کلا افرادی که از صفحه خوان استفاده می کنن نمی تونن از سیستم آموزش استفاده کنن…بریم ببینیم شاید سایت دانشگاه تهران که دانشجوهاش بیشترن بهتر باشه…

 

دانشگاه تهران

  • متاسفانه این کد CSS رو داره:
    a:link, a:hover, a:active, a:visited, a:focus {outline: none;}
    در نتیجه سایت اصلا با کیبورد قابل استفاده نیست.
  • حالا سایت دانشگاه ها مشکل داره. ببینیم اصلا افرادی که به سایت های accessible نیاز دارن می تونن به دانشگاه وارد بشن یا نه. سایت سنجش رو ببینیم…

 

سازمان سنجش آموزش کشور

  • تگ HTML صفت lang رو نداره.[۱]
  • در خیلی از محتوای صفحات رنگ متن ۶۶۶۶۶۶ هست و رنگ پس زمینه e1e1e1. این دو رنگ کنتراست کافی رو ندارن و برای افراد کوررنگ یا با بینایی ضعیف مشکل ایجاد می کنن.
  • بریم سراغ چندتا از پربیننده ترین سایت های فارسی

 

دیجی کالا

  • همون اول یک modal باز کرد که با کیبورد هیچ جوری قابل بستن نبود. یعنی کاربران کیبورد اصلا نمی تونن از سایت استفاده کنن. فقط با موس بسته میشد.Digikala Pageload Modal
  • تگ HTML صفت lang رو نداره.[۱]
  • فیلد جستجو label نداره.
  • منو رو با کیبورد نمیشه استفاده کرد (زیرمنوها باز نمیشن).
  • متاسفانه outline لینک ها در CSS برداشته شده و با کیبورد نمی فهمید الان کجای صفحه هستید.
    a {outline: 0;}
  • با وجود چنین ایرادات اساسی ای نیازی به بررسی بیشتر نیست. باید بگم از دیجی کالا خیلی بیش از این انتظار داشتم. ببینیم رقیبشون چه کرده…

 

بامیلو

  • بامیلو هم همون ابتدا یک modal باز کرد که با کیبورد نمیشد رفت روی دکمه بستنش.
  • تگ HTML صفت lang رو به درستی داره.
  • فیلد جستجو label نداره.
  • منوی اصلی (بالا سمت چپ) با کیبورد قابل استفاده نیست چون در حالت focus تغییری نمی کنه و زیرمنوهارو نمیشه با کیبورد باز کرد.
  • در لیست دسته ها، زیرمنو هارو که با کیبورد سعی می کنی باز کنی روی گزینه مادر کلیک می کنه. در نتیجه لیست با کیبورد قابل استفاده نیست.
  • اسلایدر با کیبورد قابل کنترل و pause نیست.

 

سایت های پربیننده دیگه مثل آپارات و بلاگفا هم صفت lang رو در تگ html ندارن و اصلا accessible نیستن.

 

نتیجه

من مطمئنم هیچ کدوم از سازنده های این وب سایت ها با دونستن اینکه چطور یک سایت accessible میشه چنین سایت هایی نساختن. مطمئنا همه این افراد تلاش می کنن سایت هایی بسازن که توسط همه قابل استفاده باشه. اما از اونجایی که در منابع فارسی بسیار بسیار به ندرت اشاره ای به دسترسی پذیری میشه این دانش وارد ایران نشده و متخصصین ایرانی گرچه در خیلی زمینه ها مهارت بالایی دارن در این زمینه مهارت بالایی کسب نکردن و دنبالش هم هیچوقت نرفتن. من با نوشتن این مقاله به هیچ وجه قصد بی کیفیت شمردن کار این متخصصین رو ندارم و علت نوشتن این مقاله فقط و فقط افزایش آگاهی خوانندگان در زمینه دسترسی پذیری وب بوده و مثال ها تنها برای نشون دادن میزان جدی بودن این مشکل در سایت های ایرانی آورده شدن.
۲۱ میلیون نفر از جمعیت ایران مشکلات بینایی دارن. اگر ناتوانایی های حرکتی، شنوایی و ذهنی رو هم در نظر بگیریم احتمالا حدود ۳۰ میلیون نفر با ناتوانی های جسمی در ایران وجود داره.
همونطور که می بینید بیشتر سایت های مهم و پربازدید ایرانی اهمیت زیادی به این تعداد زیاد از جمعیت ایران ندادن. هرچند حتی اگه تعداد کم بود طبق قانون اساسی این افراد هم باید از حقوق مشابه افراد دیگه برخوردار می بودن و باید بهشون کاملا اهمیت داده میشد و اگر اینجا بحث جمعیت تحت تاثیر رو پیش کشیدم فقط برای نشان دادن وخامت و گستردگی مشکله.
من فکر می کنم این مشکل در کشور ایران بیشتر از نبود دانش Accessibility نشات می گیره که خود اون می تونه نشات گرفته از عدم سرمایه گذاری کافی ارگان های دولتی در این زمینه باشه.
امیدوارم این مقاله آغازی باشه تا حداقل چند نفر از ما بیشتر به موضوع Accessibility فکر کنیم و راجع بهش یاد بگیریم و به همه هم نوعانمون اهمیت بدیم. لطفا اگر خوندن این مقاله رو مفید دیدید به اشتراک بذاریدش. امیدوارم این حرف ها به گوش مسئولین و مدیران هم برسه تا بتونیم زودتر شاهد پیشرفت در این زمینه باشیم.
منتظر نظراتتون هستم

[۱] برای فهم بهتر مشکل نبود صفت lang در تگ html این ویدیو رو تماشا کنید:
(اگر به یوتیوب دسترسی ندارید روی آپارات تماشا کنید)
افرادی که بینایی ضعیف یا نابینایی دارن برای استفاده از کامپیوتر از نرم افزارهای صفحه خوان (screen reader) استفاده می کنن. برای اینکه این نرم افزارها بتونن صفحات وب رو به درستی بخونن برنامه نویسان وب وظیفه دارن کد استاندارد و semantic بنویسن و قواعد مربوط به دسترسی پذیری (Accessibility)‌ رو رعایت کنن. سازمان W3C سالهاست در این زمینه راهنمایی ها و استاندارد های خوبی تحت نام WCAG 2.0 منتشر کرده که به تمام برنامه نویسان وب خوندن و یادگیریشون رو بسیار توصیه می کنم.
در بیشتر سایت های فارسی (حتی سایت هایی که افراد با ناتوانی های جسمی ممکنه خیلی نیاز داشته باشن استفاده کنن٬ مثل سایت بیمه و تامین اجتماعی) تگ html صفت lang رو نداره. در نتیجه صفحه خوان ها (Screen readers) محتوای صفحه رو حرف به حرف می خونن بجای کلمه به کلمه.
سایت بی بی سی فارسی به درستی صفت lang رو با مقدار fa در html قرار داده. به همین دلیل این سایت توسط screen reader ها به درستی خونده میشه. برای این ویدیو از نرم افزار رایگان NVDA روی یک virtual machine استفاده کردم.
]]>
/fa/1395/06/30/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d8%b1%d8%b3%db%8c-%d9%be%d8%b0%db%8c%d8%b1%db%8c-%d9%85%d8%b9%d9%84%d9%88%d9%84%db%8c%d9%86-%da%a9%d8%a7%d9%85%d9%be%db%8c%d9%88%d8%aa%d8%b1-%d9%88%d8%a8/feed/ 32 1291
کار، محیط کاری و قوانین نانوشته IT در ایران و کانادا (قسمت دوم) /fa/1395/06/01/%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%ad%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d9%86%d9%88%db%8c%d8%b3%db%8c-%d9%88%d8%a8-%d9%86%d8%b1%d9%85-%d8%a7%d9%81%d8%b2%d8%a7%d8%b1-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7/ /fa/1395/06/01/%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%ad%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d9%86%d9%88%db%8c%d8%b3%db%8c-%d9%88%d8%a8-%d9%86%d8%b1%d9%85-%d8%a7%d9%81%d8%b2%d8%a7%d8%b1-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7/#comments Tue, 23 Aug 2016 04:02:05 +0000 /fa/?p=1134 مدتها بود می خواستم این نوشته رو منتشر کنم. اما هم سرم شلوغ بود، هم اینکه ۶ ماه پیش کارم رو عوض کردم و از یه شرکت ۶-۷ نفری رفتم به یه شرکت ۹۰۰ نفری با ۱۲ دفتر در چند کشور. به همین خاطر گفتم کمی صبر کنم تا این شرایط تازه رو هم تجربه کنم و بعد قسمت دوم رو منتشر کنم. بعلاوه، هرچی واسه این مطلب نوشتم دیدم کلی چیز مرتبط دیگه هست که نمی خوام اونهارو از قلم بندازم و دیدم همینطوری پیش برم هم پستم اندازه یه کتاب میشه هم هیچوقت تموم نمیشه! خلاصه وسواس رو گذاشتم کنار و هرچه دل تنگم خواست بسیار مختصرا گفتم! این وسط خیلی مطالب هست که راجع بهشون توضیح ندادم و گفتم اگر کسی واسش سوال بود و پرسید اضافه می کنم. این شما و این قسمت دوم از مجموعه نوشته درباره تجربیات کاری من در زمینه IT در ایران و کانادا!

میز من در محل کار فعلیم

میز کار من در حال حاضر – این روزها مشغول کار روی یک پروژه هلولنز هستم و مجبورم هم زمان از مک و ویندوز استفاده کنم (۲ مانیتور راست به مک بوک وصل هستن و ۲ مانیتور چپ به یک کیس)

تجربیات و توصیه های من در زمینه IT از ایران تا کانادا

  1. ورود و پیشرفت در زمینه طراحی و توسعه وب (قسمت اول)
  2. کار، محیط کاری و قوانین نانوشته IT در ایران و کانادا (قسمت دوم)
  3. بهترین راه های کسب درآمد IT در ایران و کانادا (قسمت سوم) – بزودی

کار، محیط کاری و قوانین نانوشته IT در ایران و کانادا

در ایران رشد IT و میزان فراگیر شدن استفاده از کامپیوتر و اینترنت در سالهای اخیر خیلی زیاد بوده. به طوری که الان طبق برخی آمارها نصف جمعیت از اینترنت استفاده می کنن که ایران رو کشور هجدهم دنیا از لحاظ تعداد کاربر اینترنت کرده. به طبع این موضوع تعداد ایرانی هایی که به توسعه نرم افزار و مشاغل دیگه مربوط به IT روی آوردن هم زیاد شده. از طرف دیگه، سالهاست که ارزش واحد پولی ایران (ریال) خیلی کمتر شده و خیلی جوانان ایرانی می خوان درآمد دلاری پیدا کنن تا زندگی مرفهی داشته باشن. یکی از کم دردسر ترین و ساده ترین راه های صادرات هم صادرات خدماته. مثل خدمات IT. همین شده که حالا بازار IT ایران با رفع تحریم ها داره کم کم نسخه کوچکی از بازار IT هند میشه. من خوشبینم که اگر روابط بین المللی ایران خوب بمونه و بهتر بشه بازار IT در ایران بسیار پر رونق میشه و افرادی که در این صنعت فعالیت می کنن جزو قشر متوسط رو به مرفه یا مرفه میشن، برعکس یکی دو دهه پیش.

تجربه کاری من

مطالبی که اینجا می خونید نظرات آدمیه که ۳ ساله در بازار ایران فعالیتی نکرده و فقط از ۱۵ هزار کیلومتر اون ور تر تماشا و دنبال کرده. توی قسمت اول از اینکه چجور وارد این عرصه شدم زیاد گفتم. حالا بذارین یکم از تاریخچه کاری خودم واستون بگم. بعلاوه تجربیات دیگه ای که تو قسمت اول بهشون اشاره نکردم. حدود ۱۱ سال پیش اولین پروژه پولیم رو گرفتم. با دوستم مرتضی روش کار کردیم و وسطش مشتری جا زد. فکر می کنم چون شریکش گفته بود چرا کار رو دادیم به دو تا بچه فسقلی دبیرستانی؟! بعدش رفتم ۳ ماه تابستون تو یه شرکت برای یکی از کسانی که در بازار IT ایران خیلی فعاله کار کردم. ۳ ماه توی اون گرما هرروز ۸ صبح اونجا بودم و تا ۵ سخت کار کردم، وب سایت هایی ساختم که بعضی هاشون الان خیلی پربیننده هستن، اما تهش یک ریال هم بهم پرداخت نشد. بعدش با امیرعلی یه ایده نیازمندیهای آنلاین به سرمون اومد (قبل از اینکه همه شروع کنن به زدن نیازمندیهای آنلاین!) و روش کار کردیم و سایت خوبی از آب دراومد، اما بلد نبودیم چطور بازاریابی کنیم و راحت شکست خورد. بعدش با مرتضی و بعدا با حسام تیم شدیم و شروع کردیم به کار برای مشتری های مختلف. بعدا اسم تیممون رو گذاشتیم اورتا. در کنار این آموزش برنامه نویسی وب رو هم شروع کردم و کلا فکر می کنم به حدود ۱۰ نفر برنامه نویسی وب آموزش دادم. یکی از اون ۱۰ نفر تینای عزیز بود که دختر بسیار زرنگ و باپشتکاریه و این روزها در یاهو مشغول به کاره. همه این کار ها در کنار تحصیل در رشته مهندسی عمران دانشگاه شریف. اون تجربیات منفی اولیه بعلاوه درآمد کم نسبت به میزان زحمت بعلاوه درآمد زیاد اطرافیان فعال در رشته های دیگه و خیلی چیزهای دیگه که خودتون می دونید بهم می گفت من که در ایران زندگی می کنم نباید روی زمینه ‌توسعه وب و برنامه نویسی زیاد حساب کنم. واسه همین مهندسی عمران واسم یه جورایی Plan B بود. البته در عمران هم از مهارت های برنامه نویسیم خیلی استفاده می کردم. به همین خاطر به مهندسی حمل و نقل علاقمند شدم که نوع کارش خیلی با برنامه نویسی و مدل سازی ریاضی جور در میومد و در عین حال خیلی کاربردی بود. ۲ سال از تحصیل گذشت مصمم شدم از راه ادامه تحصیل به آمریکا برم و شروع کردم به تلاش برای اپلای. آخرای راه بودم که پرونده مهاجرتی پدرم به کانادا بعد از ۵ سال پذیرفته شد. چیزی که اصلا انتظارشو نداشتیم! من هم تصمیم گرفتم بجای ادامه تحصیل در زمینه ارشد مهندسی حمل و نقل برم کانادا وارد بازار کار بشم و بعد از آشنایی با بازار اینجا تصمیم بگیرم در چه زمینه ای پیش برم. بخاطر رفتن از ایران و دلایل دیگه از تیم اورتا جدا شدم و دیگه شاگرد برنامه نویسی تازه هم نگرفتم. مدرک مهندسیمو گرفتم و بالافاصله اومدم کانادا. کلگری شهر تمیز و مرتبی بود با کوه های قشنگ و بازار کاریش بهتر بود، به همین خاطر اومدم کلگری. از روز دوم شروع کردم به اپلای واسه شغل ها. هم در زمینه مهندسی عمران (با سابقه خیلی کم) هم در زمینه توسعه وب (با سابقه زیاد). یه هفته بعد در یه شرکت تبلیغاتی نیم ساعته کلگری به عنوان Web Developer استخدام شدم. ۶ ماه روی توسعه وردپرس و سایت های استاتیک برای بیش از ۲۰ مشتری کار کردم و بعدش دنبال کار جدید و بهتر گشتم. از دو جا پیشنهاد خوب گرفتم. یکی از یه شرکت ۶-۷ نفره و دیگری از یه شرکت ۲۰-۳۰ نفره. هر دو به نسبت تعداد کارمندشون بسیار موفق. اولی بیشتر تبلیغاتی و دومی بیشتر نرم افزاری و نفتی. آینده اولی رو بهتر دیدم و اون رو انتخاب کردم. ۲ سال اونجا روی پروژه های خوبی از جمله وب سایت H&R Block کانادا کار کردم تا ۶ ماه پیش یک recruiter از شرکت Critical Mass که از شناخته شده ترین Digital Marketing Agency های کاناداست توی LinkedIn پیدام کرد، باهام تماس گرفت و به مصاحبه دعوتم کرد. منم دیگه می خواستم کارم رو عوض کنم و پیشرفتی کنم واسه همین به مصاحبه رفتم. بعد از یک مصاحبه تلفنی و دو مصاحبه حضوری پیشنهاد کاری گرفتم و بعنوان توسعه دهنده ارشد (Senior Developer) استخدام شدم. الان ۶ ماهی میشه اینجا هستم و در این مدت چند بخش مهم سایت های نیسان و Infiniti آمریکا، یک پروژه مهم Angular برای نیسان، یک موبایل اپ Ionic برای ۲۰ سالگی شرکتمون، یک Chatbot هوشمند با استفاده از Facebook Messenger API و Wit AI، یک پرزنتیشن آموزشی Web Accessibility و یک پرزنتیشن آشنایی و معرفی Chatbots  برای عده ای از توسعه دهندگان وب و مدیران فنی شرکت، یک وب و موبایل اپ با Meteor، و یک سری کار خرده ریز دیگه انجام دادم. در حال حاضر هم روی یک اپ هلولنز با Unity کار می کنم. در کنار این ۳ شغل تمام وقتی که تابحال در کانادا داشتم با چند شرکت هم بعنوان Freelancer به صورت پروژه ای و ساعتی کار کردم. ضمنا در event ها و مسابقات مختلفی هم شرکت کردم که باعث شده با خیلی ها آشنا بشم و نتورک خوبی بسازم.

این هم مختصری از تجربیات کاری من. حالا برم سر اصل مطلب: مقایسه ایران و کانادا. بیشتر گفته هام مستقیما مربوط به وب و اینترنت هستن ولی وضعیت زیرشاخه های دیگه IT هم تقریبا مشابه بوده و هست.

تاریخچه وب در ایران و کانادا

در کشورهای توسعه یافته اینترنت از دهه ۹۰ کم کم همه گیر شد. بطوری که در حدود سال ۲۰۰۰ خیلی ها که در وب فعالیت می کردن و بیزینسی راه انداخته بودن ثروتمند شدن. در این زمان خیلی ها سعی کردن وارد این صنعت بشن و از موقعیت استفاده کنن. سرمایه گذار ها هم بدون دانش کافی و بیشتر به پشتوانه موفقیت شرکتهای دیگه کلی سرمایه می ریختن روی استارتاپ های جدید. به همین خاطر اوایل قرن بیست و یکم حباب .com ترکید و خیلی ها ورشکست شدن و خیلی بیزینس ها از بین رفتن. بعد از اون رشد دنیای نرم افزار و وب آهسته تر ادامه پیدا کرد ولی هیچ وقت متوقف نشد و نیاز به متخصصین این رشته و درآمد این متخصصین هی بیشتر شد.

در ایران هم از اواسط دهه ۷۰ تا دهه ۸۰ کم کم اینترنت همه گیر شد. ولی باوجود تعداد کاربر زیاد، بیزینس های ایرانی سودده زیادی در وب ایجاد نشد. علتش هم خیلی چیزا بود که فکر می کنم چندتاش اینها باشه:

  • قانون گذاران کشور ما هنوز که هنوزه نتونستن قوانین روشن و خوبی که از حقوق بیزینس های آنلاین دفاع کنن و محدودشون نکنن وضع کنن. حتی اگر هم چنین قوانینی وضع بشه (یا شده باشه و من خبر نداشته باشم)، دادگاه های ما در بیشتر مواقع توان قضاوت در این زمینه رو به دلیل پیچیدگی های بی سابقه ش ندارن.
  • قانون کپی رایت در ایران فقط برای اثر هایی که از وزارت ارشاد و وزارت های مربوطه دیگه مجوز گرفتن وجود داره. مجوز گرفتن هم که خیلی دشواری و کاغذبازی داره و زمان بره. همین انگیزه خیلی آدم ها و بیزینس هایی که می تونن محتوای جدید (و قابل کپی) خلق کنن رو کم کرده.
  • سرویس های خارجی خوبی هست که می تونن خیلی به یه بیزینس تازه ایرانی کمک کنن. اما به دلایل مختلف نمیشه ازشون استفاده کرد (تحریم ها، ارزش پایین ریال، سرعت پایین اینترنت).
  • فیلترهایی که به اینترنت ایران از داخل اعمال میشه جلوی استفاده از خیلی پلتفرم های مفید رو می گیره. یه نمونه ش YouTubeه که انقدر ویدیوی آموزشی روش داره که میشه تقریبا هرچیزی رو با ویدیوهاش یاد گرفت.
  • از اونجایی که مشابه credit card های کشورهای توسعه یافته در ایران وجود نداره پرداخت و خرید آنلاین هنوز کار سختیه و نیاز داره که هربار کلی عدد و رقم و پسورد و captcha وارد کنی.
  • به همین دلایلی که گفتم، سرمایه گذاران تمایل چندانی به سرمایه گذاری روی بیزینس های آنلاین ایرانی نشون نمیدن.

البته در چند سال اخیر با ظهور بیزینس های موفقی مثل دیجی کالا می بینیم که این شرایط در حال بهبوده و روز به روز بیزینس های خوب دیگری در حال شکل گیری هستن.

کار در زمینه وب در ایران

زمانی که من در ایران در زمینه توسعه وب کار می کردم و بیزینس های خودم رو راه انداختم هنوز این بازار در ایران جنینی بیش نبود! منابع آموزشی خوبی گیر نمیومد. کمتر کسی می تونست یه بیزینس پلن درست حسابی برای یک بیزینس آنلاین تعریف کنه. از اونجایی که دست زیاد نبود اولش فکر می کردی هرکاری کنی موفق میشی. ولی معمولا یا فقط به بحث فنی موضوع اهمیت میدادی یا کلا به هیچیش اهمیت نمی دادی و فقط یه کار بی کیفیت به درد نخور انجام میدادی به امید اینکه شانسی موفق بشی! یا برای دیگران طراحی و توسعه وب می کردی و از سر و کله زدن با مشتری کم اطلاع و کسانی که برای همه چیز حاضر بودن خرج کنن بجز وب سایت کچل می شدی! شایدم یه شرکتی راه می انداختی که همه جور خدمات وب و کامپیوتر از طراحی و برنامه نویسی وب و هاستینگ و دومین گرفته تا فروش و نصب ویندوز ارائه بده (همون از شیر مرغ تا جون آدمی زاد). اگرم نمی خواستی بیزینس خودت رو بزنی و می خواستی بری کارمندی کنی شرکت درست حسابی خیلی به ندرت پیدا میشد. شرکت های موفق تو این زمینه معمولا اون هایی بودن که می تونستن پروژه های دولتی بگیرن و رقم هنگفتی بابت پروژه های نسبتا کوچک دریافت کنن. بهترین راه برای کار پیدا کردن توسعه نرم افزار تحت ویندوز بود که خیلی موسسات و شرکت ها بهش نیاز داشتن. به همین خاطر اون زمان زبان های برنامه نویسی مایکروسافت خیلی محبوب شدن و متخصصینشون زیاد شدن.

طی ۵ سال اخیر کم کم ایرانیان راه تجارت آنلاین در ایران رو دارن می فهمن و شرکت هایی در این زمینه راه افتادن که سودده هستن. تو این وضعیت کار خوب و آموزنده در این زمینه پیدا کردن خیلی راحت تر شده، درآمدها بهتر شده و نمونه های بهتری هست که ازشون میشه یاد گرفت چطور یک بیزینس آنلاین موفق در ایران داشت. البته رقیب هم بیشتر شده ولی من فکر می کنم خوبی های این وضعیت به بدی هاش خیلی خیلی می چربه و هنوز هم خیلی ایده های خوب هست که کسی پیاده سازیشون نکرده. حقوق های متخصصین این زمینه هم بالاتر رفته و اینطور که من شنیدم این روزها برنامه نویسان خوب وب درآمدشون چیزی بین ماهی ۳ تا ۸ میلیون تومان در ماهه.

کار در زمینه وب در کانادا

اینجا من در شرکت کوچک با مشتری های کوچک تا شرکت بین المللی با مشتری های بزرگ کار کردم و تونستم با ساختارشون و تفاوت هاشون با ایران خوب آشنا بشم. اولین تفاوتی که با ایران حس کردم دانش بیشتر صاحبین بیزینس و مردم در زمینه وب و اینترنت و کامپیوتر بود. در ایران هنوز که هنوزه خیلی ها پیدا میشن که هیچ اطلاعی از نحوه ساخت مثلا یک وب سایت ندارن. خیلی افراد و شرکت های کوچکم که کار طراحی و توسعه وب سایت انجام میدن یا حوصله ندارن به این مشتریان آموزش بدن یا خودشون هم دانش کافی ندارن یا ترجیح میدن مشتری نادان بمونه تا زیاد تو کارشون دخالت نکنه و راحت تر خرج کنه. اینجا هم مشابه اینها پیدا میشه، اما مشتری متوسط یه جستجویی در اینترنت می کنه و خیلی اطلاعات خوب بدست میاره. مثلا میاد میگه من یه وب سایت می خوام که با وردپرس ساخته باشه واسه اینکه بتونم خودم به راحتی مدیریتش کنم و نیازی به شما برای نگهداریش نداشته باشم. (سه سال پیش که من اومدم خیلی مشتری های اون شرکت کوچک این خواسته رو داشتن)

دومین تفاوت بزرگ کار تیمی بود. من در ایران در تیم خودمون کار تیمی خوبی رو تجربه کردم ولی در بیزینس های ایرانی کار تیمی خوب خیلی کم دیدم. اینجا اما همه از بچگی در مدرسه کلی روی مهارت های ارتباطی و تیمیشون کار شده و خیلی راحت تر میشه باهاشون کار کرد. اکثر آدم ها بلدن در کار چطور باید مذاکره و بحث و همکاری کنن و نظر بدن و اینجور چیزها. اصطلاحا Soft skills خیلی خوبی دارن. اما در ایران ما در این زمینه خیلی ضعیفیم و به نظرم برای موفقیت و بهره وری و کیفیت خروجی بیشترمون باید بیش از هرچیز روی این نقصمون کار کنیم.

سومین تفاوتی که توجهم رو جلب کرد تکنولوژی ها و ابزارهایی بود که استفاده میشد. در ایران خیلی آهسته تر تکنولوژی ها و ابزارهای جدید وارد پروژه های واقعی میشه. اینجا ولی تکنولوژی های جدید زودتر جا می افتن و میشه ازشون استفاده کرد که بعضا خیلی کار رو راحت تر و سریع تر می کنه یا کیفیت کار رو بالاتر می بره. مثلا همون شرکت کوچک اولی که توش کار می کردم از کلی ابزار و نرم افزار برای مدیریت پروژه و زمان بندی و مدیریت فایل و امنیت و چیزهای دیگه استفاده می کرد که خیلی هاش اصلا در ایران استفاده نمیشد یا کم می شد. تازه اون شرکت کوچک و متوسط بود. شرکتی که الان توش کار می کنم از خیلی چیزها استفاده می کنه که در ایران متاسفانه هیچ کس باهاش آشنا نیست (اکثرا بخاطر تحریم ها و اینکه مجانی نمیشه ازشون استفاده کرد). تکنولوژی هایی هم که استفاده می کنیم خیلی هاش هنوز یا وارد ایران نشده یا آهسته داره میشه. (مثل هلولنز – البته هلولنز اینجا هم خیلی تازه ست)

در شرکت های بزرگ و موفق اینجا همکاری خیلی خوبی بین تیم های داخل شرکت (از تیم برنامه نویس گرفته تا طراح تجربه کاربری، طراح گرافیک، مدیر پروژه، مدیر حساب، حسابدار، منابع انسانی، مدیریت سرور، مهندسین DevOps، تضمین کیفیت، تحلیل بازار، و غیره) وجود داره که باعث میشه بتونن پروژه های بزرگ برای مشتری های بزرگ رو بخوبی مدیریت و طراحی و اجرا کنن. نمونه چنین هماهنگی و کار با کیفیتی رو من در ایران اصلا تابحال ندیدم. تحلیل اینکه علتش چی می تونه باشه واسه خودش بحث مفصلیه. اما مطمئنم اگر تحریم ها برداشته بشه و دولت هم از این صنعت حمایت بسیار بهتری بکنه شرکت ها و کارهایی از این دست در ایران خواهیم دید.

اینجا هم مثل ایران دانشگاه ها در زمینه توسعه وب و اینها از بازار هنوز عقب هستن و به همین دلیل متخصص با تجربه در این زمینه خیلی کمتر از نیاز بازار یافت میشه. به همین دلیل این افراد بیکار نمی مونن. اما درآمدشون از ایران خیلی بالاتره. به طوری که یک توسعه دهنده باتجربه وب می تونه درآمدی بین ۶۰ تا ۱۱۰ هزار دلار در سال داشته باشه.

محیط کاری در ایران

من از محیط کاری ایران بیشتر فضای نسبتا پر تنش و خشک به یاد دارم که توش آدم تلاش می کنه امید به بهتر شدن وضعیتش در آینده داشته باشه اما عملا نشانه زیادی براش وجود نداره! اما مطمئنم اون قدیم بوده و الان وضعیت خیلی بهتر شده. تجربه من برمی گرده به زمان دبیرستانم، به همین خاطر زیاد ازش نمیگم چون ممکنه در حال حاضر چندان صحت نداشته باشه.

محیط کاری در کانادا

اینجا مردم خیلی بهتر درک کردن که وقتی با یه نفر کار می کنی یک جورهایی داری باهاش زندگی می کنی. بعضا از شریک زندگیت هم باهاش بیشتر زمان می گذرونی! به همین خاطر خیلی با هم دیگه خوبن، گرچه ممکنه برای جلوگیری از پیچیده شدن رابطه شون یه مرزهایی رو رعایت کنن و زندگی شخصی رو از کاری جدا نگه دارن. هروقتم مشکلی با هم داشته باشن سعی می کنن مسالمت آمیز حلش کنن و تا وقتی کاملا از درست شدنش ناامید نشدن رابطه رو بهم نمی زنن. دعوا و اینها هم خیلی خیلی به ندرت اتفاق می افته و آدم ها نحوه برخورد با مشکلات کاری در محل کار رو بهتر می دونن. همه اینها بعلاوه قوانین خوب که خیلی حامی کارمندان هستن از تنش محیط کار کم می کنه و لذت کار رو بیشتر. یکی از دلایل اینکه اینجا برخلاف ایران که همه دنبال زدن بیزینس خودشونن خیلی ها به همین کارمندی راضی ان همینه. در شرکت های بزرگ تر یک مسیر مشخص هم برای پیشرفتتون تعریف می کنن که بدونید اگر خوب کار کنید و به شرکتتون منفعت برسونید (حداقل ۲-۳ برابر حقوقی که بهتون میدن) شرکت هم هواتون رو داره و همیشه رفاه خوبی خواهید داشت. تو اکثر شرکت ها وسایل تفریحی هم پیدا میشه که کارمندا آزادن وقتی خسته میشن ازشون استفاده کنن. حالا یا میز فوتبال دستی یا پینگ پونگ یا مینی بسکت بال یا مینی گلف یا دارت یا اکس باکس یا پلی استیشن یا وی یا نینتندو یا مثل شرکت ما همش 😀 شنیدم تو ایران هم شرکتهای بزرگ جدید امکانات مشابهی دارن.

اینجا روی برابری زن و مرد و نژادهای مختلف هم خیلی حساسن. به همین خاطر بعضی وقت ها در محیط کاری بعضی آدم های محتاط از تازه مهاجرها یا دختر های حساس دوری می کنن که یک موقع سوتی ای ندن یا تهمتی بهشون زده نشه! این مورد چندان در ایران وجود نداشت و نژادپرستی و عدم برابری زن و مرد خیلی بیشتر نمود داشت.

قوانین نانوشته کاری در ایران

متاسفانه تو اکثر بیزینس های کوچک ایرانی باید خیلی حواست باشه که حقوق و مزایات رو بهت بدن وگرنه ممکنه هیچ وقت نگیریش یا خیلی دیر دریافتش کنی. گاهی وقتا ممکنه همکاری پیدا کنی که اذیتت می کنه یا پشت پرده سعی می کنه با پا گذاشتن روی تو خودش رو بالا بکشه و کار تیمی بلد نیست. اگه دختری ممکنه همکاری داشته باشی که ازت خوشش میاد ولی وقتی تو حس مشابه نداشته باشی اذیتت کنه یا بهت تعرض کنه. با وجود همه این ها اما محیط های کاری ای هم هست که هیچکدوم اینها توش نیست و سالمن و می تونی توشون آرامش فکری و خوشحالی و امید به آینده داشته باشی. یکی از دوستان من که در کافه بازار کار می کرد می گفت اونجا تقریبا اینطوره.

قوانین نانوشته کاری در کانادا

اینجا روی نبود نژادپرستی و برابری زن و مرد و حقوق افراد هم جنس گرا و معلول خیلی حساسن. باید خیلی خیلی حواست باشه در این زمینه ها اشتباهی نکنی یا حتی کاری نکنی که توهین تلقی شه وگرنه می تونه واست طبعات سنگین به همراه داشته باشه. از اونجایی که اینجا تکنولوژی های جدید خیلی سریعتر جا می افتن تو هم باید خیلی بیشتر بروز باشی و همیشه در حال یادگیری باشی. یادگیری و کنجکاوی مداوم هم بدون علاقه بسیار ممکن نیست. به همین خاطر هست که من به هیچ مهاجری توصیه نمی کنم فقط به صرف اینکه بازار کار زمینه طراحی و توسعه وب اینجا خوبه و یادگیریش هم به نظر راحت میاد برن این مهارت ها رو یاد بگیرن. اگر مهارتت رو بروز نگه نداری یا کارت رو از دست میدی یا کم کم کارت انقدر خسته کننده میشه که دیگه واست شکنجه میشه و فسیل میشی! کار جدید پیدا کردن هم واست سخت میشه. به همین دلیل اگر معلوماتت رو بروز نگه نداری همیشه ترس از دست دادن کارت رو داری.


همونطور که گفتم گفتنی ها در این زمینه زیادن و من خیلی مختصر حرف هام رو زدم چون مطمئن نیستم خواننده های بلاگم راجع به چه چیزهای دیگه ای کنجکاون. اگر سوال یا نظری دارین خوشحال میشم در قسمت نظرات برام بنویسین تا بتونم همونجا پاسخ بدم یا نوشته رو بروزرسانی کنم.

تا نوشته بعد (که قول میدم خیلی زودتر از این یکی منتشر بشه) بدرود!

]]>
/fa/1395/06/01/%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%ad%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d9%86%d9%88%db%8c%d8%b3%db%8c-%d9%88%d8%a8-%d9%86%d8%b1%d9%85-%d8%a7%d9%81%d8%b2%d8%a7%d8%b1-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7/feed/ 57 1134
طراحی UX چیست؟ پاسخ ۱۵ متخصص طراحی تجربه کاربری /fa/1394/11/26/%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%ad%db%8c-ux-%d9%85%d8%aa%d8%ae%d8%b5%d8%b5-%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%ad%db%8c-%d8%aa%d8%ac%d8%b1%d8%a8%d9%87-%da%a9%d8%a7%d8%b1%d8%a8%d8%b1%db%8c/ /fa/1394/11/26/%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%ad%db%8c-ux-%d9%85%d8%aa%d8%ae%d8%b5%d8%b5-%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%ad%db%8c-%d8%aa%d8%ac%d8%b1%d8%a8%d9%87-%da%a9%d8%a7%d8%b1%d8%a8%d8%b1%db%8c/#comments Mon, 15 Feb 2016 08:07:18 +0000 /fa/?p=1208 اگر می بینید ۴ ماهه مطلبی منتشر نکردم به خاطر اینه که هم کار تمام وقت دارم، هم روی یک پروژه خودم کار می کنم، هم یک کلاس دانشگاهی دارم می گذرونم و هم ورزش می کنم! خلاصه همین که وقت می کنم نفس هم بکشم خیلیه! ضمنا دو سه هفته اخیر درگیر تغییر محل کار هم بودم و دارم از یه شرکت ۷ نفری میرم به شرکت ۱۰۰۰ نفری که مشتریانش شرکت هایی هستن از دست نیسان، بنز، Swatch، اپل، Go Daddy، نایک، Rolex، AT&T، گوچی، … خلاصه از چند مرحله مصاحبه و فیلتر و مذاکره باید رد میشدم! البته اگه وبلاگ رو هم آپدیت نکنم فیس بوک و اینستاگرم رو حتما آپدیت می کنم. راستی صفحه اینستاگرم رو تازه ایجاد کردم. ممنون میشم دنبال کنید و نظرتون رو بگید!
خب دیگه سرتون رو درد نیارم و برم سر اصل مطلب.


طراحی تجربه کاربری (UX Design) چیه؟ این سوالیه که خیلی از خوانندگان بلاگم تابحال ازم پرسیدن.

اول از همه مهمه که بگم هیچ تعریف دقیق و کاملی که همه قبولش داشته باشن وجود نداره.

طراحی تجربه کاربری ابعاد زیادی داره و به رشته های مختلفی مربوط میشه — مثل طراحی تعامل (Interaction)، معماری اطلاعات، طراحی بصری، کاربردپذیری (Usability)، و تعامل انسان و رایانه.

با این حال می خوام سعی کنم تصویر واضح تری ازش واستون رسم کنم.

طراحی تجربه کاربری

 

تعریف طراحی تجربه کاربری (UX Design)

در نشریه تعامل با کامپیوترهای دانشگاه آکسفورد، یک مقاله هست که هدف طراحی تجربه کاربری رو “تقویت رضایت و وفاداری (وابستگی) کاربر بوسیله فایده مندی، راحتی استفاده، و لذت تعامل با یک محصول” بیان می کنه.

به عبارت دیگه، طراحی تجربه کاربری فرایند طراحی محصولاتیه (فیزیکی یا دیجیتال) که مفیدن و استفاده ازشون راحته و لذت بخش. طراحی UX درباره اینه که تجربه کاربرانی که دارن محصول شما رو استفاده می کنن بهتر کنید، و اطمینان کسب کنید که کاربران ارزش محصول شمارو می فهمن.

متاسفانه اینم یه تشریح کامل واسه طراحی تجربه کاربری نیست. پس واسه این که بهتر این موضوع رو درک کنید، در اینجا پاسخ ۱۵ متخصص این زمینه رو براتون آوردم و در انتها نظر خودم رو گفتم:

 

۱. طراحی تجربه کاربری فرآیندیه که تعیین می کنه تجربه یک کاربر از تعامل با محصول شما چگونه خواهد بود.


لورا کلین

مدیر Users Know، نویسنده UX for Lean Startups
“اگر تجربه کاربری (UX) تجربه ایه که یک کاربر حین تعامل با محصول شما داره، پس طراحی تجربه کاربری (UX Design)، میشه فرآیندی که بوسیله ش ما تعیین می کنیم اون تجربه چگونه خواهد بود.

طراحی تجربه کاربری همیشه در جریانه. چه حواستون بهش باشه چه نه، یه نفر بالاخره درباره این که چگونه انسان و محصول شما با هم تعامل می کنن تصمیم می گیره. طراحی خوب تجربه کاربری موقعی اتفاق میفته که ما از این تصمیمات جوری استفاده می کنیم که هم نیازهای کاربرها و هم نیازهای بیزینس ما درک بشه و پاسخ داده بشه.”

 

۲. فرآیند تحلیلی و خلاقانه تعیین اینکه یه وب سایت، یه دستگاه، یا یه نرم افزار چگونه خواهد بود.

steve-portigal-what-is-ux-design-1
استیو پورتگال

مدیر Portigal Consulting، نویسنده Interviewing Users

 

“اگه به یه چیز تعاملی مثل یه وب سایت یا یه دستگاه یا یه نرم افزار نگاه کنیم، طراحی تجربه کاربری اون چیز فرآیند خلاقانه و تحلیلی ایه که طی می کنیم تا تعیین کنیم اون چیز چجوری خواهد بود—برای مردم چیکار خواهد کرد، چجوری ازش استفاده می کنن، و ظاهرش/صداش/بوش/مزش/جنسش چجوریه.”

 

۳. شما نمی تونید تجربه هارو طراحی کنید، اما می تونید برای تجربه ها طراحی کنید.

dan-makoski-what-is-ux-design-1
دن مکاسکی

معاون سرپرست طراحی در CapitalOne

 

“همونطوری که لز سندرز بیش از ۱۰ سال پیش می گفت، چیزی بعنوان طراحی تجربه کاربری وجود نداره. تجربه یک حس شخصیه که مردم حس می کنن؛ چیزی که ما طراحان مالکش نیستیم. با این حال، می تونیم واسش طراحی کنیم.

این تفاوت ریزیه ولی مهمه. همین کلمه “واسش” غرور کاری طراحا رو کم می کنه، و باعث میشه که ارتباط طراح با مردم دوطرفه بشه. (راستی عبارت “کاربر” خیلی عبارت محدودیه و یه جورایی برچسب توهین آمیزیه واسه وصف آدم ها)

در نهایت، تجربه مردمی که ما براشون طراحی می کنیم چیزیه که میزان موفقیت محصول، خدمات و روابط ما رو تعیین می کنه.”

 

۴. طراحی تجربه کاربری هنر و علم ایجاد حس های مثبت از طریق تعامل با یه محصوله.

tomer-sharon-what-is-ux-design-1
تامر شارن

محقق ارشد تجربه کاربری در Google، نویسنده Validating Product Ideas through Lean User Research

 

“طراحی تجربه کاربری هنر و علم ایجاد حس های مثبت در مردمیه که با محصولات یا خدمات ما تعامل پیدا می کنن.”

 

۵. فرآیندیه برای طراحی سیستم هایی که یه تجربه عالی به کاربرها میدن.

justin-mifsud-what-is-ux-design-1
جاستین میفسد

موسس Usability Geek

 

“طراحی تجربه کاربری (UXD یا UED) یه فرآیند طراحیه که تنها هدفش طراحی یه سیستمه که یه تجربه عالی به کاربرها میده. بنابراین، UXD زمینه های مختلفی از جمله طراحی رابط کاربری، کاربرد پذیری، دسترس‌پذیری، معماری اطلاعات و تعامل انسان و رایانه رو در بر می گیره.

طراحی تجربه کاربری توسط طراحان تجربه کاربری انجام میشه—کسانی که دغدغه اصلی شون تعاملیه که بین کاربران و سیستمی که کاربران استفاده می کنن رخ میده.

بعنوان مثال یه طراح UX اصول کاربرد پذیر کردن یه محصول رو در نظر می گیره، و اون اصول رو طوری در فرآینده طراحی سیستم جا میده که یک کاربر که باهاش تعامل می کنه اون سیستم رو کاربردپذیر ببینه.”

 

۶. طراحی تجربه کاربری تعهدیه به در نظر داشتن مشتریان حین ساختن محصولات.

marieke-mccloskey-what-is-ux-design-1
مریکی مکلاسکی

سرپرست پژوهش در UserTesting

 

“طراحی تجربه کاربری تعهدیه به ساخت محصولاتی که با در نظر داشتن مشتریان ساخته شدن. شروعش با مطالعه اینه که چه کسانی مشتریان ما هستن و چه نیازی دارن، و استفاده کردن از این اطلاعات برای ارائه محصولات و خدماتی که کیفیت زندگی مردم رو بهتر می کنن.

ایده های طراحی توسط نظر کاربران واقعی تایید میشن تا مطمئن بشیم محصول نهایی برای اونهایی که در نهایت استفاده ش می کنن به خوبی کار خواهد کرد.”

 

۷. یک رویکرد طراحیه که کاربر رو هم در نظر می گیره.

john-amir-abbassi-what-is-ux-design-1
جان امیرعباسی

پژوهشگر ارشد کاربری در Dropbox

 

“سوالتون ساده ست، ولی جوابش کمی پیچیده ست و گاهی وقتا بحث برانگیزه.

طراحی تجربه کاربری یک رویکرد طراحیه که تمام جنبه های یک محصول یا خدمات با کاربر رو در نظر می گیره. این جنبه ها نه تنها شامل زیبایی و کارکرد یک محصول یا یک جریان میشه، بلکه شامل چیزهایی مثل حس و لذت هم میشه—چیز هایی که مهندسی کردنشون و دست یافتن بهشون سخت تره.

یه طراح می تونه یه روند یا یه تعامل خلق کنه که زیبا، یکتا، جذاب و کاربردی باشه—اما گستره طراحی تجربه کاربری (UXD) شامل تمام زمینه هایی میشه که لازمن تا تجربه کاربر در کل عالی بشه.

بله، شما طراحان گرافیک دارین، اما شما طراحان معماری اطلاعات، محققین کاربری، مهندسین، نویسندگان، و مدیر محصول هم دارین—و همه این افراد یک مسئولیت مشترک دارن که تجربه ای خلق کنن که استفاده ش راحت باشه، و کاربر رو خوشحال نگه داره بخاطر اینکه بهش ارزشی ارائه میده.”

 

۸. طراحی UX خیلی بیشتر از فقط طراحی برای یه صفحه ست.
paul-boag-what-is-ux-design-1
پال بوگ

مشاور UX در Boagworks

 

“برای من طراحی UX خیلی بیشتر از فقط طراحی برای یه صفحه ست. تمام تصمیماتی که از مدیر یک سازمان تا برنامه نویس نهایی می گیرن روی تجربه کاربر تاثیر میذارن.

بعنوان مثال Magicband دیزنی رو در نظر بگیرید. هیچ رابط کاربری گرافیکی ای نداره ولی باز یه تجربه عالی با استفاده از سنسور ها و خدمات مشتریان خوب خلق می کنه.”

 

۹. طراحی با آگاهی از هر نقطه تماسی که تجربه نهایی با محصول یا خدمات شما رو تشکیل میده.

joshua-porter-what-is-ux-design
جاشوا پورتر

یکی از موسسین Rocket Insights، موسس Bokardo

 

“طراحی UX بطور ساده یعنی طراحی با آگاهی از تمام نقاط تماسی که تجربه نهایی با محصول/خدمات شما رو تشکیل میدن. پس این طراحی فراتر از طراحی صفحه و طراحی بصری میره تا حتی چیزهایی مثل ایمیل هایی که رد و بدل میشن، طوری که مردم جواب تلفن میدن، پیام های تبلیغاتی، مقررات پس دادن و پس گرفتن، و هرچیزی بین این ها.

در حال حاضر توی این زمونه اینترنتی خیلی مهمه که روی تمام تجربه تمرکز کنیم چون احتمالش هست که شما هیچوقت خیلی از مشتریانتون رو رودررو نبینید. هرچند در نهایت، حروف “UX” محو میشن و می فهمید که تمام این چیزها جزوی از طراحی هر محصول یا خدماتی هستن.”

 

۱۰. یک شیوه طراحیه که از فهم عمیق کاربر ریشه می گیره.

dan-trenkner-what-is-ux-design-1
دن ترنکنر

مدیر هنری در Digital Telepathy

 

“طراحی UX یک شیوه طراحیه که از فهم عمیق کاربر ریشه می گیره با هدف اینکه راه حل هایی رو فراهم کنه که تجربه دلخواه رو خلق می کنن.

اصطلاح UX بیشتر مربوط به محصولات دیجیتال میشه و معمولا مربوط به برنامه های تحت وب یا موبایله.”

 

۱۱. طراحی UX ارزشیه که شما توی هر نقطه تماس منتقل می کنید.

emily-stewart-what-is-ux-design
امیلی استوارت

طراح در UserTesting

 

“طراحی UX ارزشیه که شما توی هر نقطه تماس منتقل می کنید.

این ارزش ها—چه مثبت چه منفی— به هم گره خوردن تا درک یک کاربر از محصول رو شکل بدن.”

 

۱۲. تعهدیه به توسعه محصولات و خدماتی که هدف، درک و انسجام دارن.

whitney-hess-what-is-ux-design
ویتنی حس

مربی تجربه کاربری در WhitneyHess.com

 

“تجربه کاربری تعهدیه به توسعه محصولات و خدماتی که هدف، درک و انسجام دارن. فرآیند بی اتمامِ دیدن جهان از زاویه دید مشتریانه و تلاش برای ارتقای کیفیت زندگیشون.

فرآیند بی اتمام حفظ کردن سلامت بیزینس و پیدا کردن راه های تازه برای رشد دادنش. تعادل بی نقصی بین پول درآوردن و خلق مفهوم.”

 

۱۳. طراحی UX فرآیند طراحی راه حلیه که تمام نیازهای کاربر رو در نظر می گیره.

brent-summers-what-is-ux-design
برنت سامرز

مدیر بازاریابی در Digital Telepathy

 

“طراحی تجربه کاربری فرآیند فهمیدن نیازها، حال روانی و احساسی، و توانایی فنی یک نفر، و بعد طراحی یک راه حله که اون اطلاعات رو در نظر می گیره.

تجربه کاربری کاربرد پذیری رو اولویت میده و هدفش اینه که هروقت کسی از محصول استفاده می کنه یک پاسخ مثبت احساسی ایجاد کنه.”

 

۱۴. عمل رفع نیازهای مردم پیش از، حین، و بعد از توسعه محصول.

eric-levitch-what-is-ux
اریک لویچ

مشاور UX در Erik Levitch Consulting

 

“تجربه کاربری به معنی عمل رفع نیازهای مردم پیش از، حین، و بعد از توسعه محصوله. درباره اینه که استفاده چیزهارو واسه مردم آسونتر کنیم.”

 

۱۵. طراحی UX درباره اینه که با پیش بینی نیاز های کاربرها و دادن چیزی بهشون که اونها به خواستنش فکر نکردن بهشون لذت بدیم.

reed-jones-what-is-ux-design
رید جونز

محقق کاربری در StubHub

 

“خیلی مردم میگن تجربه نمی تونه طراحی بشه چون تجربه چیزیه که مردم پیدا می کنن—نه چیزی که بشه طراحیش کرد. از طرفی من کاملا موافقم.

از طرف دیگه، UX به ما این توانایی رو میده که شناسایی کنیم چه چیزی تجربه خوبی میده و چه چیزی تجربه بد. و وقتی خوب انجام بشه، اجزای طراحی شده یک تجربه نامرئی میشن و کاربر لذت می بره چون ما نیازهاشون رو پیش بینی کردیم و بهشون چیزی دادیم که به خواستنش فکر نکرده بودن.”

 

نظر من در این باره

گرچه تمام این تعریف ها تا حد زیادی درستن، تعریف های ۱، ۳، ۴، ۷، ۹، و بخصوص ۱۵ به نظر من نزدیک تر هستن. تجربه ای که من در این زمینه بخصوص از کار با کمپانی های بزرگی مثل H&R Block پیدا کردم اینه که معمولا اصول طراحی که همه گیر تر و جا افتاده تر هستن وارد حیطه طراحی گرافیکی میشن. اما اصولی که خیلی تازه هستن، یا متخصصین هنوز روشون به توافق نرسیدن، یا خیلی مختص یک پروژه خاص هستن، باید از زاویه دید تجربه کاربری بررسی بشن. بذارید یه مثال واستون بزنم. وقتی که ما داشتیم روی وب سایت H&R Block کانادا کار می کردیم روی هر جزئی از صفحات یا محتوا که کار می کردیم یه آزمایش کاربردپذیری انجام می دادیم. به این شکل که یه نسخه اولیه درست می کردیم (حالا یا با برنامه نویسی یا با استفاده از ابزارهایی مثل InvisionApp) و می ذاشتیم مثلا ۴۰ کاربر مختلف —از ۲۰ ساله گرفته تا ۷۰ ساله، با مهارت های مختلف— تستش کنن. حین تست کردن تصویر مانیتور و صداشون رو ضبط می کردیم و ازشون می خواستیم هرچیزی با دیدن محصول ما توی ذهنشون میاد به زبون بیارن (تا روند فکریشون رو کاملا بفهمیم). یکی از چیزهایی که همون اوایل فهمیدیم این بود که خیلی وقت ها کاربرها وقتی می خواستن موس رو از روی منو ببرن روی منوی زیر مجموعه، وسط راه می رفتن رو یه منوی دیگه و وقتی می رفتن رو زیر مجموعه منوی زیرمجموعه عوض شده بود! سر همین یه پژوهشی کردیم و در نهایت یه تاخیر هوشمند به منو اضافه کردیم تا این اتفاق نیفته. این روند آزمایش روی کاربران و بهبود کیفیت تک تک اجزا رو به طور دائم همیشه داشتیم انجام می دادیم. همینطور شد که ۶ ماه بعد از استفاده از سایت جدید، تیم آمریکای H&R Block با ما تماس گرفتن و خواستن تجربیاتمون و شیوه کارمون رو بهشون انتقال بدیم، چون از خیلی ها تعریف وب سایت کانادا و Accessibilityش و Usabilityش رو شنیده بودن و یک معلول به تازگی ازشون شکایت کرده بود و چند صد هزار دلار به خاطر Accessible نبودن بخشی از وب سایتشون ازشون گرفته بود.

در شرکت های کوچیک معمولا کار UX Design توسط برنامه نویس و طراح گرافیک با هم و با استفاده از آزمایش کاربردپذیری انجام میشه. توی شرکت های بزرگتر معمولا تیم UX Design هست که کار طراحی اولیه wireframe ها و حتی گاهی prototype اولیه رو انجام میدن. توی این پروسه حتما از آزمایش کاربردپذیری و گاهی نظر برنامه نویسان هم استفاده می کنن. بعد کار رو به طراح گرافیک میدن و باقی کار با روند همیشگی انجام میشه.

شما چی فکر می کنید؟

خب، شما چی فکر می کنید؟ طراحی تجربه کاربری از نظر شما چیه؟

 

برای مطالعه بیشتر:

 

(منبع نظرات متخصصین)
]]>
/fa/1394/11/26/%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%ad%db%8c-ux-%d9%85%d8%aa%d8%ae%d8%b5%d8%b5-%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%ad%db%8c-%d8%aa%d8%ac%d8%b1%d8%a8%d9%87-%da%a9%d8%a7%d8%b1%d8%a8%d8%b1%db%8c/feed/ 20 1208
تفاوت های فاحش زندگی در کانادا و ایران (قسمت دوم) /fa/1394/07/28/%d8%aa%d9%81%d8%a7%d9%88%d8%aa-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%81%d8%a7%d8%ad%d8%b4-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d8%af%d8%b1-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7-%d9%88-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%db%b2/ /fa/1394/07/28/%d8%aa%d9%81%d8%a7%d9%88%d8%aa-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%81%d8%a7%d8%ad%d8%b4-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d8%af%d8%b1-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7-%d9%88-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%db%b2/#comments Tue, 20 Oct 2015 20:03:15 +0000 /fa/?p=1145 یک سال و نیم پیش نوشته ای تحت عنوان “تفاوت های فاحش زندگی در کانادا و ایران” منتشر کردم که هنوز هم یکی از پر بیننده ترین نوشته های وبلاگم هست. اون موقع تنها ۶ ماه و نیم بود که به کانادا اومده بودم، بهار و تابستون رو ندیده بودم، مستقل و تنها زندگی نکرده بودم و خیلی تجربه های دیگه که الان دارم رو نداشتم. به همین دلیل لازم دونستم در یک نوشته تازه حرف های قبلی رو در صورت لزوم تصحیح کنم و از تجربیات جدیدم بگم. این نوشته رو هم با فرمتی شبیه قبلی می نویسم.


الان بیش از ۲ ساله که به کانادا -شهر کلگری- مهاجرت کردم. در این ۲ سال ۲ شغل داشتم، ۳۰ هزار کیلومتر رانندگی کردم، سردترین زمستان کلگری از ۳۰ سال پیش تاکنون و یک زمستان نه چندان سرد تجربه کردم، خونه خریدم و بیش از یک سال تنها زندگی کردم، دوستان و تفریحات جدید پیدا کردم، و خیلی تجربیات تازه دیگه پیدا کردم. تازه یک سفر به ایران هم چند ماه پیش داشتم.

نکته:‌ تجربیات من عمدتا مربوط به کلگریه و شاید به کل کانادا قابل بسط نباشه.

۱- آب و هوا

در قسمت اول راجع به زمستون خوب توضیح دادم. به تازگی سردترین زمستون کلگری در ۳۰ سال اخیر رو پشت سر گذاشته بودم!
اما سال بعدش زمستون خیلی سرد نبود و برف سنگین هم کم داشتیم. کلا اصلا اذیت نشدم.
ضمن اینکه تابستون آلبرتا رو که دیدم شیفته اش شدم! کانادا در تابستون بسیار زیباست. کلی کوهنوردی و دوچرخه سواری رفتم و از طبیعتش خیلی لذت بردم. شاید به نظر عجیب بیاد، اما با اینکه تابستونش خیلی خوبه اواخر هرتابستون من دلم برای برف و زمستون تنگ میشه! علتش هم اینه که تابستون پر از جنب و جوش و فعالیته و زمستون پر از آرامش. و آدمیزاد به هردوی اینها نیاز داره!

Moraine Lake

Moraine Lake, Summer 2015

اکثر فستیوال ها (از جمله Calgary Stampede که معروف ترینشون هست و فستیوال ایرانی TabestoonFest) در تابستون برگزار میشن. هوا خیلی مطبوعه و کم پیش میاد که زیادی گرم بشه.
توی نوشته قبلی گفته بودم اینجا از آلودگی هوا خبری نیست. اما چند ماه پیش بخاطر آتش سوزی جنگل ها در غرب آمریکا و استان بریتیش کلمبیای کانادا دود زیادی اینجا اومد. به طوری که چند هفته میزان ذرات معلق هوا در حد بسیار خطرناک بود.

 

۲- ترافیک اتومبیل ها و رانندگی ها

calgary-downtown-streets

مرکز شهر (downtown) کلگری

از یک سال و نیم پیش تا حالا دیگه بیشتر داخل شهر و حوالی downtown رانندگی کردم. ساعت باز و بسته شدن ادارات و مدارس ترافیک زیاده و معطلی هست، اما باز نه در حد تهران! مثلا مسیری که بدون ترافیک ۱۷ دقیقه زمان می بره رو در بدترین حالت پیش اومده توی ۲۵ دقیقه رفتم.

آخر هفته ها حوالی مرکز شهر باید با احتیاط رانندگی کرد چون هم راننده ها و هم عابران پیاده ممکنه مست باشن. واسه من چند بار پیش اومده که عابر مست همینطوری بدون نگاه به خیابون اومده وسط خیابون جلوم! البته پلیس هم زیاده و خیلی ماشین هارو نگه میدارن و تست الکل از راننده ها می گیرن.

چند ماه پیش که رفته بودم ایران بعد از ۲ سال پشت ماشین دنده ای نشستم! ازم پرسیدن مطمئنی می تونی تهران رانندگی کنی؟ گفتم خیال کردین ۲ سال رفتم اونور زندگی کردم غربی شدم؟! معلومه که می تونم!
همون اول چند بار خاموش کردم و مایه خنده اطرافیان شدم 😀
بعدش هم اولین جایی که رفتم آریاشهر تهران بود. عصر پنج شنبه بود و میدون غلغله بود! ماشین ها و موتور ها و آدم ها با فاصله های سانتیمتری از جفت هم لایی می کشیدن و من cpu usage ام روی ۱۵۰٪ بود! این وسط بغل دستیم هم سعی می کرد موبایل رو بده بهم چون یکی می خواست بهم تلفنی خوش آمد بگه! من گفتم الان نمی تونم صحبت کنم حواسمو پرت نکن! ساکت شده بودم و آهنگ رو قطع کرده بودم و چهار چشمی اطراف رو نگاه می کردم تا از میدون رد شدیم و یه نفس راحتی کشیدم. اونجا بود که فهمیدم ۲ سال کار خودشو کرده! دیگه توی خیابون های تهران کاملا احساس ناامنی می کردم. وقتی که یک ساعت رانندگی می کردم بعدش انقدر خسته میشدم انگار تازه یه امتحان سخت ۳ ساعته دادم! بعد از یه هفته بهتر شدم و کم کم رانندگی تهرانیم برگشت! اما بعد از اینکه برگشتم کانادا داشتم فکر می کردم تازه قدر رانندگی کانادایی ها دستم اومد!

جریمه های رانندگی!

این یکی به نظر مهم نمیاد، اما وقتی متوجهش میشید دردناکه!! اینجا جریمه های رانندگی خیلی سنگینه. من یه بار جایی که ۸۰ کیلومتر در ساعت محدودیت سرعت بود ۹۲ می رفتم حدود ۱۲۰ دلار جریمه شدم. الان جریمه هارو بیشتر هم کردن و چند وقت پیش به خاطر اینکه registration ماشینم رو تمدید سالانه نکرده بودم ۳۱۰ دلار جریمه شدم! حالا هزینه تمدید registration چقدر بود؟ ۷۰-۸۰ دلار! ماجرای کامل این جریمه شدنم رو می تونید روی صفحه فیس بوکم بخونید.

 

۳- درآمدها و مخارج

[در ادامه قسمت اول] از زمانی که خونه خریدم و مستقل شدم هزینه هام خیلی بالا رفت. بعد از قسط و condo fee خونه یکی از بزرگترین مخارج خورد و خوراکه. از اونجایی که من زیاد فرصت آشپزی ندارم بیشتر از رستوران غذا تهیه می کنم و هزینه ش خیلی زیاد میشه.
زمانی که نوشته قبلی رو نوشتم هر دلار کانادا معادل ۰.۹۳ دلار آمریکا بود. حالا این نسبت رسیده به حدود ۰.۷۷ و قدرت خرید کانادایی ها پایین اومده. خیلی اقلام هم افزایش قیمت داشتن. از طرف دیگه با کاهش قیمت جهانی نفت، نفت کانادا دیگه فروش نداره و این باعث رکود اقتصادی بخصوص در استان آلبرتا شده. خیلی ها که بطور مستقیم یا غیرمستقیم با صنعت نفت کار می کردن کارشون رو در یک سال گذشته از دست دادن و هنوز دنبال کار می گردن. در صنعت IT که من فعالیت می کنم اوضاع بهتره بخاطر اینکه ما با صنایع دیگه هم کار می کنیم و اونها کمتر رکود روشون تاثیر گذاشته. حتی بعضی ها کارشون رونق گرفته. یکی از دلایلش می تونه این باشه که خیلی ها بیکار شدن و چون قسط دارن با حقوق پایین حاضرن استخدام بشن.

۴- سرعت اینترنت بالا

الان سرعت دانلود من حدود ۵۷ مگابیت و سرعت آپلود حدود ۳ مگابیته. اینترنت در کانادا خیلی ارزون نیست (من ماهی ۹۵ دلار میدم) اما با این سرعت کمتر پیش میاد در اینترنت منتظر دانلود چیزی بشم. همین باعث میشه که توقع کاربران اینترنت خیلی بالا بره و مثلا وقتی یک صفحه وب ۳ ثانیه طول بکشه تا باز شه خیلی ها صفحه رو قبل از باز شدن می بندن چون حوصله معطلی ندارن! (بخصوص کاربران موبایل)
مدتهاست که دیگه چیزی رو دانلود نمی کنم که روی کامپیوتر سیو کنم و هاردم زیاد پر نمیشه. چون همه چیز رو آنلاین و cloud-based استفاده می کنم.
چند ماه پیش که ایران رفتم سرعت اینترنت ۲-۳ مگابیت انقدر به نظرم کم میومد که خیلی کم از اینترنت استفاده کردم. حوصله م سر می رفت انقدر توی loading می موندم!‌ (حالا میگین اَی مرفه جهان اولی بی درد خیکی!) البته این موضوع بد هم نبود. چون بیشتر وقت با نزدیکان گذروندم.

۵- حق و حقوق انسان ها

به نظر من این یکی از بزرگترین تفاوت هاست. و یکی از تفاوت های اصلیه که من رو اینجا نگه داشته.
اینجا تمام مردم از حقوق شهروندی تقریبا یکسان برخوردارن. آدم ها در پایین ترین موقعیت های اجتماعی از عزت و احترام و امکاناتی برخوردارن که یک ثروتمند در ایران شاید برخوردار نباشه.


و اما پاسخ به یک سوال مهم که خیلی ازم پرسیده میشه:

آیا برای من خوبه که به کانادا مهاجرت کنم؟

خیلی ها مختصری درباره رشته کاری و سوابقشون می گن و از من این سوال رو می پرسن. در ۹۹ درصد موارد من قادر به پاسخ دادن به این سوال نیستم، توی اون یک درصد هم خیلی با احتیاط و اما و اگر پاسخ میدم.

من توی وبلاگم سعی کردم تجربیاتم رو واقع بینانه توضیح بدم. هر بدی و خوبی ای که به نظرم اومده نوشتم و اگر جایی نظر شخصیم رو گفتم حتما ذکر کردم که این تنها نظر شخصی منه. معمولا کسانی که پیش زمینه شون اینه که کانادا خوبه، بدی هارو در نوشته هام نمی بینن!‌ و بالعکس! البته تجربیات من از میانگین بهتره. یک دلیلش اینه که من در زمینه IT تجربه بسیاری داشتم و رشته تخصصیم (web development) در کشورهای توسعه یافته الان تقاضا زیاد داره. دلیل دیگه ش اینه که تمام ویژگی هایی زیر رو پیش از مهاجرت داشتم.

به نظر من به طور کلی اگر می خواید مهاجرت کنید باید ویژگی های زیر رو داشته باشید:

  • زبانتون در حدی خوب باشه که در صحبت های غیرتخصصی منظورتون رو بتونید منتقل کنید. قدرت شنیداری تون هم در حدی باشه که به خوبی بتونید مکالمه داشته باشید.
  • در صحبت های تخصصی در زمینه رشته تون زبانتون مشکل جدی نداشته باشه و از اصطلاحات تخصصی مطلع باشید.
  • با سیستم اقتصادی اینجا آشنا باشید.
  • رشته تخصصیتون در اینجا بسیار مورد نیاز باشه و راجع بهش خیلی تحقیق کرده باشید.
  • راجع به فرهنگ اینجا تا می تونید تحقیق کرده باشید و بسیار کنجکاو باشید. باید درک خوبی از تفاوت های طرز فکر یک کانادایی و ایرانی داشته باشید.
  • مطمئن باشید که قدرت دوری از خونواده و دوستان رو دارید. (اونهایی که مطمئنن هم دلتنگ میشن. چه برسه به اونهایی که دو دلن!)
  • اجتماعی و بااعتماد به نفس باشید و علاقه داشته باشید با آدم های جدید (چه ایرانی چه خارجی – اما بخصوص خارجی) ارتباط برقرار کنید.
  • روحیه خیلی خوب داشته باشید و افسرده نباشید.
  • کانادا رو بهشت تصور نکنید. مزایا و معایبش نسبت به ایران رو دقیقا بدونید و با حساب و کتاب برای زندگی انتخابش کنید. نه با دلایل اشتباه از جمله: همه دارن میرن کانادا خو – اونجا با دیپلمم بری یه زندگی خوب داری – به آدم بیکار هم حتی حقوق میدن اصن نمی خواد کار کنی – کلاس داره خو
  • اگر زن و شوهر هستید حتما هردوتون تمام ویژگی های بالا رو داشته باشید.

اگر تمام ویژگی های بالا رو دارید شانس موفقیت و داشتن یک زندگی خوب و آروم در کانادا رو دارید. اما باز من نمی تونم با قطعیت بگم مهاجرت براتون خوبه. جواب این سوال رو احتمالا فقط خودتون می تونید پیدا کنید. همیشه هم توی هرتصمیمی به این مهمی احتمال بدشانسی و شکست هست. واسه همین خوبه که آدم حساب همه چیز رو کرده باشه و plan b و c هم داشته باشه!


اگر موارد جدیدی به نظرم بیاد به نوشته بالا اضافه می کنم.

فعلا بدرود!

]]>
/fa/1394/07/28/%d8%aa%d9%81%d8%a7%d9%88%d8%aa-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%81%d8%a7%d8%ad%d8%b4-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d8%af%d8%b1-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7-%d9%88-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%db%b2/feed/ 164 1145
ورود و پیشرفت در زمینه طراحی و توسعه وب (قسمت اول) /fa/1394/04/13/%d8%a8%d8%b1%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d9%86%d9%88%db%8c%d8%b3%db%8c-%d9%88%d8%a8-%d9%85%d9%88%d8%a8%d8%a7%db%8c%d9%84-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7-%d8%a2%d9%85%d8%b1%db%8c%da%a9%d8%a7/ /fa/1394/04/13/%d8%a8%d8%b1%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d9%86%d9%88%db%8c%d8%b3%db%8c-%d9%88%d8%a8-%d9%85%d9%88%d8%a8%d8%a7%db%8c%d9%84-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7-%d8%a2%d9%85%d8%b1%db%8c%da%a9%d8%a7/#comments Sat, 04 Jul 2015 06:38:35 +0000 /fa/?p=1098 این نوشته اولین نوشته از مجموعه ای چند قسمتی درباره تجربیات کاری من در زمینه IT در ایران و کانادا هست که به تدریج منتشر و بروزرسانی خواهم کرد. علت نوشتن این مجموعه اینه که خیلی ها درباره این موضوعات سوال می کنن و می خوام کامل ترین جوابی که می تونم بدم رو اینجا بنویسم. ممکنه که نوشته ها طولانی بشن، بخاطر اینکه قراره هم سرگذشت کاری من رو شرح بدن و هم برای علاقمندان وب اطلاعات مفید داشته باشن.

 

تجربیات و توصیه های من در زمینه IT از ایران تا کانادا

  1. ورود و پیشرفت در زمینه طراحی و توسعه وب (قسمت اول)
  2. کار، محیط کاری و قوانین نانوشته IT در ایران و کانادا (قسمت دوم)
  3. بهترین راه های کسب درآمد IT در ایران و کانادا (قسمت سوم) – بزودی

ورود و پیشرفت در زمینه طراحی و توسعه وب

چطور وارد دنیای توسعه وب شدی؟ مگه مهندسی عمران نخوندی؟

این سوالیه که خیلی ازم می پرسن. معمولا کوتاه جواب میدم:

به کامپیوتر بیشتر از عمران علاقه داشتم، اماقصد موندن در ایران داشتم و آینده عمران رو در ایران بهتر میدیدم، همچنین بیشتر مطالبی که در رشته کامپیوتر در دانشگاه های ایران تدریس میشدن رو غیرکاربردی می دونستم یا دوست نداشتم.

حالا جواب بلند!

بچه که بودم پدرم به کامپیوتر وارد بود و به من هم خیلی چیزها یاد می داد.۸ سالم که بود مادرم به تشویق پدرم به یک کلاس طراحی وب رفت ولی دنبال نکرد. وقتی که مادرم برنامه نویسی HTML و CSS و کار با Photoshop و فلش و Swish تمرین می کرد من پشت دستش می نشستم و تماشا می کردم. بعد که کارش تموم می شد منم تمرین می کردم.
از حدود ۷ سالگی از اینترنت استفاده می کردم. اولین استفاده ای که توجهم رو جلب کرد چت بود! اون زمان با یاهو مسنجر و چت روم های سایت بدهی. اینکه به اون راحتی می تونستم با کسانی کیلومترها یا حتی هزاران کیلومتر دورتر ارتباط برقرار کنم خیلی واسم هیجان انگیز بود (بله اون زمان کار با اینترنت Dial up هم راحت به نظر میومد!). زمانی که یادگیری طراحی وب رو شروع کردم هزاران ایده تو سرم بود که می تونستم در اینترنت پیاده کنم. بیشترشون هم به نحوی یک شبکه اجتماعی محسوب می شدن. (نمی خوام بگم ایده فیس بوک از یه بچه فسقلی هشت ساله ایرانی اومد که ریا نشه! 😀 )

اون زمان یادگیری زبان های CSS، HTML و تا حدی جاوااسکریپت و نرم افزار Photoshop برای ساختن صفحات وب با هرظاهری تقریبا کافی بود (بدون انیمیشن البته). الان هم با یادگیری اینها خیلی سریع میشه طراحی صفحات وب رو شروع کرد. فقط الان ابزارهایی هست که کارهارو سریع تر و منظم تر می کنن و برای کارهای متوسط و بزرگ استفاده از این ابزار ها ضروریه.
امروزه به این کار می گن: Front-end web development.

Front-end Web Development

توسعه پوسته وب؟ توسعه جلوی وب؟ ترجمه خوبی براش سراغ ندارم! به کسی که این کار رو می کنه می گن: Front-end (web) developer. اگه می خواید بدونید کمپانی های کانادایی از این افراد دقیقا چه انتظاراتی دارن این آگهی های شغلی رو ببینید.

خیلی ها می پرسن چطور می تونن وارد زمینه طراحی و توسعه وب بشن؟ جواب من معمولا اینه: HTML و CSS رو یاد بگیرید (می تونید از سایت W3Schools یا منابعی که اینجا معرفی کردم استفاده کنید). کمی هم فوتوشاپ یاد بگیرید. اگر دیدید از کار با فوتوشاپ خیلی بیشتر از کدنویسی لذت می برید و در گرافیک استعداد دارید شاید بهتر باشه تمرکز کنید روی طراحی گرافیک و طراحی وب (البته استعداد رو دیگران باید تشخیص بدن نه خودتون. تعریف مادرجان هم قبول نیست!). اگر کدنویسی رو بیشتر دوست داشتید حالا باید بفهمید برنامه نویسی سمت Client رو بیشتر دوست دارید (همون چیزی که تا الان یاد گرفتید) یا برنامه نویسی سمت سرور (PHP، ASP.net، Java، Javascript، Ruby، Python، …). بهترین راه اینه که یک زبان ساده تر سمت سرور (مثلا PHP)‌ رو شروع به یادگیری کنید. برنامه نویسی سمت سرور گرچه خیلی با برنامه نویسی سمت Client پیوند داره، اما یک دنیای دیگه ست. بهتره یکی از این دو رو انتخاب کنید و در اون تا حدی که می تونید پیش برید. اگر برنامه نویسی سمت Client دوست دارید اینها رو یاد بگیرید تا یک Front-end web developer حرفه ای بشید:

  • ابتدایی: HTML 5، CSS 3، Javascript، آشنایی با فوتوشاپ در حد ابتدایی
  • متوسط: jQuery، طراحی Responsive هم با استفاده از فریم ورکی مثل Bootstrap و هم بدون فریم ورکها، یکی از زبان های SASS یا LESS (توصیه من: SASS)، انجام پروژه های آزمایشی
  • پیشرفته: مطالعه درباره تکنیک های مدرن طراحی Front-end، آشنایی با یکی از فریم ورک های Angular، Ember یا React برای ساخت وب اپلیکیشن (توصیه من: React)، یادگیری Source Code Control (توصیه من: Github یا BitBucket اگر می خواید کدتون در دسترس عموم نباشه)، آشنایی با قالب سازی برای یک سیستم مدیریت محتوا (CMS) مثل WordPress یا Drupal (توصیه من: WordPress)، انجام پروژه های آزمایشی یا واقعی
  • حرفه ای: کار روی پروژه های واقعی و یادگیری کامل فریم ورک جاوااسکریپتی که در سطح قبلی انتخاب کردید و Javascript ES6 و قالب سازی برای CMSها و تمام مباحثی که تا بحال باهاشون آشنا شدید. دیگه از اینجا به بعد بیشتر تمرین و پروژه های واقعیه که می تونه از شما یک حرفه ای بسازه.
ardalanme-responsiveness

Responsiveness – وب سایت هایی که خودشون رو با هر دستگاه و رزولوشنی وفق میدن

 

درک محدودیت های برنامه نویسی سمت Client و یادگیری برنامه نویسی سمت Server

برگردم به ادامه داستان! چند سالی تفریحی برای خودم وب سایت می ساختم و اطلاعاتم رو بالا می بردم. محدودیت بزرگم این بود که گرچه می تونستم یک صفحه وب با هر ظاهر قابل تصور رو بسازم (با اغراق البته!)، نمی تونستم از کاربرها هیچ اطلاعاتی بگیرم و با اون اطلاعات کاری کنم. می تونستم یک فرم توی صفحه م بذارم، اما بلد نبودم چجوری اطلاعات فرم رو جایی ذخیره کنم و ازش استفاده کنم تا مثلا سیستم عضویت بسازم. فقط بلد بودم با یک اسکریپت ساده CGI فرم رو به ایمیلم ارسال کنم! کم کم با اسکریپت های آماده (مثل PHP Nuke و phpBB) آشنا شدم. اونها رو ترجمه می کردم و واسشون قالب می ساختم و از اینکه به این سادگی می تونستم وب سایت هایی با کلی امکانات بسازم لذت می بردم! یکمی هم می تونستم کدشون رو دستکاری کنم، اما نه زیاد.

۱۴ سالم که بود یک کتاب یادگیری ASP Classic در ۲۱ روز خریدم، به امید اینکه بتونم یکم از اون امکانات پیچیده ای که مد نظرم بود رو بسازم و همش محدود به اسکریپت هایی که پیدا می کنم نباشم. کتاب رو ظرف چند روز تموم کردم و بعدش خوشبخت ترین آدم دنیا بودم. 😀 با خوندن اون کتاب خیلی خوب کانسپت client-server و شیوه ارتباطشون رو فهمیدم. فهمیدم که من هرچی بلدم برنامه نویسی سمت Client هست. یعنی کدیه که روی کامپیوتر بیننده سایت اجرا میشه. بعبارتی من فقط Front-end web development بلد بودم. برای اینکه قابلیت های پیچیده ای مثل عضویت، نظرسنجی، چت، سیستم مدیریت سایت و … داشته باشم باید به یک زبان برنامه نویسی سمت Server مسلط شم. (سرور کامپیوتریه که تمام فایل های سایت شما رو روی خودش داره و بیننده ها وقتی آدرس سایت شما رو در مرورگرشون وارد می کنن، به اون سرور وصل میشن) خلاصه اولین زبان برنامه نویسی سمت سرورم رو یاد گرفتم (ASP Classic).

اگر برنامه نویسی سمت Server دوست دارید و می خواید یک Back-end web developer حرفه ای بشید، خیلی زبان ها برای یادگیری هست که نیاز ندارید همشون رو یاد بگیرید. معمولا یکی دو تا کفایت می کنه! اما در اون زبان باید خبره بشید و تا می تونید راجع به تکنیک هاش و فریم ورک هاش و اخبارش تحقیق کنید. معمولا کسانی که با زبان های برنامه نویسی Microsoft تجربه دارن با ASP.net راحت ترن و بقیه با PHP. حالا چون من اینجا گفتم ASP Classic نرید یادش بگیرید! اون دیگه منسوخ شده!

تجربه کار روی پروژه های واقعی

از اونجایی که ریاضی و منطقم هم خوب بود از برنامه نویسی سمت سرور و پیچیدگی هاش خیلی لذت بردم. اون کتاب رو با پسرخاله مادرم (امیرعلی) که Visual Basic و HTML بلد بود دوتایی گرفتیم و خوندیم. بعدش با هم دیگه روی ایده یک نیازمندی های آنلاین کار کردیم. نمی دونم اون زمان سایت ایستگاه وجود داشت یا نه. ایده ما چیزی شبیه اون اما خیلی مرتب و تمیز تر بود. شبانه روز روش کار کردیم و راه اندازیش کردیم. بی نهایت از نتیجه کار خوشحال بودم و از اونجایی که سیستمی نسبتا پیچیده رو تماما بدون کمک اسکریپت های آماده تونسته بودیم بسازیم احساس می کردم دیگه هیچ محدودیتی سر راهم وجود نداره. اون وب سایت موفق نشد. فکر کنم کلا صد و خرده ای آگهی گرفت طی یکی ۲ سال. تعجبی هم نداشت. ما وقت و سرمایه ای برای بازاریابی و تبلیغ نذاشتیم. بیشتر پروژه برای آزمایش بود. بعدا امیرعلی رفت دانشگاه و دیگه نشد با هم کار کنیم. اما من به یادگیری و ساخت وب سایت های جور و واجور برای خودم ادامه دادم. تابستون بعد اول دبیرستان هم در یک شرکت بعنوان برنامه نویس وب کار کردم که از اونجایی که در نهایت هیچ حقوقی بهم ندادن پایان خوشی نداشت! با واسطه گری یکی از آشناها هم یک پروژه برای سفارت سوییس و شهرداری تهران انجام دادم. یک اپلیکیشن تحت وب برای استفاده داخل سازمانی در شبکه اینترانت برای طرح «دوام» (داوطلب واکنش اضطراری محله). هم موضوع طرح خیلی جالب بود، هم بعد از ساخت اپلیکیشن کارم توسط مهندسین سوییسی بررسی شد و یک نامه فرستادن که توش تایید می کردن اپلیکیشن کیفیت بالایی داره. خلاصه از اون پروژه خیلی لذت بردم!

دبیرستان و پیش دانشگاهی رو در مدرسه شهید عموییان در شهرک اکباتان تهران گذروندم. اول دبیرستان دوستی پیدا کردم (مرتضی) که اون در زمینه فلش خیلی ماهر بود. من فلش و Swish خیلی کم کار کرده بودم و اطلاعاتمون خوب همدیگه رو تکمیل می کرد. دوم دبیرستان با هم صمیمی تر شدیم و شروع کردیم به کار با همدیگه. اون برنامه نویسی تحت وب یاد می گرفت و من هم PHP و SQL رو. در کتابخانه های جاوااسکریپت (MooTools و jQuery) هم ماهر شدم.

طراحی وب یا مهندسی عمران؟

konkour

سال کنکور بود. آهنگ گوش می دادم و تست می زدم.

سال کنکور من و مرتضی همه کارهای کامپیوتری رو گذاشتیم کنار و چسبیدیم به درس. کنکور رو که دادیم مرتضی IT رو انتخاب کرد ولی من سر دو راهی مونده بودم. از یک طرف سال ها دیده بودم که چقدر زحماتم بی نتیجه مونده بود. به نتایجی که می خواستم از وب نرسیده بودم و درآمد کمی کسب کرده بودم. از طرف دیگه به رشته پدرم (مهندسی عمران) هم علاقه داشتم (نه به اندازه کامپیوتر و وب) و می دیدم که در ایران در رشته عمران خیلی راحت میشه موفق شد، اما در زمینه کامپیوتر و بخصوص وب که علاقه اصلی من بود، احتمال موفقیت کم بود. از دلایلش هم اینها بود: سرعت و کیفیت داغون اینترنت، سطح دانش و فرهنگ مجازی بسیار پایین عامه مردم، فیلترینگ های بیخود، تحریم ها و … . حالا اینطور که پیداست این روزها اوضاع بهتر شده. بخصوص اگر تحریم ها برداشته شه.
در نهایت به این نتیجه رسیدم که اگه قرار باشه از ایران برم، خوبه که کامپیوتر بخونم. اگر نه عمران. اون زمان تصمیم گرفتم که ایران بمونم. خلاصه عمران شریف رو انتخاب کردم.

دانشجو که شدم در کنار درس با مرتضی و دوست جدیدی که طراح گرافیک حرفه ای بود (حسام) کار می کردم. تیم خوب و موفقی شدیم و پروژه های زیادی با هم انجام دادیم. در کنارش زبان های برنامه نویسی تحت وب (بیشتر PHP) هم تدریس می کردم. از کار راضی بودم و درآمد خوبی هم داشتم. کم کم از درس دانشگاه زیادی غافل شدم و نمره هام کمی پایین اومد. پدربزرگم هم مریض شد و شرایط سختی پیدا کردم. تصمیم گرفتم کار رو فعلا کم کنم تا درسم تموم بشه. توی این دوره سختی های زیادی کشیدم و از زندگی در ایران خیلی ناراضی شدم. شرایط دانشگاه یکی از دلایلش بود. از کارهای اهانت آمیز و ناامیدکننده برخی اساتید و مدیران گرفته تا عدم امید به حمایت از طرف دانشگاه بعد از اتمام تحصیل. شرایط جامعه هم اصلا رضایت بخش نبود. در این شرایط کم کم تصمیم به رفتن از ایران گرفتم. شروع کردم به کارهای علمی در زمینه رشتم و خوندن برای آزمون تافل. تافل رو دادم و نمره خوبی هم گرفتم. آماده اپلای برای ادامه تحصیل بودم و می دونستم پذیرفته میشم، که پرونده پدرم برای مهاجرت کانادا پذیرفته شد.

مهاجرت

یک سال بعد، درسم که تموم شد اومدم کانادا. اما تصمیم گرفتم فعلا ادامه تحصیل ندم و کار کنم تا علاقه هام رو بهتر بشناسم. ضمنا به کارآفرینی و رشته هایی از جمله MBA علاقه داشتم که از پیش نیازهاشون چند سال سابقه کاره. شروع کردم به اپلای کردن هم زمان برای شغل های مهندسی عمران و برنامه نویسی وب. عمرانی ها جواب هم نمی دادن! چون هیچ سابقه کاری (بجز ۳ ماه کارآموزی) نداشتم. ولی ۹ روز بعد رفتم سر کار بعنوان برنامه نویس و توسعه دهنده وب. محل کارم دور بود و درآمدم متوسط. اما در اون یک سالی که در ایران راجع به شرایط بعد از مهاجرت تحقیق کرده بودم به این نتیجه رسیده بودم اگر زودتر از ۶ ماه کار پیدا کنم عالیه! دیگه ۹ روز که… . خلاصه راضی بودم.

در کار اولم خیلی قالب ها و پلاگین های سفارشی برای وردپرس ساختم. یکی از این پلاگین ها یک پلاگین Page Builder شبیه Visual Composer اما بسیار قوی تر بود. این باعث شد در توسعه وردپرس کاملا ماهر بشم. در کنارش در وقت آزادم روی یک سرویس آنلاین کار می کردم با یک روبات crawler که در روز لازم بود ۵۰۰۰۰ صفحه رو بخونه، پردازش کنه و در دیتابیس ذخیره کنه. در کنارش هم یک وب اپلیکیشن باید می ساختم که این اطلاعات رو بخونه و با نمودار و جدول نمایش بده. ضمنا یک سیستم جستجوی پیشرفته هم لازم بود. همه این ها نمونه کارهای خیلی خوبی برام به زبان انگلیسی شد. چند ماه بعد تصمیم گرفتم کار بهتری پیدا کنم. برای کارهای توسعه وب اپلای کردم و چند پیشنهاد شغلی خیلی خوب گرفتم. یکی رو انتخاب کردم و الان هم همونجا کار می کنم. خداروشکر از کارم راضی ام و در کنار کار روی علاقه هام و ایده های بیزینسیم کار می کنم. یکی از جذابیت های کار فعلیم اینه که در کنار سایت های وردپرسی زیادی که تیممون تحت نظر من به صورت سفارشی می سازه، هم زمان وب سایت هایی با میلیون ها بیننده روزانه برای شرکت های Fortune 500 می سازم که سرمایه گذاری زیادی روشون میشه و برای من تجربه های بی نهایت ارزشمندی به همراه داشتن. در کنارش در حال حاضر دارم روی توسعه موبایل اپ هم کار می کنم که خیلی بهش علاقمندم.

مهارت های دیگر در زمینه وب

بجز مهارت هایی که در بالا نام بردم، کارهای دیگه ای هم هست که در ایران متخصصشون بسیار کمه. در خارج از ایران هم کمن و کارهای پر درآمدی هستن. یکی کار مارکتینگ، تبلیغات و SEO هست که کار بسیار تاثیر گذاریه. اکثر شرکت های بزرگ آمریکای شمالی به این زمینه بسیار اهمیت میدن و بودجه زیادی بهش اختصاص میدن. تخصص دیگه ای که نسبتا جدیده UX Design هست، یا «طراحی تجربه کاربری». در این شاخه طراح لزوما کار گرافیکی نمی کنه، بلکه پروسه هدایت مشتری از ورود تا خرید (یا هر فاکتور ارزشمند دیگه برای بیزینس) رو به نحوی طراحی می کنه که سوددهی و Conversion رو ماکزیمم کنه.

من در هردوی این زمینه ها تجربه های زیادی دارم که در کارهام خیلی به دردم خورده، هرروز هم در زمینه شون مطالعه دارم. فکر می کنم هر توسعه دهنده وبی (بخصوص Front-end developerها) باید در این زمینه ها هم تا حدی اطلاعات داشته باشن.

نگاهی به گذشته کاری

این نوشته رو که می نوشتم خیلی خاطره ها در ذهنم مرور شد. بیشترش خاطرات شیرین. خاطره شیرین خلق یک اثر تازه! هر وب سایت یا وب اپلیکیشن جدیدی که ساختم این حس رو واسم داشته. مثل حس یه هنرمند موقع اتمام نقاشی یک تابلوش. نمی دونم فقط منم که این حس رو دارم یا همه توسعه دهندگان وب همینن. به نظر من کسی که این حس رو داشته باشه خیلی سریع می تونه در این زمینه پیشرفت کنه.

حالا با خوندن این نوشته فهمیدید چی شد که من به اینجایی که الان هستم رسیدم! امیدوارم تونسته باشم جواب بیشتر سوال هارو بدم.

خیلی افراد با من تماس می گیرن و ازم می پرسن که آیا کلاس خوب در ایران یا کانادا سراغ دارم؟ یا اینکه آیا خودم تدریس می کنم؟

اگر با خودآموزی میونه تون خوبه و منابع انگلیسی می تونید مطالعه کنید شاید هیچ نیازی به کلاس نداشته باشید. گرچه داشتن یک Mentor (مربی) می تونه کمکتون کنه. اگر فقط منبع فارسی می تونید مطالعه کنید در سطوح مبتدی و متوسط کتاب خوب می تونید در ایران گیر بیارید. اما در سطوح بالاتر یا باید منبع انگلیسی مطالعه کنید یا کلاس خوب برید.

احتمالا از خوندن نوشته بالا فهمیدید که من در خودآموزی ماهرم. عملا هیچ وقت برای کاری که الان می کنم کلاسی نرفتم. کلاس می تونه خیلی خوب باشه، اما من در ایران کلاسی پیدا نکردم که از خودآموزی برام سریعتر و بهتر باشه. کسانی هم که کلاس رفتن رو دیدم، معمولا شیوه تدریس به شکلیه که دانشجوها بجای اینکه علاقمندتر بشن علاقه شون رو از دست میدن. خلاصه متاسفانه کلاس خوبی رو سراغ ندارم.

من به تدریس علاقه دارم و هروقت هم تدریس کردم خداروشکر دانشجویانم موفق بودن. الان متاسفانه وقتم بسیار محدوده و به همین دلیل فرصتی برای تدریس خصوصی ندارم. اما اگر موقعیت یک کلاس گروهی تدریس یا Mentorship  (آنلاین) پیش بیاد و کلاس به حد نصاب برسه می تونم برگزارش کنم. اگر در این زمینه علاقمندید می تونید با من تماس بگیرید.

سرتون رو درد آوردم. این هم از عصر جمعه ما! روزگارتون خوش!

بروزرسانی: برای خوندن قسمت دوم این نوشته اینجا کلیک کنید!

]]>
/fa/1394/04/13/%d8%a8%d8%b1%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d9%86%d9%88%db%8c%d8%b3%db%8c-%d9%88%d8%a8-%d9%85%d9%88%d8%a8%d8%a7%db%8c%d9%84-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7-%d8%a2%d9%85%d8%b1%db%8c%da%a9%d8%a7/feed/ 92 1098